واقعا سخته خدايي با بچه سخته من هيچ كمكي هم ندارم😔
به نام خدا ساعت سه ظهر تازه صبحونه میخورم.نظم چی
والا من از ساعت ده که بیدار میشه یه تخم مرغی چیزی میذارم سریع باهم میخوریم بعدم تا سرحاله تندتند ظرفی چیزی اگه باشه میشورم و یه غذایی بار میکنم
بعد کم کم میفته روی غر زدن میام یکم شیرش میدم دوباره میرم یکم جمع و جور میکنم دوباره غر میزنه میام شیرش میدم بعد ناهارو باهم میخوریم و تقریبا ساعتای یک و نیم دو میخوابونمش و یذره استراحت میکنم. چار بیدار میشه یذره بازی اینا میکنه منم جارو میکشم بعدش شوهرم میاد خونه مسپرم بهش و کارای شامو میکنم مابینش دوسه باری میام شیرشم میدم
کلا شبر ک میخوره تا یه نیم ساعت شارژه بعد دوباره صداش درمیاد
خلاصه که اخرشب مث جنازه فقط میفتم. ولی دلم نمیاد بخوابم. به اون سکوت مطلقه رسیدم و دلم میخاد برای خودم وقت بذارم
یکمی فیلم میبینم یا توی گوشی میچرخم بعد نمیفهمم کی بیهوش شدم
قبلا فرصت هیچ کاری بهم نمی داد همش بغل میخواست الان خداروشکر مستقل تر شده با خودش بازی میکنه ولی بازم بهم وابسته هست
منم خیلی بدو بدو دارم سریع کارام میکنم خوابم کم شده سرکارم میرم تا کجا دوام بیارم خدا میدونه🥲😆
من مامانم همیشه میگفت تا کوچیکه خوبه بزرگ بشه مادرمیخواد و خیلی مواظبت
والا من که همش میدوام دنبال فسقلی خواهرشم هست ولی خسته میشه بنده خدا گاهی نگه میداره غذا میپزم وسطاش دادش درمیاد میاره میده بغلم🥴منم پای گاز....کادای خونه رو سعی میکنم میخوابه انجام میدم یا تا یکی پیششه بدو بدو میشورم جارو میزنم طی و دستمال میکشم یا میذارمش تو روروئک که زیادم نمیمونه ....کارای خونه مهم نیست مهم بچته عزیزم
صدرصد سخته، خیلی از زمان ها از خستگی داری بی هوش میشی، توان نداری اما میبینی هنگ روی پاهستی،داری باهاش بازی میکنی، دنبالشی جایی نخوره ،آسیب نبینه.من آموزش و پرورشی هستم و یک شغل بسیار حساس دارم که باید حواسم به 500 نفر باشه و کلی هم مسئولیت دارم که بشه اینارو هندل کرد.تعطیلی هم نداریم آنچنان. و همسرم هم بشدت آدم همراه، انسان و مهربانی هست اما هر روز انگار کوه جابجا کردم با اینکه حتی مسئولیت غذا پختن هم باهام نیست. مسئولیت کارها به کنار، هنوز درد زایمان ولت نکرده، کمر درد، تا چیزی بلند میکنی زخم سزارین تیر میکشه. استخون درد،افسردگی، استرس...... خواستم بگم خیلی سخته اما یه نگاهش به دنیا دنیا می ارزه.راه حل نداره فقط باید آرامش داشته باشیم و کنترل کنیم.
من از وقتی زایمان کردم خودم هر روز ۳ مدل غذا میزارم برای شوهرم یکی برای بچه خودمم رژیمم غذام جداست
خونمم هر روز تمیز می کنم
تازه تو همین مدت دانشگاهمم تموم کردم و گواهی نامم گرفتم
واسه کارای خونهکمکی بگی.
وقتی خوابه هال و آشپزخانه رو سریع جمع و جور میکنم
دیروز اشپزخونه رو ماه کردم ظرفا رو داشتم میشستم دستم خورد با گالن مایع پرت شد زمین
زندگیم شد مایع دستشویی
برو بدو کابینتا و رو فروشی و لکه های فرش و زمین رو پاک کردم دخترم نیاد دست بزنه یا بخوره
هنوزم عصبی ام باورت میشه
به نام خدا ..موهام بللللند بود تا زانوم چون وقت نداشتم برسم بهش یک ماهه کوتاه کردم کتاب یا قرآن حتی وقت نکردم هنوز بخونم چاییام یخخخخخخ غذاااهاااام یییییخ تقریباً همیشه درحال بدو بدو شبا که وقت خوابه تا صبح شیر میدم و اینو تکرار کن واقع سخته منم دنبال راه حلم
منم تا یه ماه پیش در سر گم بودم هرجا میرفتم یا دخترم گریه میکرد یا با چهاردست و پا می اومد دنبالم ولی کم کم دارم عادت میکنم
وقتی خوابه کارا رو میکنم جز ظرفا که بیدار نشه
وقتی بیداره جلوس اسباب بازی میریزم
البته خیلی سرگرمش نمیکنه در حد چند دقیقه است هی باید برم بشینم و پاشم باز ولی بلاخره جوابه
اتاق خواب کار دارم یا اشپزخونه میبرمش با خودم
خیلی وضعیت خونه بهتر شده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.