۸ پاسخ

منم دیشب مث شما بودم از ۱۱تا ۴درد داشتم بعد از ۸تا ۱۰ صبح ولی الان خوبم من نشستم تو لگن آب داغ تا خوب شدم

منم دیشب درد کاذب زیاد داشتم تا صبح نتونستم یک ساعتم بخوابم ولی خب چون سزارین میخام بشم 31خرداد وقتم دکترم گفت اگه لکه بینی یا نشتی کیسه آب داشتی بیا بیمارستان دیگه امروز و دارم استراحت میکنم

ولی میترسم

من بچه سومم

انشالله بسلامتی زایمان کنی
ولی خو این ریسک نکن دیر بری بیمارستان خدا نکرده ی اتفاقی بیافته بلاخره از اول تا آخر تو باید بری بیمارستان پس تحت نظر باشی خیلی بهتررررر

میترسم

من از دکترا خیلی میارسم

یعنی درد هامون بکشیم خونه زود نریم بیمارستان

سوال های مرتبط

مامان دانیار مامان دانیار ۱ ماهگی
داستان روز زایمان طبیعی
نوبت دکتر داشتم ورفتم پیش دکترم ۳۸هفته س روز بودم دکترم معاینه کردش گفت ۲سانتی ولی گفت تحریکی میکنم تحریکی معابنه کردش بعدش نوار قلب گرفت بهم نامه داد گفت برو بیمارستان منم رفتم خونه لباسامو جمع کردم اماده شدم ساعت ۱۸:۴۵بستری شدم با س سانت مامام داخل بیمارستان بودش بهم سرم وصل کردن ‌نوار قلب گرفتن درد داشتم ولی چک کردن گفتن هنوز قشنگ سر بچه داخل لگن فیکس نشده داخل سرم دارو دیگه ریختن با دکترم تماس گرفتن ‌تصمیم گرفتن کیسه اب پاره کنن ساعت ۲۰:۱۵کیسه اب رو پاره کردن
دردام شدید تر شد رفتم داخل وان اب گرم خیلی دردم کنترل شدش ۲۰:۵۰دکترم اومد و از رفتم روی تخت معاینه کرد گفت ۷سانت هستی درد داشتم یک دقیقه بدون درد۳۰ثانیه درد ک نمیدونستم باید بشینم یا بلند شم
دیگه درام با زور شدش ک دکتر گفت وسیله زایمان اماده کنین ۲۱:۱۰ دیگه از اون تایم ب بعد تایمی ک درد داشتم زور میزدم ‌تایمی ک درد نداشتم نفس عمیق میکشیدم
ساعت ۲۱:۵۰ زایمان کردم و پسرمو گذاشتن بغلم
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان ماهانا🦋حسام مامان ماهانا🦋حسام ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت ۲😊
از پیش دکتر اومدم خونه و منتظر دردا و ادامه دادن به ورزش ها و پیاده روی ولی همچنان بی درد وارد ۳۹ هفته شدم و همچنان علائمی نداشتم فقط احساس سنگینی و خستگی داشتم و دلم میخواست فقط بخوابم ولی خب منم بیخیال نمی‌شدم و ورزش میکردم خلاصه بیستم اردیبهشت به اصرار خواهر شوهرم ک درد نداری و این خوب نیست باید بری بیمارستان کنترل کنی ببینی چطوری بچه در چه حاله ولی من همچنان بیخیال بودم ک حرکات بچه کلا کم شده بود و یجورایی خودم یکم ترسیدم و ساعتای ده شب رفتم بیمارستان تامین اجتماعی ولی خیلی شلوغ بود و جواب نمیدادن منم گفتم زنگ بزنم دکترم و برم مطبش ولی خواهر شوهرم گفت بریم بیمارستان نبی اکرم اونجا بهتره برا معاینه برو و ببین چه در چه حاله خلاصه رفتیم اونجا و ساعت دوازده شب