هیچی دیگه دوروز تو بیمارستان بستری بودم و مامانم پیشم بود خیلی زحمت منو بچمو کشید ۱۶روزم خونه اونا بودم شوهرمم هر روز میومد سر میزد بهمون همه چی میخرید میاورد واسم روز ۱۸ دیگه شوشویی اومد منو پسرمونو آرود خونمون و شاد و خرم هرشب پسرمونو میزاریم دسط و چای و شیرینی میخوریم و سه نفره بودنمون خیلی حس قشنگی میده بهمون اینکه ثمره عشقمون کنارمونه واقعا قشنگه🥰🥰
بچه ها شیرینی زندگی هستن خدا همه بچه هارو حفظ کنه و دامن همه چشم انتظارا سبز شه انشاالله😘

یعنی انقدر نی نیتون آرومه که چای و شیرینی باهاش میخورین؟؟؟

من از عمل نمبترسم از اتاق عمل میترسمم😂😂

انشاالله زیر سایه امام زمان انشاالله

منم آرزوی دیدن همچین روزی رو دارم،الان آنقدر بی قرارم که این چند هفته ام بگذره و دخترم به دنیا بیاد،هرچند ترس و استرس زیادی دارم میترسم نتونم از پس زایمان و بچه داری بربیام ولی دیگه سپردم به خدا

وای بگردم 😭😍😂
انشاالله جمعتون پایدار باشه و پر از عشق عزیزم