۱۷ پاسخ

چقد حس کردم فرق بین دو تا بچه گذاشتی ،خب اون دختر هم ب آغوش مادر احتیاج داره،نوازش و محبت،اون ک کوچیکتره میگی خداروشکر تنها می‌خوابه شیرخشکیه راحت ترم،ولی پسرم باید تو بغلم بخوابه ،هنوزم بعد چند سال ناراحت پسرتی🥴انقدم بچه وابسته ک خوب نیست

نمی‌خوام قضاوت کنم اما دلم به حال دخترت سوخت شاید به روسچظ نبچیاره اما خیلی حس تنهایی می‌کنه
چه طوره پسرت آنقدر ناراحتی سر یک شب اما دخترت آنقدر راحت جدا میخوابونی
بعد چند سال می‌فهمه غصه میخوره دختر بیشتر نیاز به محبت داره

وا یه شبه دیگه تو کل زندگی اش
ببخشید ولی چقدر درکتون نمیکنم
از اول آنقدر وابسته کردن اشتباهه

شما خیلی احساساتی هستی عزیزم

نمیخوام قضاوتت کنم ولی بجای اینکه 22 تیر بخاطر وجود دخترت ،و تولدش خوشحال باشی ، هنوزم به تنها موندن یک روزه پسرت ناراحت میشین ؟؟!!
و از اینکه دخترتون هنگام خوابیدن بوی مادرشو حس نمیکنه و میخوابه ناراحت شدم .. امیدوارم یک دختر قوی باشه 🌹

عزیزم بچه دومتم گناه داره اونم احتیاج به بغلت داره بخواب وسط دوتاشون

من قبل از بدنیا اومدن پارسا خیلی باسینا صحبت می‌کردم میگفتم قراره یکی‌ بیاد بشه همبازیت بشه عشقت بشه رفیقت ...کامل آمادش کردم ولی بچم یع مدت خیلی مظلوم شده بود آخه داداشمم خیلی بیقراربود دائم همه بغلش می‌کردیم بچم آرامش نداشت .بعد دورش خیلی شلوغ بود نذاشتم آسیب ببینه.من زایمانم خیلی یهویی شد ساکمم آماده نکرده بودم رفتم کنترل اونجا نوار قلب بچمو گرفتن فهمیدن موقعمه همونجا بستریم کردن بردنم اتاق عمل شوهرمم بار زده بود رفته بود ساوه اصلا اراک نبود دیگه پدرشوهرم اومد رضایت دادواسه عمل خیلی استرس گرفتمو شوکه شدم.سینا پیش مامانم بود بعدش رفت پیش مادرشوهرم که مامانم اومد بیمارستان پیشم

بشینم مثلا گریهههه گریهههه ک حالا پسرم صبح بلند میشه من نباشم گریه میکنه؟ بچه است دیگه بعدش آروم میشه تموم میشه میره.
بچتون مریض شه چیکار میکنید؟ جنگ شده چیکار میکنید؟

عزیزم سعی کن کم کم این وابستگی رو کم و کمتر کنی چون برای خودش هم خیلی بده پسر بچه س اصلا نباید وابسته و لوس بار بیاد بزار بیشتر با پدرش وقت بگذرونه

تنها لطفی ی مادر باید در حق بچش بکنه مستقل کردنش تا کی قرار ما کنار بچها باشیم؟ برای مدرسه بشدت دچار چالش میشیم بهتره کم کم وابستگی رو کم کرد

ای وای من هرشب به این قضیه فک میکنم بغض خفم میکنه میگه میرم خونه بابایی ولی مامانی باید پیشم باشه نیاد پیش تو بیمارستان موندم کیو بگیرم شاید پرستار بگیرم شوهرم میگه اتاق خصوصی بگیریم خودم بیام ولی فک نکنم بذارنش😭😭پسرم جدا میخوابه ولی باید مطمئن شه من هستم بوسش کنم بغلش کنم تا بخوابه کاش بذارن با خودم ببرمش

من الان باردارم دقیقا تاریخ زایمان رو زده ۲۲
و چقد نگران دخترمم چون خیلی وابسته هست😞