معاینه شدم گفتم درد ندارم هیچ علائم خاصی از زایمان ندارم ک گفت چهار سانت رحم بازه و باید بستری بشی و بچه هم بالای رحم و اصلا وارد لگن نشده و باید با آمپول فشار زایمان کنی منم گفتم خب بزارین برم خونه دردام ک اومد میام گفتن ضربان قلب بچه خیلی بالاس و خطر داره هر چه زود تر زایمان کنی بهتره خلاصه بستری شدم ساعت یک و نیم وبا آمپول فشار و هیچ دردی یک ساعت بعد زایمان کردم اونم بدون هیچ دردی وماما همراه من ک کلی خوشحال بود از اینکه اصلا نفهمید چجوری زایمان کردم و منی ک ده سانت فول بودم و همچنان درد نداشتم و قر میدادم ک معاینه شدم بهم گفت بریم رو تخت زایمان خودمم باورم نمیشد دردام جوری بود که فقط شکمم سفت میشد حالتی ک بچه خودش سفت میکرد دوباره ول میکرد ساعت دو چهل و پنج دقیقه صبح زایمان کردم و پسر نازمو بغل گرفتم وزن پسرم ۳۹۰۰ بود ک واقعا یه چیز عجیبی بود زایمان بدون دردی ک داشتم اینم تجربه من از زایمانم 😊
مامان فندوق🩷 مامان فندوق🩷 روزهای ابتدایی تولد
من ۱۵خرداد ک میشدم ۳۸ رفتم برای معاینه پیش دکترم
رسیدم اونجا معاینه کرد گفت لگنت‌ خوبه نرمم‌ شده (البته من خودم دیگ از ۳۶ ورزش پیاده روی پله زیاد انجام میدادم)
دکترم گفت برو ۲۵ام‌ باز بیا اگ دردت نگرفت خلاصه من خیلی ورزش شیاف‌ مغربی آناناس خاکشیر پله پیاده روی رابطه همشو انجام می‌دادم ولی اصلا کوچکترین دردی نداشتم حتی روزی یبار دوش آب گرم با اسکوات‌ زیر دوش میرفتم بی فایده بود
روز ۲۵صبحش‌ ساعت ده بیدار شدم یه شلوراک‌ پام بود یکم اندازه دو انگشت خیس شده بود گفتم شاید دسشویی اومده نتونستم کنترل کنم😐زنگ زدم مطب نوبت گرفتم گفت ساعت ۳ بیا منم ساعت ۳:۳۰مطب بودم ک رفتم داخل دکتر فشارمو‌ چک کرد خوب بود صدای قلب دخملی
گذاشت خوب بود گفت دردی نداری گفتم نه گفت برو رو تخت بیام معاینه کنم منم رفتم کشیدم پایین براش 😂معاینه ک کرد گفت فک کنم کیست‌ سوراخ شده برو زایشگاه سریع
منم ذوق زده زنگ زدم شوشو گفتم مغازرو بسپار یکی بیا سریع اونم اومد‌ رفتیم خونه لباس عوض کردم پد گذاشتم پوشه‌ سونو آزمایش هارو برداشتم رفتیم‌
رفتم داخل پرستار پرسید ک چی شده منم توضیح دادم گفت بیا معاینه کنم گفت دو فینگری‌ بگو شوهرت پرونده اینارو تشکیل بده
خلاصه ساعت ۵بستری شدم دردام‌ خیلی کم بود زمانی رسیدم بیمارستان‌ اون موقع یکم درد پریودی گرفتم ک ساعت ۴میشد دیگه دردام شروع شده بود
ماما همراه نداشتم (بنظرم باشه بهتره‌ ولی من نداشتم تحملم کردم )
از ساعت ۵رفتم رو تخت دراز کشیدم بهم یه سرم وصل کردن‌ ک سریع بدنم کشیدش‌ پرستار رفت یکی دیگه آورد وصل کرد آمپول ریخت داخل سرم ک قطره قطره میومد‌ تا ساعت ۱۱شب تونستم تنهای با نفس عمیق‌ دردارو‌ تحمل کنم
مامان رایان👼🏻✨ مامان رایان👼🏻✨ روزهای ابتدایی تولد