سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۹ ماهگی
امتناع شیر خوار از گرفتن سینه مادر 😔😔
نوع مکیدن شیشه و پستونک نسبت به مکیدن سینه مادر دو تکنیک کاملا متفاوت است ، بچه برای مکیدن سینه مادر باید با لپ هایش سینه مادر رو در دهان فیکس کند و محکم نگهدارد و هم زمان مک بزنه و اصطلاحا فک بزند درحالیکه برای مکیدن شیشه به هیچ یک از این کارها نیاز ندارد شما شیشه را برای بچه نگه می دارید ، شیر قطره قطره وارد دهان بچه می شود و او بیشتر اقدام به قورت دادن شیر می کند.

حتما گول شیشه هایی که به اسم شیشه آناتومیک به ظاهر شبیه سینه مادر درست شده رو نخورید این ها فقط حقه تجاری برای منحرف کردن ذهن مصرف کننده است و الا تکنیک همان است ،
با هربار دادن شیر خشک چون بچه مک کمتری به سینه مادر می زند ،به مرور زمان تولید شیر و جریان شیر مادر کاهش می یابد تا جایی که وقتی گاه و بیگاه بچه اقدام به مکیدن سینه مادر می کند شیر کمی وارد دهانش می شود و خود این مسئله اولین جرقه امتناع کودک می شود.
سن دو تا چهار ماهگی سن تشخیص و درک تفاوت این دو نوع مکیدن است.
مامان فسقلی👶🏻 مامان فسقلی👶🏻 ۹ ماهگی
شیر افزا تضمینی پارت 1
اگر می خواهید شیرتون زیاد بشه تضمینی حتما این هایی که میگم رو بخورین.جوری میشه که این قدر زیاده شیر هی از سینتون میره
من شب ها که می خوابم حواسم نباشه صبح پاشم میبینم هم لباسم هم پتو و تشک از شیر من خیسه در این حد زیاد می کنه


اول از همه شیر خشک رو قطع کنید
من تا دو ماهگی به بچه ام شیر خشک میدادم با شیر خودم .همش سینه ام خالی بود رو به قطع شدن بودم دیگه.چون شیر خشک میدادم یهو ۳ الی ۴ ساعت بچه سینمو مک نمیزد این باعث میشد شیر مادر یواش یواش خشک بشه .(الان ساعتی یکبار یا دو ساعت یکبار فقط در حد ۱ الی ۲ دو دقیقه می خوره )سیر که میشه هیچ .اضافه وزن هم نی نی من داره .شیرت رو که تقویت کنی خوابش هم تنظیم میشه و شب ها اروم می خوابه.رفلاکسش خیلی کمتر میشه .گریه های بی دلیلش قطع میشه کلا.همه از شیر خشکه که سنگینه بچه اذیت هست بخاطرهمین میگن شیر مادر خیلی بهتره
(گاهی اوقات شیر شیر مادر ۳۰ سی سی هست ولی همون بچه رو سیر می کنه و چاقش می کنه اما گاهی شیر خشک بچه ۱۲۰ سی سی هم می خوره سیر نمیشه)اصلا نگین من که شیرم اندازه شیر خشک نیست
دکتر می گفت کالری شیر مهم هست که سیرش می کنه بچه رو نگران نباشین اشتباه منم همین بود می گفتم نکنه بچه ام گشنه است شیر خشک درست می کردم می خورد دلدرد می گرفت بالا می اورد .بعدش هی می گفتم بچه ام چرا این جور می کنه؟؟؟
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۹ ماهگی
استرس🌺🌺😔

استرس یک موضوع ذاتی است و اصلا هم به این معنی نیست که یک ایراد است و یا اینکه در آینده هم ادامه دارد ، فقط در حال حاضر یک نیاز است که گاه در کودک به دلیل نا امنی ایجاد می شود و شما باید با صبوری به بهترین وجه به آن پاسخ دهید ،

وقتی بچه در آغوش تون هست باهاش حرف بزنید ، لالایی بخونید ، روزی چند دقیقه ماساژش بدهید ، تا آرامش بگیرد.

اگر بچه ها در کودکی مادر رو تا پایان پایان ۱۸ ماهگی ،در دسترس ، پاسخگو و ایمن ببینند، از نظر شخصیت خودشون هم ایمن و آرام می شوند ، و میزان این نیاز در هر بچه ای منحصر به فرد و متفاوت است ،ولی اگر خود مادراسترسی باشد و دایم به این فکر باشید که بچه رو زودتر سیر کند و بخواباند،تا به سایر کارهایش برسد ، متاسفانه چون بچه ها بسیار با هوش هستند و استرس مادر را درک می کنند و برعکس بیشتر به مادر می چسبند و بلافاصله پس از جدا شدن از مادر شروع به گریه می کنند ،که البته این لطف خداوند است چرا که هرچه بچه بیشتر در آغوش مادر باشند با افزایش هورمون اکسیتوسین که همان هورمون هم آغوشی و عشق است هم در بدن کودک و هم در بدن مادر ، سبب می شود که هم بچه به آرامش برسد و هم مادر، علاوه بر این از افسردگی پس از زایمان در مادر پیشگیری می‌کند.

#استرس
شیر مامان لطف خدا ❤️
مامان ❤️نقل ونبات❤️ مامان ❤️نقل ونبات❤️ ۳ ماهگی
به نام عشق و به نام محبت..بی مقدمه بگویم..به نام مادر...بهتر است بگویم به نام خدای مادر
و به راستی که مادر گوشه ای از محبت خدا روی زمین و بین جنبنده هاست..
دیشب نخوابیدم...بارها و بارها بیدار شدم...کودکم بی قراری می‌کرد...
خدایا...شاید در‌گوشه ای از جان نازکش دردی نهفته دارد و من نمی‌دانم...
شاید گرسنه است و شاید بی قرار خواب است...
دیشب من نخوابیدم...نه تنها دیشب...که شبهاست نمیخوابم.‌‌..
امروز بارها بارها خانه را قدم زدم...با کودک در آغوشم...به خاطر خوراندن چند قطره مولتی ویتامین...گاهی بیشتر و بیشتر‌‌ راه می‌روم تا خوابش را تکمیل کنم..و شاید بارها بارها طول و عرض خانه را راه رفته ام تا از دردی که در دلش می‌پیچد آرامش کنم...تعداد قدم هایم یادم نیست...تعداد شبهایی که بی خوابی کشیده ام...و تعداد روزهایی که بی قرار بی قراری هایش بوده ام..
من روزهای جوانی ام را فراموش میکنم..و او روزگار نوزادی اش را به فراموشی می سپارد.او قلب محبتهای مرا از یاد می برد و می رود که بزرگتر و بزرگتر شود.روزگاری می رسد که او عشق را تجربه می کند..بی گمان آن زمان رعنا و بالغ شده است...زیبا و دلبر...
به راستی چرا روزگار نوزادی اش را فراموش می‌کند
می رود اما به خاطر ندارد .فقط برای چند قطره دارو چه بلوایی در سینه مادر است..می رود اما به خاطر ندارد روزگاری نبض شب بیداری های مادری بوده است که با بی قراری هایش اشک ریخته و با لبخندهایش در نیمه شب جان گرفته.
می رود...اما ای کاش خاطراتش را نیز با خود می‌برد تا هیچ گاه فراموش نکند جان را ازسینه مادر گرفته..
و این است مادرانگی...قصه فداکاری هایی که فقط خودت به خاطر داری و نه حتی آن چشمان زیبای دلبندت.
روزگار نوزادی نیکا جان🥰❤️