تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️

۱۹ پاسخ

سلام گلم
با سختی های فراوون خداروشکر بشرا خانومو به دنیا اوردی به خوبی وخوشی😍
عزیزم ماماهمراهت کی بود؟
از بیمارستان راضی بودی؟
دکتری که برات اومد کی بود؟
من چون میخوام برم بیمارستان امام رضا انقز سوال میپرسیم ببخشید 🌹🥰

ببخشید گلم چهار درده زور زدن یعنی چی؟

ماما همراه از مرکز رویش گرفته بودید؟

خوش قدم باشه عزیزم 😘😘

امام رضا رفتی دیگه

خب خدارو شکر

ماماهمراهت کی بود

مبارکت باشه عزیزم قدم نو رسیده مبارک .چطور بود راضی بودی من که از بیمارستان امام رضا دکتر و ماما همراه همگی راضی بودم

مبارک باشه عزیزم من اصلا طاقت ۱۳ ساعت درد رو ندارم خداقوت . سر پسرم ۵ ساعت درد کشیدم میگفتم چقد زیاده باید یکی دو ساعته تموم بشه 😅

بیمه چی داشتید رفتید امام رضا؟و اینکه تمیز بود؟

چطوری میشه پرینه رو برش نزنن ؟ چجوری باز شدی که بچه به دنیا اومد

بچه اولتونه؟

ماشالا عزیزم خدا قوت بهت

سلام عزیزم خداحفظش کنه نینی تو .
ماماهمراه ازخود بیمارستان باید گرفت یا بیرون هماهنگ کنی میان ؟
واینکه بچه دومت بود راحت تر از اولی بدنیا اومد یا نه ؟

