۷ پاسخ

عزیزم منکه به دومی آوردن هم فکرنمیکنم. اماطفلی دخترم میگه مامان عیدنی نی داریم.، 😁

من بهترین حاملگی رو داشتم هیچ مشکلی نداشتم نه از جسمی نه روحی.پسرمم اصلا کولیک اینا نداشت خوابشم از اول اوکی بود مثل من خوب میخوابید.ولی هیچ کمکی نداشتم از ۱۰ روزگی پسرم همچی با من بود‌ با اینکه بچه امم پسر خوبیه شیطون بود ولی خوب عاقلم بود در کنارش.ولی با اینکه بچه دوست دارم احساس میکنم دیگه هیچوقت توان ی بچه دیگه بزرگ کردن ندارم.و کار اشتباهیه اوردنش

وای یعنی دوماه بعد باردارشده جه احمق ببخشین ها خودش و بدنش داغون میشه خوب نیست که هرچی بچش آروم باش

منم دخترم از ۱۱ شب تا ۶ صبح نمیخابید چون بچه اولم بود شوهرم از ساعت ۱۱ شب تا۳ شب دخترمو نگه می‌داشت من میخابیدم ولی دومی دنیا اومد خیلی سختی کشیدم والان سختی میکشم شوهرم هیچ کمکی نمیکرد بچم زردی داشت شب تاصبح نق میزد دخترمم کوچک توی خونه راه میرفت شوهرم میگرفت میخابید حتا پسرم دوماه نشده بود شوهرم کتکم زد که چرا غر میزنی وبچه ها نمیخابن الانم بچه های کوچک ازدور میبینم خوبه ولی میگم غلط کنم دیگه بچه بیارم

من ک دیگ از بچه ها فراریم

منم سردوقلوهام پیرشدم دقیقاتاطلوع آفتاب گریه میکردن،میگفتم به خداخواب ندارن هیچ کس باورنمیکردتااینکه۴۶روزگیشون اومدم خونه مامانم تافهمیدن اوضاع ازچه قرار🤕😅

عزیزم بچه ها با هم فرق دارن.من دختر بزرگم تا ی سالگی خیلی خواب شبش بد بود و مدام شیر میخورد اما دومی از دوماهگی ماشاالله خودش میخوابه تا ۶صب.ان شاالله که خیره بلاخره بهشت ب خاطر سختیای بچه داری زیر پای مادرانه دیگه

سوال های مرتبط

مامان هیرمان مامان هیرمان ۵ سالگی
امروز میخاستم خودمو بکشم از دست بچه ها😓آخه چرا چرا من دختر شدم چراااا😭😭😭دوسدارم بشینم ی ساعت گریه کنم برا خودم ولی نمیشه ینی ایقد درگیرم ک نمیتونم ی ساعت بشینم زار بزنمممم😭😓آخه خدا یا چرا من پسر نشدم ک برا خودم بخورم بخابم چراااا😭😭😭بخدا اگ از گناه اون دنیا نمیترسیدم خودمو خیلی وقت پیش خلاص میکردم اونم فقط فقط بخاطر اذیت بچه ها چرا ایقد باید حرص بخوریم چرا😭😓رفتم بهداشت یکی از سوال هایی ک از چند تا مامان اونجا می‌پرسید یکیشون این بود قرص آرامبخش مصرف نمیکنید😭 حتی همه میدونن ک با مادر شدن باید این قرصا مصرف بشه چون از دست بچه و زندگی روانی میشیم چقد ما زنا بدبختیم 😓اگ بخاطر بچه ها نبود میزاشتم میرفتم ی جای دورررر خیلی دور تو شهر غریب ک کسی نه بشناسم نه بشناسنم، 😭خیلی اذیتم میکنن خیلییییی ای خدا کی میشه زودی بزرگ شن ی کم راحت شم اون زن بگیره بره اینم ازدواج کنه بره نبینمشون 😓بخدا امروز چنان زدم تو سر خودم ک مغزم هنوز درد میکنه خاب ک ندارن ظهرا حتی ی ساعت از صبح بیدارن تا ۱۲ شب همش در حال جیغ و داد زدنم 😭😭😭چیکار کنم آخه کجا برممممممم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان آوین مامان آوین ۴ سالگی
سلام‌ خوبین خوشین انشاالله
مامانا من‌ دخترم تو مهدشون ناهارمیخورن و مهدشونم مهد خیلی خوبیه بعد چن روز پیش ک از مهد اومد بهم گف ک مامان منو دوستم غذای مونده بقیه بچه هارو خوردیم من تعجب کردمو با دخترم حرف زدم ک درست نیستو اینا امروز با مدیر مجموعشون صحبت کردم و گفتم ک حواستون باشه ب بچه هاو بهداشتی نیس اینکارو من بچمو ب شما سپردم اعتماد دارم بهتون گفتن ک امکان نداره همچین اتفاقی افتاده باشه گفتن ما ب تعداد همه بچه ها غذا سرو میکنیم و بعد بچه هارو صدا میکنیم بیان سر میز و ممکنه چند نفر غیبت کنن غذاشون رو میز میمونه و حتمااز اون خورده و ما ب بهداشت و اینا وسواسی عمل میکنیم و ازاین حرفا ک واقعا تمیز هم هست مهدشون..بعد گفتم باشه و گفتمم ک کلا دوبار برا دخترم نریزن غذا و ی دفعه بخوره کلا چون یکم اضافه وزن داره..خلاصه الان باز از دخترم پرسیدم گف نه مونده غذای بچه ها بود ک یکم تو بشقابشون مونده بود و اینکه بقیه مربیاو بچه ها رفته بودن ی اتاق دیگه دخترمنو یکی دیگه از بچه ها با اشپز سر میز بودن ک دخترم میگه خاله ک خانوم اشپزه حواسش نبود ب ما ندید و دوستم گفت ک بیا این پلوهارو بخوریم منم خوردم کسی ندید مارو..دخترم طفلکی گفتم‌اون غذاها دهنی بود شوک شد اصلا چون از رو ندونستنو حرف دوستش اینا این کارو کرد بقیه باید حواسشون میبود..حالا بنظرتون من مدیرش پیام بدم‌بگم ک واقعا همچین اتفاقی افتاد و انقد با اطمینان نگه و حواسشون بیشترجمع باشه