امروز یکی از قشنگ‌ترین روزای زندگیمه
امروز اولین سالگرد ازدواجمونم و نفسمم ۵ ماهه میشه نفس مامان قشنگ‌ترین هدیه خدا وجود تو زندگیم انقدر قشنگ و با برکته که هیچجوره نمیتونم توصیفش کنم اینقدر عاشقتم که فقط خدا میدونه
زمانی که فهمیدم تو دختری نه دوستی داشتم نه خانواده و خواهرم کنارم بود لحظه ای که توی ازمایش سلفری خوندم که دختری قلبم داشت از جاش کنده میشد نمیدونستم چکار کنم تا وقتی که بابات سوپرایز کردم و شروع به جیغ زدن کرد به خودم اومدم و از ته دل جیغ زدم
نفسم امرپز پنج ماهت تموم میشه دوتا دندون دراوردی
غلت میزنی
سینه خیز میری تا حدودی
و میخوای بری رو زانو ولی نمیتونی و گریه میکنی
و من هزاران بار برت میگردونم به کمر و باز این قضیه ادامه پیدا میکنه ولی فدای سرت بودنت فقط باعث شکر میشه تپ زندگیم
خدایا مرسی که قشنگترین هدیه ت رو بهم دادی برام حفظش کن🥺🥺😍😍❣️❣️❣️

🎊🥺🥳🥳🥳
۱۴۰۴/۰۳/۰۳
امروز برای اولین بار سه تایی میخوایم بریم باغ تفریح به مناسبت این روز قشنگ امیدوارم قشنگ و بدون اتفاق بگذره آمین🧿🙏

تصویر
۱۴ پاسخ

سلام سالگرد ازدواجت مبارک گلم انشالله خوشبخت بشید بمونید برای هم خدا حفظش کنه گل دختری موفقیت هاش ببینی ❤️❤️

خوش بگذره

مبارک باشه عزیز دل

ای جانم عزیزم مبارکه ایشالله همیشه خوش باشید عاقبت بخیر باشی عشق

خدا برا هم حفظتون کنه☺️

جان 😍
مبارکت باشه زهرای قشنگم
بهترینها سهم زندگیتون باشه ❤️

به دلخوشی وسلامتی حتما خوش میگذره عزیزم انشالله

سالگرد ازدواجتون مبارک
امروز سالگرد ازدواج ما هم هست چن روزه به همسرم میگم به مناسبت سالگرد ازدواجمون بریم حرم میگه بعدا .

مبارک باشه یچیز ذهنمو درگیر کرد دخترت پنج ماهشه نه ماهم تو شکمت بوده میشه ۱۴ ماه ولی شما گفتی یکساله ازدواج کردی از قبل باردار بودی؟

عزیزم سالگرد ازدواجتان و ۵ ماهگی نفس دختر گلمون مبارک باشه

عزیزم سالگردتون مبارکه
الهی که همیشه خوش باشید در کنار هم😍😍❤️❤️

آخ قربون نفس عزییییزم که اینقدر ماه و خوشگله
الهی که عاقبت بخیر و خوشبخت بشی خاله
خدارو شکر که خدا تو رو هدیه داد به مامان بابات🥹🥰

