۵ پاسخ

عزیزم همسرت مشکلی داره حداقل تو سرپا باش زندگیو بچرخون زنه که انرژی میده به اعضای خونه.به خاطر بچتم شده باید به خودت بیای ایندش خیلی مهمه تو مادری مسئولی
ببرش بیرون پارک خانه بازی مشغولش کن نذار از ناراحتی و استرس شما چیزی بفهمه شوهرتم نذار افسرده بشه مردا زود خودشونو میبازن خصوصا اگه مشکل مالی هم داشته باشن
من خیلی پیش اومده شوهرم مشکل پیش اومده و خودشو باخته به حدی که میخواست گریه کنه انقد بهش امید دادم گفتم باهم درست میکنیم .یعنی منم پکر بشم و استرس بگیرم دیگه باید فاتحه زندگیمو بخونم توام قوی باش خودتو نباز بخاطر زندگیت خصوصا بچت

سعی کن همون غذایی ک میخوای بهش بدی رو حتی شده خیلی کم تزئینش کنی عروسکی باشه
یا با بازی بهش بده بچه اگر اصرار ببینه برای کاری عمدا عکسشو انجام میده
ب امید خدا ک مشکل همسرتون و شما هم رفع بشه
اگر میتونی و میدونی همسرت همکاری میکنه ازش بخواه با شما و دخترتون وقت بگذرونه از دخترتون بخوایین برا باباش دلبری کنه ک حال و هوای ایشونم عوض بشه
اگر دوست داشتی میتونم بازی هایی پیشنهاد بدم ک گروهیه و همه رو سرگرم میکنه

عزیزم تو میتونی. درستش. کنی. زندگیتو. بخاطره خودت نه بخاطره بچت. ببرش پارک در کوچه. نزار همش تو خونه بمونه افسردگی میگیرتششش. با شوهرت بگو بخند شبا فیلم بریز. نگاه کنین. اونم مرده.

انشالله مشکلتون حل بشه
انشالله هرکی مشکل داره به زودی حل بشه
ولی اینکه میگی حالت بده خودت باید سرپا باشی تا بتونی از پس محیط داخل خونه بر بیایی
بهرحال همه ما مشکلات زندگی خودمون رو داریم
با دخترت بازی کن تا نیوفته تو گوشی یا کمتر تلویزیون ببینه
دیشب با راستین قایم باشک بازی کردیم کلی کیف کرد خسته ک شد راحت خوابید
سعی کن براش قصه بخونی و باهاش حرف بزنی خیلی سرگرم میشه
یا با همسرت باهاش بازی کنین

خیلی ناراحت شدم امیدوارم هرچه زودتر همه مشکلاتتون حل شه. امروز هرجور شده از خواببیدارش کن و صبحونه و ناهار رو بده بعد بخوابون تا شب هم بتونه بخوابه چند روزیاین کار رو کن تا رو دور بیوفته

سوال های مرتبط

مامان همتامهتا مامان همتامهتا ۱ سالگی
من واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم
دخترم خیلی وضعیتش بد شده
بزرگ شده حتی پریود شده اما اصلا رعایت نمیکنه.
ارامشو ازم گرفته .
همه براش فراهم کردم
محدودش نکردم هر جا دوست داره با دوستاش بره ببینم اوکی میزارمش بره

ولی واقعا هیچکدوم تاثیری نزاشت
همش سرش تو گوشی
درس نمیخونه گوشی میگرم ازش میگم درس بخون همش در حال خوردنه
اشغالاشو میریزه زیر تخت پشت کمد
لباسا شلخته
۱۲ سالشه تو عین این ۶ سالش ک دیگه حالیش میشه همه چی یک روز نیست من ارامش داشته باشم همش داد بیداد .
پدرشم ی معتادیه رفته زن گرفته زن باباش باهاش رابطش خوب نیست .نمیره اونجا شرایط زندگیشون خوب نیست..ک بگم یک سال بره پیششون
اصلا دلم نمیاد تا یک هفته میره پیششون دلم تنگ میشه میارمش پیش خودم

مادرم دلم نمیاد ازم دور شه
همش باهاش حرف میزنم
میگم نکن مامان ببین من همه کار دارم برات میکنم چرا اینقد اذیتم میکنی اصلا نمیفهمه .الان میوه ور داشت بهش گفتم رها هسته اشو بیا بنداز سطل نندازی جای
از لای در نگاش کردم دیدم انداخت پش تختش.
منم از کنترل خارج شدم زدمش .شوهرمم سر این مسئله ناراحت همش میگه خونه کثافت ور داشته با کارای این همش این چند مدت بحثیم باخاطرش
.مشاوره بردمش تاثیری هم نداشت.واقعا دلم دیگه شکسته از همه چی
از پدرش جدا شدم همش اذیتم میکرد
الان ک زندگی خوبی دارم این اینجوری میکنه.
همش میگم کاش مادر بدی بودم بی احساس همون موقع ک باباش از من گرفتش نمیگرفتمش ب زور داداگاه .