بسلامتی قدمش پر خیر و برکت باشه. کدوم بیمارستان بودین؟

مبارکه عزیزم انشاالله قدم کوچولوت پر خیر و برکت باشه براتون🥰😍

چطوری س تا س م فشار زدن ؟؟
واینکه مگه بچع مدفوع کنه سزارین اورژانسی نمیشی؟؟؟

من الان بستری ام از دیشب سه سانتم با وجود سرم فشار هیچ پیشرفتی ندارم 🥲💔

مبارک باشه عزیزم انشالله قدمش پر از برکت و سلامتی باشه

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۶ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
مامان توففنگی🍓 مامان توففنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
من از دوشنبه معاینه میشدم اول ۲ سانت بودم بعد با معاینه تحریکی شدم ۳‌ سانت ، دیگه چهارشنبه شد دردی نداشتم
دیشب که خوابیدم تا صب درست خوابم نبرد لکه بینی داشتم و حس‌میکردم‌ابریزش دارم تشخیص نمیدادم ادراره یا اب ، ساعت ۷ و خورده ای صب دردم شروع شد در حد‌ درد پربودی میگرفت ول میکرد، تا ساعت ۹ زنگ زدم به ماما گفت برو بیمارستان تا صبحانه خوردم دوش گرفتم رفتم ساعت ۱۰ پذیرشم کردن معاینه شدم گفت عالی هستی ۴/۵ سانتی
مامام اومد بردم تو وان اب داغ جکوزیشو روشن کرد مث‌ماساژ بود به مرحله ورزشم نرسیدم بعد ده‌دقیقه گفتم حس زور دارم
بردم رو تخت مامای شیفت‌اومد‌گفت‌۸/۹‌سانتی زور بزن بچه بیاد پایین دیگه با کمک اونا زور زدم ماماهمراه فشاااار داد شکممو گفت سرشو دیدم سریع رفتم رو تخت زایمان با چندتا زور برش زد و نفس خانم من بدنیا اومد.
زایمان خداروشکر انچنان دردی نداشت
بخیه درد داشت موقعی که میزد و موقعی که ماساژ رحمی میداد جیییغ میزدم برام از زایمان بدتر بود چون شکممو فشاااار میداد و دستاشو‌ میکرد تو واژنم
ساعت ۱۰ بستری شدم ۱۱/۱۵ بدنیا اومد
خداروشکر🥹🩷🧿
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ ۴ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان میراث🦋💙 مامان میراث🦋💙 ۲ ماهگی
ب شوهرم گفتم بریم بیمارستان سونو آخری رو نشون ندیم بگیم درد زایمان دارم
گفت بریم رفتم منو ک دید شناخت گفتم ۳۵ هفته اومدم قبولم نکردین الان ۳۶ هفتم آمپول ریه هم ۳ روز پیش دو دوز زدم اط صبحه درد زایمان دارم گفت دراز بکش معاینه کنم معاینه کرد گفت ۴ سانت بازی برو ی ساعت پیاده روی کن بیا ک بستریت کنیم رفتم ی ساعت پیاده روی برگشتم بستری شدم معاینه کرد گفت ۵ سانتی روندت خوبه ی ساعت بعدش اومد گفت اوه ۹ سانت شدی یکم فشار آورد بهم موقع معاینه گفت ده سانت شدی زور بزن زور زدن سخت ترین قسمت ماجرا بود دردا هم از ۵ سانت ب اونور دیگ شدید بود ی سره گرفته بود گاهی یکم شل تر بود خلاصه ی ساعتی هم‌زور زدم اومد گفت موهای بچرو دارم میبینم ادامه بده دیگ توانم جمع کردم چن تا زور دیگم زدمو گفت دیگ زور نزن بیا رو تخت زایشگاه ب هيچ عنوان زور نزنی ک بچت میوفته روزمین رفتم‌ روتخت گفت تند تند نفس بکش یهو بچه لیز خوردو اومد گذاشتنش تو بغلم ۲۸۰۰ وزنش بود دستگاهم نرفت خداروشکر فرداش مرخص شدم اومدم خونه دوتا بخیه خوردم طبیعی زایمان کردم واقعا راضی بودم‌اول تا آخر ۳ ساعت زایمانم تو بیمارستان طول کشید بعدش درد هست ولی قابل تحمل امروز تقريبا ۶۰ درصد دردام‌کمتر شده یکم بخیه ها و باسنم درد میکنه جوجمم سالمو سلامت تو بغلمه شیرمم داره زیاد میشه ان شالله خدا همونطور ک برامن همه چی رو درست کرد براهمتون درست کنه و مراد همتون رو بخوشی بده
مامان ماهلین مامان ماهلین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من:من کلا توبارداری هیچ کمردرد و دلدردی نداشتم،۳۹ هفته و ۵ روز بودم،شب راحت خوابیدم ساعت ۱ونیم باحس دستشویی پاشدم رفتم دیدم ی دلپیچه مانند داشتم اومدم خوابیدم دیدم بهتر شدم دوباره بعد ده دقیقه همون دلپیچه گرفت منو،ب رو خودم نیوردم دیدم دوباره پنج دقیقه بعد گرفت...دیگه فهمیدم درد زایمانه ولی منظم نبود و شدتش هم کم بود تا ساعت ۵ صبح دیگه منظم شد و کمرمم درد میکرد،پا شدم تو همون انقباضا رفتم حموم صبحانه خوردم وآماده شدم ولی گفتم بزار فاصلش کمتر شه بعد برم بیمارستان،ساعت ۸ دیگه هر دو سه دقیقه یکبار شد و یکم خون ریزی داشتم حرکت کردم برا بیمارستان،ساعت ۹ رسیدیم تا مدارکم دادم تحویل و نوار قلب گرفتن شد ۹ونیم دیگه معاینم کرد گفت ۴ سانتی لباسام عوض کردن و سرم وصل کردن بردنم تو اتاق زایمان ی معاینه تحریکی کرد شد ۸ سانت و بایکم معاینه دیگه شد ده سانت و فول..خوشحال شدم گفتم پس زود زایمان میکنم ماما گفت چون زایمان اولته و لگنتم یکم تنگه ۱ ساعت طول میکشه(اینم بگم همون دم در ازم پرسید ماما همراه داری گفتم نه گفت خودم کمکت میکنم زود زایمان کنی فقط به حرفم گوش بده)بعد گفت هر وقت درد داشتی زور بزن یه زور زدم گفت فایده نداره بیا پایین برا ورزش ی ورزش بهم داد گفت هر وقت درد داشتی انجام بده و زور بزن هر وقت درد نداشتی وایسا یواش یواش قدم بزن ،هر ده دقیقه یه بار میبردم رو تخت ی چک میکرد و اکسیژن برام وصل میکرد و صدای قلب بچه رو گوش میکرد دوباره میووردم پایین
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 ۱ ماهگی
انقدر گفتم میخام برم فقط و دردام جوری بود که نعره میزدم فقطمیگفتم خدایا منو بکش فقط راحتم کن تمومش کن فقط باز التماس التماس برای بیحسی ماما گفت بخدا رفتم خودم دنبال دکتر بیهوشی نیستش میگفتم ذروغ میگی بگو اسمش چیه تا شوهرم بره پیداش کنه....
فقط تو بغل مامانم داشتم جون میدادم اونم گریه دیگه کاری نمیتونست بکنه ساعت شد ۲ونیم دوسه نفر اومدن برای امپول زدن نشستم رو تخت و تو‌کمرم زد گفت تکون نخور گفتم پس دردم که ول کرد سریع بزن چون وقتی میگیرم نمیتونم خودمو نگه دارم امپولو زد و چند دیقه بعدش انگار همه دردا. تموم شد حس کردم مردم که اینجوری بی درد شدم همونجوری رو تخت افتادم اومد چشام رفت گفتم بزار بخابم چند دقیقه گفت باشه از دیشب بیدار بودمم و کلی درد... خابم برد ۳وربع اومد بیدارم کرد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت پاشو ورزش کن تا بیحسی از بین نرفته زایمان کنی...
روی توپ ورزش کردم انقباضام کامل بیدرد نبود یکم درد بود ولی اون دیگه قابل تحمل بود تا حدودی... ساعت یک ربح به ۴ اومد معاینه کرد گفت فول شدی مامانمو بیرون کرد دیگع بمن گفت زور بزن جوری که میخای مدفوع کنی اشکال نداره مدفوعم کنی باید بکنی که بچه بیاد منم هربار که دردم میگرفت پاهامو تو شکمم جم میکردم و زور میزدم و اونم دهانهرحممو باز میکرد بادست. هی درد میگرفت زور و فشار میگفت سر بچه رو میبینم
مامان رادمان مامان رادمان ۳ ماهگی
من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍
مامان دنیز👶🩷🌊 مامان دنیز👶🩷🌊 ۱ ماهگی