۷ پاسخ

گلم بچه همینه هر چقدر حساسیت نشون بدی بدتره بچه باید اینقد بیوفته بلندشه تا بزرگ شه درسته مادریم قلبمون درد میگیره ولی حس میکنم از حساسیت زیاده برای شما
مادفقط تنها کاری که میتونیم انجام بدیم تواین سن وسیله های خطرناک و ازش دور کنیم و هواسمون بهش باشه وگرنه نمیشه نگهشون داشت
خدا داده خدا هم ازش مراقبت میکنه

حساسیت زیادی برعکس عمل میکنه گلم

من قبلنا که پسرم می‌افتاد گاهی اوقات خودمو انقدر می‌کوبید انقدر میزدم تو صورتم که شوهرم با اکراه نگاهم میمرد میگفت تو باید بچه رو آروم کنی بیشتر یه کاری میکنی بچه می‌ترسه ،یه بار شیر پرید تو گلوش به سرفه افتا انقدر رنگ صورتم گچ شد خون تو رگم یخ کردم فقط پسرمو گرفتم جلو شوهرم با یه قیافه ایی گفتم بچه ام یعنی خودم هیچ کاری نتونستم براش بکنم انقدر که هول شدم، یا چیزای دیگه ولی عزیزم همین چیزاست که صبر ما مادرا و زیاد میکنه تحملمون میره بالا،احتمالا که افسردگیم داری

خدایی همیشه از صبح تا شب تنهایی من مراقبشم یه سرویس هم نمیتونم برم
دیشب ساعت نه میگم به شوهرم یه دقیقه اینو نگهدار برم ظرف بشورم یه دقیقه ظرف هارو کف زدم برگشتم دیدم دخترم داره گریه می‌کنه شوهرم حواسش نیست سرش خورد به میز تلیویزون گوشه چشمش زخم شد آنقدر گریه کردم ببین نگفتم که بهش نگه دار برم بیرون برگردم حال و هوام عوض بشه نیم ساعت نتونست نگهش داره
خدا فقط رحم کرد به چشمش نخورد
خیلی شیطون شدن بچه ها کنجکاوند دوست دارن به همه دست بزنم تو این سن

عزیزم بچه ها همینن
تا بزرگ بشن هزاربار زمین میخورن و اوف میشن.
ما مامانا فقط میتونیم محیط خونه رو براشون امن کنیم.
راستی زیاد هم حساس نباش، هر چی حساس تر باشی بدتر میشه

عزیزم بچه ها دیگه تو این سنا شیطنتشون بیشتر میشه. هم ما مادرا باید بیشتر مراقب باشیم هم این اتفاقا طبیعیه. رفتم عکس سرشو دیدم نگران نباش خوب میشه. بعدشم ما مادرا همینجوریش خیلی سختی میکشیم و خیلی اذیت میشیم دیگه فکر کن هی بخوایم خودمونم سرزنش کنیم دیگه هیچی ازمون نمیمونه. خودتو اذیت نکن🩷

چون بچه همینه .
فقطم برا تو نیست ما هممون همینجوریم ، دم به دقیقه خودشونو می کوبن اینور اونور .
بچه ها بزرگ میشن و دردسراشونم بزرگتر میشن و ما تازه میفهمیم پدر مادرامون چقدر زحمت کشیدن تامارو بزرگ کردن .
وقتی مادر میشی باید قوی باشی ولی همیشه تو دلت آشوبه هیچوقت راحت نیستی .

من اصلا از لحاظ روحی خیلی بدشدم هی اشکم میاد اشکام بند نمیشن هی بغض میکنم هی عذاب وجدان میگیرم برای هراتفاقی ک برای کوچولوم میفته من تحمل ندارم واقعا

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱۲ ماهگی
اینقد اعصابم از خواهرشوهرم خورده ک نگو
این دوتا بچه داره یکی ۱۳،۱۴ساله یکی حدود دوساله خب اینا اکثر موقع ها سرما خوردن ای سری سرما خورده بودن اصلاااا نگفتن😡
دخترش بچمو بغل کرده با خودم رو بوسی کرده یه جا بودیم و من اصلا توجه نکردم ک این سرما خوردس ،خواهر شوهرمم ک عقل نداره حداقل بهش بگه علائم داری نرو سمت بچه 😠
دختر من ک سرما خورده بود تا وقتی خوب نشد این اصلا نیومد خونه مامانش چون ما اونجا بودیم اونوقت خودشون مریض میشن همجا میرن هیچیم نمیگن بعد دیشب میبینم هی آبریزش داره دختر منم میبوسه😠بماند ک یکسره رد رژاش رو صوت بچم میمونه دیشب اینقد پر رنگ بود دیگه عصبانی شدم میگم باااز شما رژ ردین،بعد رو به دخترم گفتم بیا بریم بشوریم مامان
من چیکار کنم با این آخه چجوری بفهمونم علائم داری نبووووس بغل نکننننننن بخدا من تحمل مریضی دخترمو ندارم سری پیش سر همین سرما خوردگیش حمله پانیک داشتم بهشم گفتما میگم من تحمل ندارم ک میگم سرماخورده این بغل نکنین بهشم گفتم میگم خودتون دیدین سری پیش چی گذشت به من
حالا بگین من چیکار کنم برم استوری بذارم با همین موضوع
مامان پسرک 💙✨ مامان پسرک 💙✨ ۱۴ ماهگی
خانما کمکککک
من خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم خلاصه اصلا راحت نیستم ب شدت تو بچه داری من دخالت میکنه جوری ک کون ولای پای بچمو چک میکنه تا عیب وایرادی ازم بگیره.. یا مثلا چند باری میگه بچه مال ماست مال تو نیست ....خلاصه همش سعی میکنه بچمو بکشونه سمت خودش وازمن بدش بیاد
بچه من حسودی میکنه نمیزاره بچه دیگه ای رو بغل کنم خلاصه تازه رفتیم مهمونی بچه من بچه ها رو دید فضول شد مادرشوهرم هی بچمو تشویق میکرد میخندید توصورتش نمیزاشت سمت من بیاد من یه بچه رو بغل کردم ک حسودی کنه بیاد از بس مشغول بازی بود حتی متوجه نشد ...بعد مادرشوهرم توجمع یهو گفت پای ببینید مامانشو نمیخاد .....دیگ حسودی نمیکنه ...یا مثلا وقتی میخاد جایی بره بساعت قبلش لباسای بیرونیشو میپوشه ومیفته دنبال بچم اینقد بهش میگه میخوام برم بیرون دور دور ..فقط میخواد بچم ب پاش گیر کنه وگریه کنه اونم خوشحال میشه میگه وای بببنید چقد منو میخاد ....خلاصه از کاراش بگم کم گفتم از روزی ک بچم ب دنیا اومد سر ب سر من گذاشته اولاش بدون اجازه میومد اتاق بچرو میبرد ..بعدش دیگ اجازه ندادم الانم تو تربیتش دخالت میکنه خیلی رو مخمه دیگ نمیتونم تحمل کنم خونه جدا هم نمیتونم بگیرم ...لطفا بگید چیکار کنم بچم سمت خودم باشه ...فقط میخام بمن عادت کنه.