تجربه زایمان من
امروز ۴۰هفته و ۱ روز بودم اومدم بیمارستان دکترم دید گفت یک سانتی هنوز زمان داری تا۴۱ برو خونه حالم گرفته شد گفتم بچم حرکت ضعیف شده فرستاد نوار قلب بچم یه حرکت کرد اومد گفت بچه حرکت نداره مجبوری با آمپول فشار زایمان کنی خلاصه ساعت ۲بستری شدم آمپول زدن تو سروم تا ساعت۵رو ۳سانت بیشتر باز نشدم دکتر گفت اینجور پیش بره بچه مدفوع میکنه آماده سزارین باشیم چنددقیقه نگذشته یهو کیسه آبم پاره شد درد دوبله شد حس مدفوع داشت دیونم می‌کرد میرفتم دستشویی هیچ الکی دیگه تا ساعت ۷ فول شدم یهو ساعت ۷معاینم کردن گفتن سر بچه معلومه زور بزن باهاشون همکاری نکردم تا ساعت ۷.۴۵ دردم شدید بود فقط داشتم زور میزدم ک گفت سر بچه داره در میاد بردن اتاق زایمان با ۵تا زور محکم بچم به دنیا اومد خداروشکر
بنظرم درد زایمان بهتر از درد بخیه بود بااینکه بی حس کردن بازم ی سری جاهاش کامل سوزن فرو می‌کردن پوستم حس میکردم فقط کارم شده بود جیغ تا خداروشکر تموم شد 🤲🙏

۱۶ پاسخ

بنظر منم درد بخیه خیلی بد بود
حتما حتما مراقب خودت باش از دکترت بپرس چکار کنی بخیه هات زودتر خوب بشه
زیاد نشین تا میتونی یا بخواب یا واستا که فشار نیاد بهشون

بسلامتی عزیزم قدمش پر از خیر و برکت باشه

دقیقا بخیه خیلی بده خیلی من هنوز کج راه میرم یا خوب نمیتونم بشینم😂🤭

خداقوت.خوش قدم باشه😍

مبارک عزیزم خوش قدم باشه برات دیدی چ‌حالی میده اون لحظه ک زایمان می‌کنی. بچتو میبینی . خدا حفظش کنه من ک هنوز باورم نمیشه ۶ روزه ی. جوجه دارم خدایاشکرت

وای منم درد بخیه خیلی بده واقعا

ب سلامتی عزیزم تبریک میگم❤
منم با آمپول فشار 3سانت بودم بیشتر نشد بچم مدفوع کرد رفتم سزارین😂🫶🏻

دقیقااا درد بخیه بیشتر اذیت می‌کنه

مبارکه قدمش،خسته نباشی

خداروشکر تموم شد♥️
منم یادمه سر بخیه زدن بیشتر جیغ و داد کردم😂
از نی نی بگو، اسمش چیه؟
شبیه کیه🤩

قدمش مبارک باشه براتون😍

کدوم بیمارستان زایمان کردین؟دکترتون کی بود؟ منم ۵ شنبه ۴۰ هفتم تموم میشه گفتن برم برای معاینه و زایمان🙄

مبارکه گلم شماماماهمراه گرفتی

مبارکه به سلامتی
راحت شدی خیلی انتظار کشیدی

خسته نباشی خوشگلم🥰خداروشکر هر دو نفر صحیح و سالم هستین این دردا تموم میشه ❤️

اخی عزیزم 🥲مبارکت باشه چند کیلو بود فرشته کوچولوت؟

سوال های مرتبط

مامان آرسام 🩵✨ مامان آرسام 🩵✨ ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 ۱ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۲ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۱ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۲ ماهگی
پارت پنجم زایمان طبیعی