عزیزم دخترت جدا میخوابه؟ گناه داره
منم خیلی اذیت شدم یکسره گریه میکردم

خوشبحال پسرت جای خودته من ازوقتی دومی اومد ازبس زر زرو و دهن وا نمیذاره ابجیش کنارم باشه منم همین حس تورو داشتم شب خونه پدرم خوابیدیم صبح باشوهرم رفتیم آنقدر گریه کردم بغلش کردم بعدم لباسمو گذاشتم جاش بو کنه بیدارنشه چون تا پامیشدم ازپیش بیدارمیشد مامانمو نذاشتم بیاد دخترم آروم بود کلا ولی توخودش میریزه هنوزم اینجور هنوزم دلم براش کباب زایمان کردم شبی که بیمارستان موندم نذاشتن بچه بیاد با اینکه اتاق خصوصی بود روز بعد اومد توخودش بود بجه رو دید بغلم نیومد رفت پیش بچه نازش کرد بعد رفتیم خونه بهش کادو دادیم گفتیم آبجی آورده گریه میکرد بده من شیشه بدمش ولی اصلا به من نگاه نمی‌کرد و اخم کرده بود از امون روزم انگار ازمن حدا شد که شد لجبازی میکرد پیشم نمیومد همش ۱سال وو پنج ماهش بود ابجیش اومد دلم خون هروقت بهش فکر میکنم دختر اولم خیلی اذیت شد تو دعوا و کرونا و بارداری دوم طفلک خیلی اذیت شد خیلی وای خدایا باز یادم اومد 🥲😪😭😭😭😭😭

ینی تاحالا نشده بود پسرتو تنها بزاری؟ بالاخره پیش میاد

پس وقتی واسه دخترت دکتر و سونو میرفتی با خودت میبردیش؟

عزیزم
من با اینکه سزارین بودم اما اریا زودتر دنیا اومد
ساعت ۵ صب دردا شدید شد مجبور شدم برم بیمارستان اراد بردیم بعد من بستری شدم و پدرمهدی اومد دنبال اراد و بردنش و من چقد حالم بد بود

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۴ سالگی
سلام‌ خوبین خوشین انشاالله
مامانا من‌ دخترم تو مهدشون ناهارمیخورن و مهدشونم مهد خیلی خوبیه بعد چن روز پیش ک از مهد اومد بهم گف ک مامان منو دوستم غذای مونده بقیه بچه هارو خوردیم من تعجب کردمو با دخترم حرف زدم ک درست نیستو اینا امروز با مدیر مجموعشون صحبت کردم و گفتم ک حواستون باشه ب بچه هاو بهداشتی نیس اینکارو من بچمو ب شما سپردم اعتماد دارم بهتون گفتن ک امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه گفتن ما ب تعداد همه بچه ها غذا سرو میکنیم و بعد بچه هارو صدا میکنیم بیان سر میز و ممکنه چند نفر غیبت کنن غذاشون رو میز میمونه و حتمااز اون خورده و ما ب بهداشت و اینا وسواسی عمل میکنیم و ازاین حرفا ک واقعا تمیز هم هست مهدشون..بعد گفتم باشه و گفتمم ک کلا دوبار برا دخترم نریزن غذا و ی دفعه بخوره کلا چون یکم اضافه وزن داره..خلاصه الان باز از دخترم پرسیدم گف نه مونده غذای بچه ها بود ک یکم تو بشقابشون مونده بود و اینکه بقیه مربیاو بچه ها رفته بودن ی اتاق دیگه دخترمنو یکی دیگه از بچه ها با اشپز سر میز بودن ک دخترم میگه خاله ک خانوم اشپزه حواسش نبود ب ما ندید و دوستم گفت ک بیا این پلوهارو بخوریم منم خوردم کسی ندید مارو..دخترم طفلکی گفتم‌اون غذاها دهنی بود شوک شد اصلا چون از رو ندونستنو حرف دوستش اینا این کارو کرد بقیه باید حواسشون میبود..حالا بنظرتون من مدیرش پیام بدم‌بگم ک واقعا همچین اتفاقی افتاد و انقد با اطمینان نگه و حواسشون بیشترجمع باشه