آمپول زدن سرگیجه شدید گرفتم حالم بد شد پرستارا گرفتن گفت طاقت بیار تموم شد بعد اینکه آمپول تموم شد دردم کم شد دیگ آخراش بود ساعت ۴ نیم بود دردم خیلی شدید شد آمپول هم جواب نداد فقط جیغ میزدم دکتر اومد گفت ۸ سانتی زور بزن داری فول میشی منم نمیتونستم حالم بد بود دیگه دردام یکسره شد نیم ساعت درد بد کشیدم ساعت ۵ دکتر اومد گفت فول شدی دارم سرشو میبینم منم زور میزدم با جیغ همسرم پیشم بود وقتی بدنیا اومد بچرو انداختن رو شکمم تماس پوست با پوست ۱ ساعت موند و دکترم داشت بخیه میزد
اینو خواسم بگم تا وقتش نشه بدنیا نمیاد من ۱ ماه اسیر بودم زودتر بیاد چون اذیت میشدم واقعا برا همتون دعا کردم خانوما اینم از زایمان من

۴ پاسخ

یعنی منم دیگ انقد پافشاری نکنم برا بستری شدن؟؟؟ وایسم تا اخر 40هفتم؟؟

بسلامتی عزیزم راضی بودی از زایمانت منم دلم میخواد با اپیدورال زایمان کنم

بسلامتی عزیزم ایشالا ثمر بچه تو ببینی

وای خدایا به هممون کمک کنه🤕🤕

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
درمان خانگی بوی بد دهان کودکان
علت بوی بد دهان کودک و راه درمان آن
تماس پوست با پوست با نوزادان نارس
تماس پوست با پوست با نوزادان نارس و فواید آن

