۸ پاسخ

من با خوندش داشت قلبم وایمبستاد که اگر میخورد چی تو چی کشیدی
توروخدا نبرش نزار ببرن دختر

ای وای شیشه شکسته بوده و گذاشته بشینه

نمیدونم این مادرشوهرا چشونه که بین نوه هاشون فرق میزارن واسه نوه دختری که حاظرن به سر بره ک.....و ....نشون به بچه ما میرسن انگار غریبس🫠

نزار دیگه بعدم اگه گلایه کردن بگو باعث دردسرتون میشه اونروز نزدیک بود شیشه بره دستش شما اذیت میشدین از اون ور بگو که دهنشون بسته شه

نده بهش عزیزم بچه ات پیش خودت باشه بهتره یا بره مریض بشه تا چند روز باید مواظبش باشی از خواب خوراک میفتی

دیگه نبرش
اگرم اومدن ببرنش با خنده بگو والا هربار پسرم از خونتون برمیگرده مریض میشه توروخدا مواظبش باش.میشه بار آخرش🤣

ای بابا چه بد بچه منو رو‌ چشمشون میزارن من خودم‌ نمیبرم

کلی استرس کشیدم

سوال های مرتبط

مامان ادریان مامان ادریان ۱۲ ماهگی
ادامه تاپیک قبل


گفت بخواب خونه مادر شوهرم پایین بود { 2طبقه } رفتم گفتم مامانی یه درد عجیبی دارم که رفته ولی می‌خوام برم بیمارستان گفت باشه برم نانوایی میام منم قبول کردم رفتم بالا قدم زدم تا 8 رفتم پایین گفتم شاید حاضر شده دیدم خوابه 🙄گفتم مامانی پاشو بریم گفت باشه و رفت نانوایی رفتم بالا تا هشت و نیم باز اومدم دیدم تازه اومده و سفره صبحونه پهن کرده پسرش و رفت بیدار کرد منم به زور خودم و نگه داشتم و واکنش نشون نمی‌دادم اومد و صبحونه خورد و منم طاقتم تموم شد اسنپ زد و قبول کرد بعد ده دقیقه حدود 25تا 35 دقیقه راه داریم تا بیمارستان رسیدیم اونجا ساعت شد 9.10 دقیقه ریکاوری شلوغ بود بلاخره نوبتم رسید ساعت شد 10.20 گفت برو معاینه شو رفتم معاینه انجام دادن اورژانسی فرستادن بالا ساعت 10.40دقیقع رفتم طبقه بالا {بخش زایمان} بعد یه دانش جو بار اولش بود اومد کیسه آب و پارع کرده و همون یه نفر قرار بود زایمان من و انجام بده و گفت میخوای آمپول بزنم دردت بره منم گفتم آره اپیدورال و زد و آروم شدم تا ساعت یازده بود که آمپول و زد و گفتن تا مدفوع نکردی صدام نزن 🙄