۶ پاسخ

من چند بار از قبل به شوهرم گفتم
حتی تو خونه خودمون
من میرم تو اتاق شیر میدم کسی نیاد
چون بچه بازیگوش هست و حواسش پرت میشه شیر نمیخوره
توهم به شوهرت بگو به بقیه بگه

تازه چند بارم هست مبینه دارم شیر میدم میاد میگه شیر داری؟بچه منم اصلا شیرخشک دوست نداره نهایتا یه وعده بخوره
میخواستم بگم پس با تفش داره سیر میشه و رشد کرده؟

غصه نخور براهممون همینن🥲

من درکت میکنم
چون دقیقا تو همین شرایطم
تازه من که پدشوهرم یکهو میاد تو اتاق میشینه منم دیگه شیر نمیدم تا بره بیرون😔

خدا شفاشون بده 🤣
منم با این موارد مشکل دارم و بخاطر همین چیزا نمیرم زیاد جایی

مادر شوهر منم همینطوره.عمدا صداش میکنه که نگاش کنه.گاهی میفهمه خوابیده ها زیر سینم،باز صداش میکنه یا بلند حرف میزنه که بیدار ش کنه و به مادرشوهرم نگاکنه.باز یادم افتاد اعصابم خورد شد.

سوال های مرتبط

مامان شیدا و شایان❤💙 مامان شیدا و شایان❤💙 ۵ ماهگی
سلام مامانای مشهدی توروخدا یه دکتر خوب برا گفتاردرمانی بهم معرفی کنید دخترم ۲ سال و ۵ ماهشه حرف نمی زنه. ن اینکه کلا حرف نزنه نامفهوم ی چیزایی میگه . هر کلمه رو بگی تکرار میکنه میگه کلمه رو ولی جمله بندی اصلااا . بلند نیس حرف بزنه ی چیزی و بگه . مثلا توپ و بخاد فقط اشاره میکنه میگه توپ یا آب یا جی جی . فقط کلمه میگه. من حرفاش و میفهمم ولی بچه های همسن خودش یا بزرگتر ازش سواستفاده میکنن بازی ک میکنن اگه ی چیزی خراب میکنن میندازن گردن دختر من میگن شیدا کرده. دختر منم هاج و واج فقط نگا میکنه نمیتونه بگه ن من نبودم فلانی بوده . بزرگتراشون برا اینکه بچه هاشون و خوب جلوه بدن یا خسارت ندن میگه عهه شیدا چرا اینکار و کردی و اونام حرف بچه هاشون و باور میکنن و دختر منو مقصر میکنن. فقط چون نمیتونه حرف بزنه و حقیقت و بگه . من همیشه ازش دفاع میکنم ولی اخه تا کی دنبالش باشم وقتی با بچه ها بازی میکنه که مبادا کسی اذیتش کنه. سمت خانواده خودمو شوهرمم بچه زیاده . نمیشه که هیچ جا نریم و بچم‌ با کسی بازی نکنه . میخام سریع تر ب حرف بیاد و راحت صحبت کنه .
مامان مهدی مامان مهدی ۶ ماهگی
من چقد نق مق میشنوم از اینکه چرا شبر خودتو بهش نمیدی
خب میگم شیر ندارم بدم نه حتما بهش ندادی بهش سینتو ندادی تا بمکه گفتم شیر نیست اخه گریه میکنه گشنشه چرا بچمو اذیت کنم
میگه مادرای امروزی همینن داری بچمو گول میزنی گناه داره داری گناه میکنی حیف بچه نیست ؟تو راحتی خودت میخوای
میخواستم جوابش بدم هیچی نگفتم بعد پدر شوهرم گفت چرا حرف سرت نمیشه تو ،چیکارش داری هر شیری میخوره بخوره باز گفت نهههه بچم‌گناه داره خودش که نمیدونه مادرش داره گولش میزنه داشتم حرص میخوردم که شوهرم گفت مامان اصلا شیر نداره بچمم گشنش میشه گفت من میدونم که بهش سینشو نداده فکر راحتی خودشه فکر بچه نیست ک اینبار تا دهن باز کردم بگم به خودم مربوطه برادر شوهرم گفت بتوچه میخواد شیر خودش بده میخواد شیر خشک بده بچه خودشه بچه تو هم نیست هی میگی بچم‌بچم خودش میدونه چیکار کنه باز میخواسن بگه پدر شوهرم گفت بسه دیگه به منم گفت پاسو پاشو برو خونه مامانت بهتره شوهرم گفت اره پاشو منم دیکع وسایلم جمع کردم رفتم
خداروشکر حداقل اینا جوابش دادن و الی الان من از حرص خوردن سکته کرده بودم