معاینه کردن گفتن ۶ سانتی ساعت ۴ صبح بود تقریبا
گفتن هرموقع حس دفع مدفوع داشتم بگم حتما
منم صدا زدم و گفتم اومدن معاینه کردن یهو همشون دوییدن ب منم گفتن اصلا زور نزن پارچه و وسایل زایمان همرو آماده کردن
۳  ۴ نفری ایستاده بودن تو اتاق منتظر اومدن دکترم بودن
ماماعه داشت برا بقیه تعریف می‌کرد میگف بابا دکتر نیم ساعت پیش زنگ زد گفت چ خبر گفتم خیالت راحت بخاب فعلا زوده ۶ سانته یهو اومدم دیدم شده ۹ 😅
دکتر ک اومد همین اومد رو ی چارپایه کنار پهلوم گفت یک دوسه گفتم زور بزن با هرفشاری ک من میدم اون معده و شکممو فشار میداد منم مثلا زور میزدم ولی نمیتونستم انگار فقط صدای زور زدنو با دهنم در میاوردم ک هی میگفتن چرا داری با دهن الکی صدا درمیاری از پایین زور بزن فک کن دسشویی داری😂😂واقعنم میخندیدن
ولی خب واقعا نمیشد زور زد فقط صدا در می‌آوردم انگار
خلاصه بهترین حس دنیارو تجربه کردم وقتی پسرمو گذاشتن رو سینم🥹😍چقدر با نمک و خوردنیو کوچولو بود
۲کیلو ۹۰۰ بود بچم 🥲
قسمت بخیه زدن سخت بود برام
برای زایمان اصلاااا جیغ و داد نکردم ولی برا بخیه ها چرا فک کنم بیحسیم از بین رفته بود 😖
موقع زایمان از خدا خواستم هرکی بچه میخواد خدا بهش ببخشه🫠
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان هلما و ماهان❤️ مامان هلما و ماهان❤️ روزهای ابتدایی تولد
#پارت چهارم زایمان طبیعی
گفتم آخه من هیچی نیاوردم دکتر گفتم هر لحظه ممکنه بچه بدنیابیادتو ماشین بدنیابیاد میخوای چیکار کنی خطرناکه سر بچه هم بااینکه بازی ولی سرش تو کانال زایمان نیست
گفت زود برو بیمارستان
منم الان میام بالاسرت ساعت هشت بود
(دکتر خودمو ویژه گرفته بودم بالاسرم )
رفتیم بیمارستان منو بستری کردن شوهرم اومد خونه تا وسایل هارو برداره
وسایل ها هم از قبل آماده بود
منم زر زر گریه میکردم مامانم پیشم نیست مامانم تهرانه
خلاصه اومدن سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن تا نیم ساعت درد نداشتم بعد نیم ساعت دکترم دیگه خودش اومد
از دستم دوباره آمپول دیگه زدن ساعت هشت و نیم دردام شروع شد
یواش یواش شدت گرفت شدم ۶سانت
استرس داشتم یهو دیدم خواهرم اومد انگار دنیا رو بهم دادن خواهرم دکتر قشنگ بهم روحیه میدادن
کم کم دردا داشت خیلی شدت میگرفت
دکترم هی معاینه میکرد رحممو تحریک میکرد
خلاصه تا ساعت ۹و نیم دردا قابل تحمل بود
بعد اون که شدم ۸سانت دیگه دردا به اوج خود رسیدم وقتی هم درد می‌اومد دکترم هی می‌گفت زور بزن و ومن از شدت درد نمی‌تونستم بزور یکی دوتا زور میزدم
مامان دانیار مامان دانیار ۱ ماهگی
داستان روز زایمان طبیعی
نوبت دکتر داشتم ورفتم پیش دکترم ۳۸هفته س روز بودم دکترم معاینه کردش گفت ۲سانتی ولی گفت تحریکی میکنم تحریکی معابنه کردش بعدش نوار قلب گرفت بهم نامه داد گفت برو بیمارستان منم رفتم خونه لباسامو جمع کردم اماده شدم ساعت ۱۸:۴۵بستری شدم با س سانت مامام داخل بیمارستان بودش بهم سرم وصل کردن ‌نوار قلب گرفتن درد داشتم ولی چک کردن گفتن هنوز قشنگ سر بچه داخل لگن فیکس نشده داخل سرم دارو دیگه ریختن با دکترم تماس گرفتن ‌تصمیم گرفتن کیسه اب پاره کنن ساعت ۲۰:۱۵کیسه اب رو پاره کردن
دردام شدید تر شد رفتم داخل وان اب گرم خیلی دردم کنترل شدش ۲۰:۵۰دکترم اومد و از رفتم روی تخت معاینه کرد گفت ۷سانت هستی درد داشتم یک دقیقه بدون درد۳۰ثانیه درد ک نمیدونستم باید بشینم یا بلند شم
دیگه درام با زور شدش ک دکتر گفت وسیله زایمان اماده کنین ۲۱:۱۰ دیگه از اون تایم ب بعد تایمی ک درد داشتم زور میزدم ‌تایمی ک درد نداشتم نفس عمیق میکشیدم
ساعت ۲۱:۵۰ زایمان کردم و پسرمو گذاشتن بغلم
مامان مرسانا مامان مرسانا ۲ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و