۵ پاسخ

روانشناسا اینجور وقتا میگن با بچه همدلی کنید، مثلا بگو مامان ابر چه شکلیه لاغره یا چاقه؟ کجاها هست بیشتر؟ بعد ک جواب داد بگو میفهمم چی میگی، منم وقتی کوچولو بودم ی ابر مثل ابر تو بود ک ازش میترسیدم ولی مامان بزرگ بهم گفت اگه بخوام حتی میتونم باهاش دوست بشم و از اینجور حرفا
ی مدتم بیشتر پیشش باش بغلش کن و تنهاش نزار
البته بازم پیگیر قضیه باش ک چیزی دیده یا کسی ترسوندتش، یا تخیلات خودشه
میتونی با مقوا باهم ابر درست کنید با مثلا ی حیوونی چیزی ی قصه بگی ک مثلا ی ابر کوچولو بود خیلی تنها بود دنبال دوست میگشت میرفت تو جنگل ب همه میگفت تو دوست من میشی؟ تو دوست من میشی؟ تا رسید ب خرگوش باهوش اون گفت اره بیا باهم بازی کنیم و...
تو این حین مدام از مهربونی و... ابر تعریف کن و اسمشو ب خوبی ببر. و خودشم تو داستان شریک کن مثلا بگو تو خرگوش باش بپر بپر کن منم ابرم باهم دنبال بازی میکنیم
امیدوارم ک جواب بده

چند روز کنار خودت بخابون بغلش کن قصه بگو نزار تنها بشه

شایدم اینقد این صداهارو چندوقت شنیده میترسه آنیسا دیشب صدای پدافند میومد می گفت موشک کفشاش و برمیداشت فرار می کرد سمت کوچه😅

کسی نترسوندتش؟ پیش کسی تنها نبود

شاید یچیز سفید میبینه

سوال های مرتبط