۱۵ پاسخ

انشاالله که چیزی نمیشه گلم سعی کن مایعلت زیاد بخوری دفع بشه از بدنت. خب اقایون متخصص حرص دادن هستن. من همیشه قبل بچه شوهرم کمک میکرد تو کار خونه بیشتر ظرف شستن ولی باردار شدم تو اون شرایط بارداری حادی که داشتم من اصلا خونه نبودم هرروزش یا خونه مامانم بودم یاخونه مادرشوهرم شب واسه خواب فقط خونه بودم یه قاشق زیر اب نزد واسم که هیچ تایم هایی که خودش میومد خونه هم ظرف کثیف میکرد سینگ پر ظرف بود دست نمیزد بهش میگفتم میگفت تو انجام نده باشه بعدا خودم میشورم یا یکی میاد میشوره تااین حد اقایون لج ادمو در میارن رو اعصاب ادم میرن پس ادم نباید محلشون بده توجه نکنه بهشون. چون الان تو این روزای نزدیک به زایمان اصلا استرس و ناراحتی واست حتی ثانیه ای خوب نیست خیلی مواظب خودت باش مردا چیزیشون نمیشه ما اسیب میبینیم پس بفکر خودت و کوچولو نازت باش عزیزم

منکه الان چند ماهه غذا درست نمکبنم مامانم اگه بیاد درست می‌کنه برامون یا مادرشوهرم هر از گاهی غذا می‌فرسته درکل غذا نباشه شوهرم تخم مرغ میخوره دیروز ک ماست و خیار خوردیم😀

نه بابا چیزی نمیشه رب اگه کپکم داشت پخته شد کپکاش ضد عفونی شد فقط طعم کپک رو ش موند

مسمومیت بارداری میدونی چقدر بده خدا بهت خیر بده

یعنی چون لج کردی غذا با رب کپک خوردی بدبخت از این بچه ذلیل ازش که میخواد بیاد پیش شما

آخه این چه لجبازی ای بود خواهر من .با خودت دشمنی داشتی یا با بچت ؟

فک کنم با حرارت اون میکروب های کپک از بین برن
ان شاالله که چیزی نمیشه

دست درد نکنه 😐اخه با بچه چرا اینکارو میکنی

منم بعضی وقتا ک بحثمون میشه لج میکنم غذا درست نمیکنم هم اونو گشنگی میدم هم خودمو😪

عزیزم خب فدا سرت غذا از بیرون میگرفتین دیگه اعصاب خوردی نداشت
اون غذاهم دیگه نباید خورده میشداصلا

مسموم میشی خواهر نهایتش ولی مراقب باش سر لج و لجبازی هیچ وقت جون خودتو به خطر ننداز

خب چرا خوردی دوباره😐🤦🏻‍♀️حالا که خوردی دیگه جوش بزنی فایده نداره که

نه چیزی نیس نگران نباش 😁

نه عزیزم چیزی نمیشه نگران نباش

چجوری خوردی فقط😂

سوال های مرتبط

مامان هدیه امام حسین مامان هدیه امام حسین روزهای ابتدایی تولد
رفتم اونجا نشستم روی یه تخت کف خم کن کمرت و سرت رو یه آمپول زدن به وسط کمرم گف پاهات داغ شد گفتم نه گف دراز بکش گفتم بی حس نمیکنین گف چرا دکتر اومد دستامو بستن یه پارچه جلو روم بستن منم می‌لرزید دستام دکتر میگف استرس داره منم هی میگفتم بی حس نشدم هنوز فلان از شدت استرس دیدم یهو صدا گریه بچه اومد با خودم میگفتم منکع بی حس نشدم بچه من نیس دیدم پرستاره بچه رو خشک‌کردن آورد کنار صورتم گفتم دختر کنه گف اره فقط اشک‌میریختم گفتم سالمه گف بعله ماشاالله یه دختر خوشگل دیگه آورد بوسش کردم بردش بعدش فقط میلرزیدم آنقدر استرس داشتم بی حس شده بودم نفهمیدم اصلا یهو تهوع دست داد بهم گفتم میخام بالا بیارم کف بیار دیگه زور میومد بهم ولی بالا نیاوردم به آمپول زدن تو سرمم بردنم به جایی نمی‌دونم ریکاوری بود چی بود دیگه نفهمیدم خوابم برد یهو همون پرستاره اومد گفت نمیخای شیرش بدی اومد سینمو کرد دهن دخترم شیرش داد رف بعد اومدن شکمم فشار دادن درد داش واقعا بعد ده دقیقه دوباره اومد فشار داد بعد بردنم تو بخش ساعت ۱۰ نیم گفتن تا ۶نیم چیزی نخوره میومدن شیاف میزاشتن مسکن میزدن تو سرم سرم خوراکی هم زدن درد داشتم بلاخره گذشت گذشت شب هم ساعت ۱۱ اومد سوند باز کرد گفت بشین لب تخت نیم ساعت بعد پاشو یکم راه برو برو سرویس دیگه خلاصه گفتم امیدوارم مفید باشه براتون