سالگرد ازدواجتون مبارک الهی که در کنار هم دلتون شاد و لبتون خندون باشه🫂

همیشه خوشحال باش بخند تا دنیا به روت بخنده عزیزم

همیشه به شادی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان نفس خانوم مامان نفس خانوم ۵ ماهگی
امشب قشنگ ترین شب زندگیم شد🥺
نفس مامان یکسال پیش تازه تو دلم جوونه زده بودی و اندازه یه لوبیا بودی
باهات کلی عشق میکردم خیلی خوشحال بودم دروغ چرا اینقدر خوشحال بودم که همش نگران بودم از دست بدمت کلی استرس کشیدم و نا امید بودم تا وقتی صدای قلبتو شنیدم اون لحظه قلبم برای خودم دیکه نزد فقط وو. فقط بخاطر تو زد توی هر سونو با دیدنت کلی ذوق میکردم هرچقدر بزرگ تر میشدی قلبم قشنگ تر میزد همه روزارو به قشنگ ترین شکل گذروندم حسرت کشیدم دل تو دلم نبود بشی انذازه هندونه بعدش دل تو دلم نبود به دنیا بیای
بعدش دل تو دلم نبود یه ماهت شه هی گذشت و گذشت و چهار روز دیگه میری تو شش ماه و پنج‌ماهت تموم میشه قلبم خداروشکر که به سلامتی این روزا گذشت امشب بعد کلی بی قراری و گریه که دوشبه دارم نگاه کردم از ظهر تا الان کامل و همزمان دوتا دندونای پایین دختری زده بیرون اینقدر ذوق کردم که خدا میدونه باورم نمیشد واس یه دندون اینقدر خوشحال شم
نفسم هر لحظه با بزرگتر شدنت داری منو بابا رو عاشق خودت میکنی خداروشکر که دارمت مرسی که مال منی
بمونه به یادگار بعد تقریبا دوهفته دندونای دختری لثه رو واره کرد و کامل زد بیرون امروز همش چسبیده بود بهم و سرشو میزاشت رو سینم فک میکردم خودشو لوس میکنه نگو بچم‌درد داشته دختر قوی من دردات به جون من
چشم بد ازت دور باشه مامانی🧿🧿🧿🧿
بر چشم خوب رحمت
.........
)من خودم تو سه ماه و خورده ای دندون دراوردم هشت ماهگی راه میرفتم یک‌سالگی شعر میخوندم نفس یکم از من عقب تره ولی کاش به خودم بره تا زودتر بخورمشششش)🥺🥺🥺😍😍❣️❣️🧿🧿🧿🧿
۳۰ اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۴
مامان نفس کوچولو🩷👼 مامان نفس کوچولو🩷👼 ۵ ماهگی
سال گذشته ، دقیقا همچین روزی همین ساعتا بی بی چکم مثبت شد🥹
۹ روز بود که از موعد عادتم گذشته بود....ولی چون قبلش بطور نامنظم میشد زیاد جدی نگرفتم!
از یه طرفم ۵ ماه بود اقدام‌ میکردیم و من دیگه تصمیم گرفته بودم بیخیال باشم و ببینم نتیجه چی میشه!؟🥲
اخه آذرماه ۱۴۰۲ اولین سالگرد ازدواج من و همسرم بود و ما اونموقع واسه اولین بار اقدام کردیم و منی که فکر میکردم حتما بار اول باردار میشم🤌😅
چقدر تو نقشم فرو رفته بودم از فردای اقدام ، اروم راه میرفتم زعفرون نمیخوردم از پله نمیرفتم....🤣😂
غافل از اینکه خدا میخواست ۵ ماه چشم انتظار بمونیم تا شیرینی جوونه زدن گل قشنگمونو بیشتر حس کنیم😊
خدا ببخشه من خیلی ناامید شده بودم و همش میگفتم نکنه من یا همسرم مشکلی داریم اما شب عید تصمیم گرفتم از فکرش دربیام و عید خوبی رو بگذرونم و عید ۱۴۰۳ همش به تفریح و گردش بودیم🥰
که بلههههههه همون ماه خدا خواست و باردار شدم
اما منی که عادت داشتم تاریخ موعدم عقب جلو بشه با ۹ روز تاخیر و در کمال ناباوری صبح روز چهارم اردیبهشت بی بی چک گذاشتم و با دوتا خط قرمز پررررر رررنگ روبرو شدم😍🥹
هرچی تو خونه داشتم اماده کردم و خوشمزه ترین ناهار عمرمو درست کردم و ظهر همسرجان رو سوپرایز کردم😊🥰
دختر مامان ، شیشه ی عمرم ، امید زندگیم ، نفس مامان و بابا 🥹🫂💖
به زندگیمون خوش اومدی دردونه من🌷🌱
انقدر کنارت داده بهمون خوش میگذره که زندگی قبل از تو رو یادمون نمیاد.
به یاد قشنگ ترین روز زندگیمون ۱۴۰۳/۰۲/۰۴🥳
مامان امیرطاها مامان امیرطاها ۴ ماهگی
دیروز از ظهر تا شب مهمونی بودیم.
پسر بزرگم که از ظهر بازی میکرد و فوتبال میکرد تا شب. امیرطاها هم هی چرت میزد و بیدار میشد، یکم میخندید و باز دوباره میخوابید. دیگه هربار بیدار میشد بغل یکی میرفت. شب ساعت ۹ که خواستیم بریم خونه هردوتا پسرا توی ماشین خواب بودن.
تا کلید انداختیم توی در و وارد خونه شدیم جفتشون بیدار شدن و شروع کردن به گریه کردن. امیرحسین گریه میکرد و میگفت «حالممممممم بده» و عرق سرد کرده بود و هی سرفه میکرد، هر لحظه نزدیک بود هرآنچه از صبح خورده بالا بیاره، جیغ میزد که مامان باید بیاد پیش من بخوابه. از اون طرف امیرطاها از تهِ حلق گریه میکرد و شیر میخواست تا آروم بشه. رفتم امیرطاها رو بیارم که سه تایی پیش هم بخوابیم دیدم امیرحسین گریه میکنه که «فقط مامان تنها پیشم بخوابه» 🤦🏼‍♀️
خلاصه به هر بدبختی بود امیرحسین ساعت ۱۰ خوابید.
ولی امیرطاها هیچ جوره آروم نمیشد. میذاشتمش زمین گریه میکرد که بغلم کن. بغل میکردم گریه میکرد که شیر میخوام. شیر میدادم گریه میکرد و نمیخورد. عوضش کردم، ماساژش دادم، هرررررررکاری میکردم آروم نمیشد ! اصن توی این ۴ماه اولین بار بود این شکلی میدیدمش. دیگه نمیدونستیم چیکارش کنیم ! شوهرم میگفت «باز فلانی این بچه رو بغل کرد و تنظیمات بچه ریخت بهم»
راست میگه تا حالا یکی دو دفعه این اتفاق افتاده بود که بغل این شخص خاص که میرفت شب تا صبح پدر ما درمیومد ولی بازم نه این شکلی ! خلاصه که ساعت ۱:۳۰ خوابید.
جفتشونم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار بودن و توی سر و کله ما 🤦🏼‍♀️

نمیدونم واقعن ! جوری نبود که بگم خسته شده و گریه میکنه ! شاید واقعن انرژی بعضی از آدما بچه ها رو بهم میریزه 🤦🏼‍♀️