۱۱ پاسخ

پسرمنم همینجوری بود ولی کم کم بهترشد ولی پسر من ۱۹ماهه بود یادش دادم

براش قصه بگو در مورد پی‌پی ها بزار براش جالب بشه..
منم دخترم این مشکل رو داشت از پی‌پی ترسید یک سال تموم یبوست شدید گرفت که هفته ای یک بار پی‌پی میکرد....خودشو نگه می‌داشت وقتی پی‌پی داشت ...میخوابید که نره دستشویی🤦🏻‍♀️

دختر منم همین بود جوری گریه میکرد ک انگار چی دیده ۲سالو یکماه جیششو ب راحتی گرفتم ولی پی پیش سه ماهی تو پوشک بود بعدشم توالت فرنگی بچه استفاده کردم و کنار اومد اروم اروم کنار میاد

استرس داره شاید میترسه ازتون
یه مدت کارش نداشته باش بهش بگو مامان اشکال نداره تاترسش بریزه

چند سالشه ؟
پسر منم می‌ترسید ولی پی پی که میکرد میخواستم بشورم پی پی هاشو میگفتن پی پی هایی زشت برین دور شین از پسرم به پسرمم میگفتم آفرین محمد جوادم پی پی کردی جیش کردی الان ۲۰ روز گرفتم خیلیی خوب شده اکه دیر بره دستشویی یه قطره دستشویی بیاد میگه نجس شدم سریع نیره سمت حمام یا دستشویی
۳ سال ۵ روز بود گرفتم از پوشک
موقع خوبی گرفتم عقلش بیشتر میشه
البته بگم قبا اینگه کلا بگیرم بهش یاد میدادم جیش و پی پی شو

خدا حفظش کنه چند ماهش؟ با ی مشاور مشورت کن بنظرم

آخی🥺🥺🥺🥺
الهی بگردمش🥺🥺🥺

خواهر زاده ی منم همینجوری بود...
یکم که گذشت
خوب شد
نمیترسید

عزیزم یکم زود از پوشک گرفتیش اینجوری بده عجله نکن بذار امادگی کامل پیدا کنه

یدونه کتاب داستان با این موضوع براش بگیر بخون و خودت هم از اینترنت در بیار شب ها براش بخون طبیعیه باید یکم بگذره ترسش بریزه اجازه بده احساساتش رو بروز بده

خب الان زوده براش بچه امادگیشو نداره صبر کن یکم بزرگتر بشه

امادگیشو نداره عزیزم نترسونش
سعی کن وقتی پیپی میکنه حواسشو پرت کنی تا نبینه
براش داستان درمورد همین پی پی و دسشویی تعریف کن
اگ دیدی بازم همینجوریه بدون امادگیشو نداره و باید بزاری بعدا
چندوقتشه؟

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۶ ماهگی
بخدا دیگه افسردگی گرفتم ازدست این زنا
من بچمو عروسی و ختم و دسته نمی‌برم چون بچه خودمه صلاحشو من میدونم من میدونم ک تو این جور مراسما اذیت میشه ولی کسی حرف منو باور نمیکنه میگن تو حساسی
ی چند جا دعوت کردن چون پسرم یکم اذیت می‌کنه نتونسم برم دیگه هیچ کی تمومش نمیکنه همه بدشون اومده یبار رفتم مهمونی همشون دیدن پسرم چقدر گریه کرد اذیت کرد همشونم میگفتن وای چقدر دیوونس چرا اینهمه گریه می‌کنه میگفتم خب بچس دیگه اینم اخلاقش اینطوریه خابش میاد اذیت می‌کنه نمی‌برم میگن چرا نمیای بچس دیگه عیبی نداره گریه کنه میبرم میگن دیوونس آدم نمیتونه باهاش بازی کنه بگیره بغلش بخدا انقد ناراحتم الان پسرم خابه دسته دراومده کوچه مامانم اومده میگه بیا میگم خب بچه خابه با حرص چارتا بارم کرده رفته الان پسرم یاد گرفته تو خاب علت میزنه من نمیتونم ولش کنم برم دسته نگا کنم ک بخدا هیچ کس منو درک نمیکنه همه دایه مهربان تر از مادر شدن برای بچم منم دشمن بچم میدونن