دوست دارم تا زمانی که تو بغلم جا میشه پیشم بخوابه یه زمانی میرسه که دیگه اونقدر بزرگ شده که ترجیحش اینه که جدا بخوابه و اونموقع من به نظرش احترام میذارم
من هیچوقت ب جدایی فک نکردم خودش بزرگ تر شد میره
والله من دیگه وقتی بخوابم ،انگار تیر خوردم،بوی تنی حس نمیکنم
دیگه روزا کامل لمس و بوس و بغل و دارم، ولی جاش از اول جدا بود، بنظرم کار درستی بود،بهر حال پسر بچه هم هست،نخواستم خیلی وابسته به من بشه
ولی خیلی دلبستگی داره بهم،و این باعث میشه از خودمو مسیری که رفتم راضی باشم
من ک نمیتونم پیشم نباشه خابم نمیبره
من اگه دخترم بهم نچسبع بخابه خابم نمیبره حتی خابه نیمروزی ،هروقت خودش دوست داشت جدا بخابه
من جاخواب دوتاشونوجداکردم ولی نمیتونم تنهاشونم بذارم درکل اینجوریه ک انگارجاخواب شوهرم جداشده
تا هروقت که دلشون بخواد میزارم کنارم بخوابن
هیچوقت نتونستم کنار بچه راحت بخوابم
بچه اولم از ۲ سالگی دومی از همون نوزادی جدا کردم
اتفاقا من امشب داشتم به همین فکر میکردم
وقتی نباشه خوابم نمیبره
حتی دیگه دوست ندارم جایی که نباشه بخوابم
بدون صدای نفسش خوابم نمیبره
والا من الان قبل عید خیلی تلاش کردمنشد آخرش خودش گفت مامان دوس دارمجدا بخوابم منم از خدام بود بزار مستقل بشه بنظرم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.