سوال های مرتبط

مامان 🎀ملورین🎀 مامان 🎀ملورین🎀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان من
امروز ۴۰هفته و ۱ روز بودم اومدم بیمارستان دکترم دید گفت یک سانتی هنوز زمان داری تا۴۱ برو خونه حالم گرفته شد گفتم بچم حرکت ضعیف شده فرستاد نوار قلب بچم یه حرکت کرد اومد گفت بچه حرکت نداره مجبوری با آمپول فشار زایمان کنی خلاصه ساعت ۲بستری شدم آمپول زدن تو سروم تا ساعت۵رو ۳سانت بیشتر باز نشدم دکتر گفت اینجور پیش بره بچه مدفوع میکنه آماده سزارین باشیم چنددقیقه نگذشته یهو کیسه آبم پاره شد درد دوبله شد حس مدفوع داشت دیونم می‌کرد میرفتم دستشویی هیچ الکی دیگه تا ساعت ۷ فول شدم یهو ساعت ۷معاینم کردن گفتن سر بچه معلومه زور بزن باهاشون همکاری نکردم تا ساعت ۷.۴۵ دردم شدید بود فقط داشتم زور میزدم ک گفت سر بچه داره در میاد بردن اتاق زایمان با ۵تا زور محکم بچم به دنیا اومد خداروشکر
بنظرم درد زایمان بهتر از درد بخیه بود بااینکه بی حس کردن بازم ی سری جاهاش کامل سوزن فرو می‌کردن پوستم حس میکردم فقط کارم شده بود جیغ تا خداروشکر تموم شد 🤲🙏
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان دختر کوچولو🥹😍 مامان دختر کوچولو🥹😍 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
قسمت دوم
دردام شدید شد و بالا آوردم بعد رفتم اتاق زایمان گفتن آمپول میخوای یا ماسک من زنگ زدم ماما گفت ماسک بگیر منم گفتم اول ماسک ماسک گذاشتم نمی‌تونستم نفس بکشم توش جون نداشتم گفتم آمپول بدید که اومدن معاینه کردن دیدن ۸ سانتم منم دیگه گفتم نمیخواد ساعت ۱۲ شد ماما همراهم اومد یکم ورزش میداد که من نمی‌تونستم خیلی حس فشار داشتم خیلی کم تونستم یه حرکتایی انجام بدم دیگه بعد نیم ساعت شش هفت بار زور زدم و آخر با فشاردادن شکمم و زورام یهو بچه رو گذاشتن رو شکمم و ساعت ۱ بچه بدنیا اومد و تا ۱ و ربع جفت اومد با چند تا سرفه و یکی زور و تا ساعت ۲ داشتن بخیه میزدن
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نوژین و مهژین مامان نوژین و مهژین روزهای ابتدایی تولد
پارت ۶
با چکش کل بدنم میزننن شد ساعت ۱۱ و من دیگه فول شدم همه چی رو اوردن اماده کردن سنگین داخل واژن حس میکردم تا شد ساعت ۱۲و ۴۵دقیقه ماما اومد گفت فقط فقط زور بزن منم دیگه از خودمم بیزار بود همه زورم میزدم تا دقیق ساعت ۱ بود که پایان کل دردام صدای گریه کوچلوم اومد و این بار نوبت جفت بود بیاد اونم یه ۵ دقیقه برد و تمام مامامم نذاشت اصلا بقیه بخورم
کوچلو منم به دنیا اومد ولی درداش هنوز تو کل وجودم میپیچه
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان ماهورا مامان ماهورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان‌پارت ۲
بعد نیم ساعت دردا شد هر ۳۰ ثانیه و اینجا بود که دیگه نمیتونستم و به غلط کردن افتادم..همه جارو‌ چنگ میزدم و جیغ و داد..واااقعا سخت بود تا ساعت ۱ همچنان با اونهمه درد ۳سانت بودم و دیگه نمیتونستم ادامه بودم..فکر میکردم قراره هنوز ۱۰ ساعت دیگه طول بکشه..ولی در اوج ناامیدی تو ۲ ساعت فول شدم..و ساعت ۳/۱۰ بعد از ۷ ۸ تا زور خیلی شدید دخترم بدنیا اومد..پروسه زایمانم بخیه هان و کلا همش خیلی سخت بود باورم نمیشه چجور تونستم بدون هیچ مسکن و بیحسی از پسش بربیام اما ارزشش رو داشت و الان وجودشو شکر میکنم❤️
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان گندم🤰🏻 مامان گندم🤰🏻 روزهای ابتدایی تولد
پارت 3
اومد امپول فشار ریخت تو سرم گفت تا زود تر زایمان کنی از وقتی امپول ریخت ساعت ۱۱شب بود دردام شروع شد خوب بود خودم تنها تو زایشگاه بودم حواسشون بهم بود ک گذاشتن همراه بیاد داخل ک خالم اومد من از ساعت ۱۱درد کشیدم تا ۱ شب معاینه کرد گفت خوبه فول شدی دیگه دردام رفت فقط حس فشار داشتم میگفت فشار بده پاهام جون نداشتن تا ساعت ۲نیم ک بچه دنیا اومد گفتن شانس اوردی کمی دیگ میموند خفه میشد یعنی اگه پام جون داشتم فشار بدم نیم ساعته تموم میشد ساعت ۲نیم به دنیا اومد تا ساعت ۴داشت بخیه میکرد میگفت خیلی بخیه خوردی خیلی باید مواظب باشی ساعت ۴ اوردنم تو بخش تا هنوزم تو بخشم منتظرم دکتر بیاد..سوالی داشتین بپرسین تا جواب بدم
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان هلما و ماهان❤️ مامان هلما و ماهان❤️ ۳ ماهگی
#پارت پنجم زایمان طبیعی
دیگه شد ساعت ده و من شدم ۹سانت
دیگه احساس میکردم الانه که دیگه اونجام منفجر بشه دکتر هی می‌گفت زور بزن زور بزن داری عالی پیش میری
ولی من دیگه نانداشتم
ولی اینو بگم دردا یکسره نبود
میومد و می‌رفت واین باعث میشد آدم بتونه تحمل کنه جیغ میزدم دیگه نمیتونم دکتر گفت ساعت رو ببین داره تموم میشه
یهو یه دردی اومد جیغ زدم یافاطمه زهرا الان میمیرم دکتر گفت زور بزن
از تیشرت ماما گرفتم کشیدم گفتم الان جر میخورم دارم جر میخورم
