۱۳ پاسخ

من با روسری میبستم اونم ی هفته بیستر نبستم

مبارک باشه عزیزم منم نیستم خودش جمع شد

مبارک باشه عزیزم
پاقدمش خیر باشع

والا من نبستم خودش برگشت ب حالت اول

مبارک باشه
من‌نبستم‌خودش جم شد

ازم آلن ببند چیزی نمیشه.طبیعی بودی بخیه پایینه ربطی به گن نداره.خانما که گفتن نبند چون شما گفتین بی حسی کمر فک کردن حتما سزارین شدین

مواظب باش محکم میبندی جای عملت اذیت میشه

مبارک باشه قدمش اما من شنیدن تا ۴۰ روز نباید ببندی،البته برای سزارین

سلام گلم هنوز برای بستن گن خیلی زوده
فعلا با یه شال نرم آروم ببند تا یکم رحمت اروم آروم جمع بشه و جای آمپول بی حسب خوب بشه بعد فرصت جمع کردن شکمت هم میرسه
کم کم هی زمان میگذره اون شال رو هی محکم تر کن تا بعدا گن مناسب ببندی نه خیلی محکم هم

قدمش پر خیر و برکت باشه براتون خدا حفظش کنه
عزیز من خیلی وزنم زیاد شده بود حای بعد زایمانم هر کی میومد خونه میگفتن دوتا بچه هنوز تو شکمت مونده 😀
اما حتی ده دیقه هم نتونستم گن ببندم
ولی بعد سه ماه از زایمانم هرروز دراز نشست انجام می‌دادم الان بهتر شده همه اون باد شکم وچاقیش رفته نه کامل
ولی نسبت ب اون زمان بهتر شدم
نگران نباش بزا. یکم بزرگ بشه اونقدر دنبالش میدوی ک خودتم آب میشی چ برسه شکمت 😉 😀

نبند، خیلی زوده ، بزار بچه ۴۰ روزه شد تازه ببند

سزارین شدید ؟

زایمانت چطور بود

سوال های مرتبط

مامان ❤BARBOD❤ مامان ❤BARBOD❤ ۲ سالگی
برای پسرم نامه ای نوشتم.برای باربدِ نازنینم، چراغ خاموش‌نشده‌ی دل مامان

پسرم... 
شاید وقتی این حرف‌ها رو می‌خونی، دنیا برات شکل دیگه‌ای پیدا کرده باشه. شاید صدای بغض‌هام رو فراموش کرده باشی، یا بدونی که خیلی از شب‌هام با صدای خوابیدن تو آروم می‌شد… نه با آرامش، بلکه با مقاومت.

باربد جان، 
مامان‌ت زخمیه، از قصه‌ای که خیلی زود بهم خورد. از مردی که قول داد پناهم باشه، ولی رفت… 
اما تو بدون: با همه‌ی دلِ شکسته‌م، کنارتم. 
با همه‌ی تنهایی، تویی که دستمو محکم گرفتی، حتی وقتی نفهمیدی دست‌هام از درون می‌لرزه.

می‌خوام مرد شدن‌تو ببینم، نه با قهر، نه با خشم. 
می‌خوام یاد بگیری که "مرد بودن" فقط صدا و شونه نیست—صداقته، وفاداریه، پشتیبانیه. 
و من، با اینکه تنها موندم، 
با اینکه گاهی کم میارم، 
قول می‌دم همیشه باشم… با نگاهی که پشتتو می‌گیره، حتی وقتی دنیا پشت می‌کنه.

من نه فقط مادرت، 
بلکه قوی‌ترین دوستت خواهم بود. 
کسی که از دل اشکاش، لبخند ساخت فقط برای تو.

پسرم، تو نوری هستی که باهاش زندگی رو دوباره دیدم. 
تو سهم پاکی هستی از روزایی که فکر می‌کردم تموم شدن.

بیا با هم بزرگ شیم، 
تو بشی مردی که بهش افتخار می‌کنم، 
و من بشم مادری که بدون تکیه‌گاه، 
اما با امید، 
تو رو ساخت.
مامان Ryan مامان Ryan ۲ سالگی
صبح زیباتون بخیر مامان خوشگلا🫂🩷🩵

امیدوارم که حال همگی خوب باشه و روز خوبی رو پیش رو داشته باشید☺️

دیروز با تمام خستگی وقتی در خونه رو باز کردم رایان پرید بغلم و ادای نی نی کوچولوها رو درمی آورد🥲چند روز میشه تا از بیمارستان برمیگردم این کار رو انجام میده .
میدونه هر روز صبح میرم بیمارستان کنار سه قلوها هستم
چندین بار اومده از نزدیک دیدتشون،لمسشون کرده اما کم کم داره رفتارش تغییر میکنه
دیروز بردمش پارک سه ساعت با هم وقت گذروندیم وقتی برگشتیم تا صبح ازم جدا نمی‌شد حتی من زودتر رفتم خوابیدم به بهانه های مختلف میومد رو تخت کنارم تا اینکه صبح دیدم تو بغلم خوابیده 🥹

به شدت حساس شده با وجودی که باباش خیلی این روزا واسش وقت میذاره،خودمم خونه که هستم کنارشم ،مامانمم همینطور

مهدکودک هم به سختی میره به تازگی

تجربه ای دارید گل مامانا از اومدن فرزند دوم و رفتار با فرزند اول

به هر روشی که دکتر رایان هم گفته بود پیش رفتم اما حساسیتش زیاد شده
اگر بیدار باشه و ببینه من دارم از خونه میرم بیرون از گریه غش میکنه در صورتی که اینجور نبود🥲🙇🏻‍♀️

عکس هم از دیروز میگفت مامای کیک تولدت🥲😍🩵
خودش با ماسه درست کرد بعد اسمارتیزهاش رو چید روی ماسه ها🥹😍