۸ پاسخ

اگ صبر کردن باعث میگ اوضاع زندگیت روبراه بش اره صبر کن اگ‌میبینی نمیتونی از پس بربیایی چ جسمی چ روحی و مهم تر چ‌مالی
اصلا حذف کن از ذهنت بنظرم❤️
ناراحت نشی عزیزم اما یه آیندس اینده ی ادم ک باید تامین کنی واسش

وقتی شرایطت جور نیست اصلا خطا نکن
من مثل تو بودم
ریسک کردم
الان پشیمونم
میگم کاش ب همون یکی اکتفا کرده بودم

سلام
بستگی داره به خودت بازم...
اقتصادی الان برا همممه سخته ولی

افتضاح از نظر همه آدما یجور نیس
یکی به نون شبش محتاجه
یکی صورتشو با سیلی سرخ نگه میداره
یکی همش ناله داره

اگه فک میکنی با بچه اوضاع روحیت بهتر میشه نه بنظرم نمیشه
ولی خب فاصله سنی زیاد نباشه بچها باهم مشغول میشن همبازی میشن و برای رشدشون خیلی خوبه

با یه مشاور متدین مشورت کنی بهتره بنظرم

هر وقت شرایطشو داشتی بچه دوم بیار چون دومی به اعصاب و آرامش و چیزهای دیگه نیاز داره

والا من 30 سالمه همش میگم زود بچه دار شدم... و تصمیم تک فرزندیه چون اصابشو ندارم دیگه... بعدشم نظر شخصی منه: وقتی نمیتونی برای اینده خوشبین باشی از لحاظ مالی جرا یه بچه دیگ بیاری؟ فقط چون گفتن تک فرزندی خوب نیست؟؟؟؟ 🙄🙄🙄

ب مردم کار نگیر
بچه نیاری میگن بیار ک نازا میشی
یکی میاری بگن تنهاست بیار
دو دختر داری میگن یک پسر بیار
دو پسر داری میگن یک دختر بیار همدمت باشه
هرچی بر میگرده ب حس خودت اینک از شرایط راضی باشی یا نه
یکی انتخاب میکن با تک فرزند خوش باشع
یکی با چهارتا هم میگ یکی دیگ میخام

چقدر شرایطت مث منه.

بستگی به خودت داره،دخترخاله ی من تویک خونه ۶۰متری خیلی فرسوده سه بچه داره خیلییم خوشحاله حداقلش به کسی بروزنمیده که توسختیه همه بهش میگفتن بچه سوم نیارخودش آگاهانه آوردچون هدف داشت کاری بااعتقاداتش ندارم هرکسی عقایدخودشوداره وعقایدهرکسی محترم ولی چون هدف داشت پای همه سختیاشم وایستاده منم خیلی به خاطردخترم دوست دارم بچه دوم بیارم ولی می ترسم اعصابم نکشه ازیه طرف ازیه طرفم می ترسم میگم پیرشدیم این طفلکی تنهایی بایدجورماروبکشه

سوال های مرتبط

مامان سیدعلی وآیین مامان سیدعلی وآیین ۵ سالگی
دخترا بیاین یکم دردودل دوستای خوشگلم یکم حرف بزنیم نمیدومم چراابنجوری شدم.توی پیام های قبلم هیتش ک قصدبارداری نداشتم و خدا خوایت و شد و چیاکشیدم توبارداری ازنظرروحی .جسمی هم بماند.پسرم خیلی گریه میکنه گاهی.دوترداروداد خوب بود.امان انقد.اینفاکول تهیه کردم خیلی بهترشد.اما گاه و بیگاه نصف شبا باز گریه میکنه ک اینم بماند چون انقدی نیس و میشه تحمل کرد.مشکل خودمم.بچه تاسه صب هی خواب و بیدار یایدفعه شروع ب گریه میکنه.یا گاهی تاافتاب بزنه بیداره یاحتی شب تافرداصبش ی ریز بیدار.کل این یه ماه و خورده ک دنیااومده یاخونه مامانم اومدم یاخونه مادرشوهرم.چندروز اومدم خونمون.دستام گرفته گردنم.تنهایی ازپسش برنمیام همسرم بنده خدا هم خیلی کمکه.اما کم اوردم همش میتوپم ب نوزاد همش میگم دهنتوببند اه توچرااینجوری هستی و خیلی چیزای دیگه میگم خدایا بسه این چی بود ..دلم همش میره برای گذشتم.حس میکنم دارم نابود میشم.همسرمم میگه بخواب کلی کمکه.بچع نگه میداره صبم میره سرکار.دلم براش میسوزه‌همش گریه میکنم اون بنده خدا هرچی داد میزنم هیچی نمیگه