گفت جر نمی‌خوری بچه داره بیرون میاد
این حرفش بهم روحیه داد که دیگه داره تموم میشه
دکتر گفت زور بزن با سه تا زور پشت هم پسر من
ساعت ۱۰و ۳۵دقیقه بدنیا اومد
من اصلا پاره نشدم دکتر برا زیبایی چهار تا بخیه زد
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۶ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۴ ماهگی
سلام من زایمان کردم
ساعت ۳ با نشتی کیسه
اب رفتم بیمارستان
معاینه شدم. گفتن ۲ سانتی غصه ام گرفت ک طول میکشه دکتر ساعت ۶ امد کیسه ابمو زد. امپول فشارم بهم وصل بود دردام شروع میشد و از اول طاقتم کم بود شروع کردم ب جیغ زدن. اصلا نمیتونستم حین دردام تنفس بگیرم. حالم واقعا بد بود. شانس من ساعت ۷ تعویض شیفت شد دوتا پرستار مهربون اومدن با دکتر خوب. ولی من همچنان جیغ میزدم و میخاستم فرار کنم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
فقط زور میزدم دیگ همه وسایل هارو آماده کرد اومد برش زد. و گفت فقط زور بزن بعد نیم ساعت فقط زور میزدم. اونم هر دقیقه یکبار با تمام قدرتمم.بهم گفت یکبار دیگ زور بزن زور آخر رو ک‌زدم. سر بچه اومد گفت دیگ زور نزن ک میخام بچه رو بکشم بچه رو کشیدو گفت شاهان بدنیا اومد با دو دور بند ناف گردنش .. نافشو برید گذاشتش رو سینم. من با وجود اون همه درد جیغ نزدم و گریه نکردم ولی بچمو ک گذاشت رو سینم خیلی گریه کردم خیلی. بغلش کردم دستاشو نوازش کردم.
ماما هم داشت چهل دقیقه فقط بخیه میزد. بخیع زد ؤ شاهان هنوز روی سینم بود وقتی تمام شد. ی پارچه انداخت روم و خواهرم اومد چ گفتم شاهانو بردار لباس تنش بده.
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
خلاصه یک‌ماه گذشت و من از آخر با یک سانت رفتم بیمارستان ۲۶ و بستری شدم ولی گفتن ۲ سانت راحت بازه ساعت ۸ رسیدم بیمارستان و بستری شدم بعد سرم زدن برام و امپول فشار و کم کم شروع کردن بعد یک ساعت دردام شروع شد و منظم داشت میشد هی ضربان قلب میگرفتن و بعد ماما اومد و گفت بلند شو ورزش کن توپ آوردن و شروع کردم با توپ و قر کمر یک ساعت بعد شدم ۳ سانت و دوباره ضربان قلب و استراحت تا ساعت ۱ و نیم همین حوری پیش می‌رفت تا رسیدم ب ۴ .۵ سانت که درد شدید گرفت منو میخواستم برم دسشویی دیگه نمیتونستم راه برم دردام خیلی شدید شد یکدفعه اومدن کمک کنن برم واقعا نمیتونستم و ماماها و بقیه میگفتن اپیدورال اگه میخوای ک برات هماهنگ کنیم بزن منم چون یکدفعه پیشرفت کرده بودم حالم خیلی بد شده بود
مامان راستین🩵 مامان راستین🩵 ۱ ماهگی
تجربه طبیعی پارت ۳
ساعت ۱۱ شب من دردام شروع شد وحشتناک نبود ولی خیلیییی شدید بود غیرقابل تحملم نبود من با تنفس با ابگرم گرفتن به کمرم کنترل میکردم فقط فاصله هاش خیلی کم بود تا ساعت ۱۲ وربع هر دودیقه من ۳۰ ثانیه درد شدید داشتم یهو دیگ از ۱۲وربع دردا به فشار تبدیل شده بود و احساس دفع میکردم ماما گفت سریع بیا روتخت معاینه کنم منم گفتم میشه بی دردی بگیرم؟ گفت میتونی تحمل کنی گفتم اره🫤گفت پس نمیخواد یهو گفت خانم فول شدی😐😐😐😐سریع رفت به دکتر زنگ زد و به من گفت هروقت دردت گرفت فقط زور بزن نترس بچه نمیاد و من به حرفش گوش دادم سریع دکتر اومد از ساعت ۱۲وربع تا یک من هروقت دردم میگرفت فقط زور میزدم دردم اروم میشد تنفس میگرفتم بازم میگم دردا شدید بود ولی اونجوری وحشتناک غیر قابل تحمل نبود😅ساعت یک رفتم رو تخت و دکتر گفت ماشاالله پرینه ات عالیه بدون برش داریم میریم جلو و به من میگفت فقط زور بزن من با تمام توان زور میزدم و اصلا جیغ نمیزدم همسرم بالاسرم بود وفقط روحیه میداد تو زور اخر که سر بچه میومد عطسم گرفت و کار خراب شد🤦‍♀️
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۳ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان رایان😌 مامان رایان😌 ۴ ماهگی
اومدم تجربه ی سومین زایمان طبیعی که داشتم رو بهتون بگم ی کوچولو سخت تر از دوتای قبلی بود اینم دکتر گفت بخاطر فاصله ی زیاد بینشونه بدنت جمع شده قشنگ .اول که تا میتونید ورزش کنین مخصوصا اسکات من ساعت ۷ صبح بدون هیچ دردی کیسه آبم پاره شد چون تجربهدی اینو نداشتم خیلی ترسیدم سریع رفتم بیمارستان معینه شدم ۲ سانت بودم ۸ونیم دیگه بستری شدم ساعت ۱۲ ۵ سانت شدم که دکتره گفت پاشو اسکات بزن دردت گرفتم همونجوری بزن واینستا دیگه منم شروع کردم به اسکات زدن بعد نیم ساعت دردام شدید شد درخواست بی حسی اپیدورال کردم اومدن زدن بهم دردام رفت سریع ولی دیگه نتونستم زور بزنم نه درد داشت نه چیزی اصلا نفهمیدم فقط جلوی زورمو گرفت اومدن معاینه کردن گفت فول شدی زور بزن من نمی تونستم میزدم ولی فایده نداشت
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا ۵ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مشاهده ۱ پاسخ دیگر