۱۱ پاسخ

من بعد اینکه از ریکاوری آوردن بخش تا خانوادمو شوهرمو دیدم بغض کردم به زور خودمو نگه داشتم اصلا ادم یه جوری میشه اون لحظه انگار بردن یه دست کتکت زدن آوردن🤣🤣

من وقتی میخواستم برم اتاق عمل گریه کردم، مامانمو که دیدم
انگار دارم میرم بمیرم

من تا اسممو صدا کردن بیا عمل، حالم بد شد خیلی ترسیدم کلی گریه کردم. همه پرسنل میگفتن چرا گریه میکنی. انگار که همه شجاعن 😥🤣ترس بدی افتاد تو جونم

من ،چون ده روز جلوتر و اورژانسی شدم
موقع امضا و رفتن به اتاق عمل گریه کردم

🥺من قبل از اینکه برم برا سزارین تو اتاق که بستری بودم یه دل سیر گریه کردم

من سرزایمان دومم کلی گریه کردم دست خودم نیودالانم خیلی استرس دارم ولی فکرنکنم گریه کنم 😁

من مث اون سری هیچ ترسی ندارم خداروشکر ومشتاقم ببینم شبیه کیه دخترم😅

من اونجا فکر کنم قبلش زار بزنم
یدفع دوروز بیمارستان بستری بودم شب که رفتیم شوهرم گفت الان خوب میشی میبرمت قول میدم اما منو نگه داشتن چقدر من گریه کردم که من و ببر فرداش اومد ملاقات گفت الان میبرمت اما باز نزاشتن اونجا من گریه کردم شوهرمم هی گریه میکرد می‌گفت زود بیا خونه🥲 اما ایندفع گریه از سر ذوق واقعا اما ترس هم داره

من هر چی ب ماه آخر نزدیکتر میشم استرسم بیشتر میشه😑بهش فک میکنم دیونه میشم وای انقد‌میترسم

من فک میکنم از روز قبلش گریه رو شروع کنم عزیزم خو ترس داره

من اونجا گریه نمیکنم ولی مطمئنم تو راه واسه دخترم گریه میکنم

سوال های مرتبط