۸ پاسخ

مبارکه عزیزم قدمش پرخیر و برکت باشه😍❤

مبارک باشه عزیزم

بسلامتی عزیزم...بچت چند کیلو بود؟چکار کردی ک بخیه نخوردی؟!

شما کلا خوش زا بودی

مبارکه عزیزم انشالله قدمش پر خیر وبرکت باشه

چ خوب قدمش پرخیر برکت باشه عزیزم قبلش ورزش پیاده روی اینا رفته بودی ؟؟

زایمان اولت 4تا بخیه ...چقدخوب؟بسلامتی ودلخوشی مبارک باشه

خدا قوت واقعا ❤️🙏

سوال های مرتبط

مامان راستین🩵 مامان راستین🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه طبیعی پارت ۳
ساعت ۱۱ شب من دردام شروع شد وحشتناک نبود ولی خیلیییی شدید بود غیرقابل تحملم نبود من با تنفس با ابگرم گرفتن به کمرم کنترل میکردم فقط فاصله هاش خیلی کم بود تا ساعت ۱۲ وربع هر دودیقه من ۳۰ ثانیه درد شدید داشتم یهو دیگ از ۱۲وربع دردا به فشار تبدیل شده بود و احساس دفع میکردم ماما گفت سریع بیا روتخت معاینه کنم منم گفتم میشه بی دردی بگیرم؟ گفت میتونی تحمل کنی گفتم اره🫤گفت پس نمیخواد یهو گفت خانم فول شدی😐😐😐😐سریع رفت به دکتر زنگ زد و به من گفت هروقت دردت گرفت فقط زور بزن نترس بچه نمیاد و من به حرفش گوش دادم سریع دکتر اومد از ساعت ۱۲وربع تا یک من هروقت دردم میگرفت فقط زور میزدم دردم اروم میشد تنفس میگرفتم بازم میگم دردا شدید بود ولی اونجوری وحشتناک غیر قابل تحمل نبود😅ساعت یک رفتم رو تخت و دکتر گفت ماشاالله پرینه ات عالیه بدون برش داریم میریم جلو و به من میگفت فقط زور بزن من با تمام توان زور میزدم و اصلا جیغ نمیزدم همسرم بالاسرم بود وفقط روحیه میداد تو زور اخر که سر بچه میومد عطسم گرفت و کار خراب شد🤦‍♀️
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان 🎀هِل هِل🎀 مامان 🎀هِل هِل🎀 ۱ ماهگی
پارت چهارم⚜️

دیگه به غلط کردن افتاده بودم🤕 داد میزدم ماماااان دارم میمیرمممممم
مامااااان من دیگه نمیتونممممم
ماماااان بخدا تو جنازه منو از اینجا میبری...
خدایاااااا کمکم کننننننن.‌..

مامانم هعی دلداریم میداد میگفت میتونی مامان آروم باش نفس عمیق بکش یکم دیگه ماهلین رو میگیری بغل تموم میشه...

شد ساعت ۵ دوباره اومد معاینه کرد گفت شدی ۷ سانت...چخبره نمیزاری بخوابیم اینقد داد میزنی ...خیلی ناراحت شدم من با این وضعیتم اون به فکر خوابش بود🙂

خلاصه شد ساعت ۶ شدم ۸ سانت🥲
دیگه نا نداشتم میگفتم اخرمه میمیرم بچمم نمیبینم ...مامانم میگفت ببین تونستی دیگه اخراشه تحمل کن مامان الان میاد...

منی که از معاینه متنفر بودم داد میزدم بیا معاینم کن ببین چند سانتم😂👌

ساعت یه ربع به ۷ بود مدل دردم عوض شد یه جوری بود ک خود ب خود متوجه میشدی ک باید زور بزنی...
ماما اومد بالاسرم گفت بچه داره میاد زور بزن ...منم تا میتونستم زور میزدم ،
چنتا زور ک زدم بچه اومد بیرون ساعت هفت و پنج دقیقه بود...‌
همین ک اومد بیرون تموم دردا رفتن...یه حس خیلی خوبی بود واقعا
اصلا باورم نمیشد میگفتم یعنی من بودم که زایمان کردم...
خیلی خوشحال بودم انگاری رو ابرا بودم خیلی سبک بودم خیلیییییی....☁️🥰
مامان ملودی خانوم🎀😍 مامان ملودی خانوم🎀😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۳
ساعت شد دو و دردای من وحشتناک شدن دیگ گاز و نمیگرفتم چون می‌دیدم دردم کم نمیشه فقط گیجم همش
بهم گفتن دردت که گرف زور بزن من هربار که دردم میومد زور میزدم و دیگه جیغ نمیزدم تا اینکه یه ماما گف سر بچه رو میبینم اما رحمت کلفته لبه داره باید زور بزنی هنوز فول نشدی (اینجا وسط دردا برگشتم گفتم کلش مو داره یا کچله 😑😂)
خلاصه که بعد کلی درد و سختی بردنم اتاق زایمان رفتم رو تخت آمپول بی حسی زد و گفت دردت که گرف زور بزن سر بچه در بیاد آقا چشتون روز بد نبینه من همین که زور زدم اونم قیچی گرفت دستو چیند اما من بی حس نشده بودم 🥲💔 دوباره اینجا صدام در اومد و زور اولم انگار هدر رف( وقتی جیغ بزنی دیگه نمیتونی زور بزنی) یکم باهام حرف زدن گفتن نباید داد بزنی فقط زور حتی اگه بی حس نشده تحمل کن دیگ بیشتر نمی‌تونیم بهت تزریق کنیم زور دوم تقریبا بی حس شده بودم با تمام توانم زور زدم دردم که تموم شد ماما گف نهایت با دوتا زور دیگ سرش بیرونه آفرین ادامه بده زور سومم با تمام توان زدم دردم داش تموم میشد که ماما گف ول نکن زور بزن اگه صبر کنی حیفه حتی اگه دردت تموم شده زور بزن سرش اومده منم تاجایی که میتونستم زور زدم و یدفه حس کردم اون درده که همش تحملش میکردم تموم شد کلن دیگه زور زیادی نزدم برا بدنش سریع آوردنش بیرون و صدای گریه دخترم همزمان شد با اینکه گذاشتنش رو دلم تموم دردام یادم رفت فقط میگفتم خدایا شکرت تونستم خدایا شکرت بچم سالمه دیگه
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۵ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان رادمان مامان رادمان ۲ ماهگی
من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