۸ پاسخ

همه سلین ها همینن ، دختر منو توصیف کردی ؟!! 😂

منم پسرم خیلی اذیت می‌کنه ولی وقتی خوابه قیافه مظلومشو میبینم همه چی یادم میره.وهرروز که بزرگتر میشه خداروشکر میکنم بابت داشتنش وهرروز حس میکنم یه پشتوانه محکم دارم که همیشه کنارمه

میدونی چیه من عاشق بزرگ کردن بچم بودم درسته شب تا صبح بیدار بود روزا میخوابید ولی بازم عشق میکردم تا زمانی که ناخواسته باردار شدم بعد زایمان واقعا همه چی ریخت به هم الان دوتا بچه باهم دست تنها واقعا سخته ولی دوست داشتم پسرم بزرگ میشد از ابو گل کلا درمیومد مثلا هفت هشت سال یا بزرگتر بعد دوباره این مادری کردنو تجربه میکردم الان فرصت نمیکنم با بچه ها وقت بگذرونم اصلا همش کار با کوچیکه که نمیتونم حتی حرف بزنم فقط مواظب باشین دوتا بچه پشت سر هم خودکشی محضه هم بچه ها عذاب میکشن هم مادر

بارداری سختی داشتم ولی با ب دنیا اومدنش سختیش تموم شد

دقیقا من امروز پس مو نگاه مردم گفتم انگار همین دیروز بود بدنیا اومد گریه میکرد دست و پا میزد ولی دوماه دیگه 6 سالشه و با همین سرعت بقیشم میگذره 🥲

حس خوبی دارم ک تونستم از پس چالشا بربیام من بارداری افتضاحی داشتم زایمانم ک دیگ نگم برات خیلی بد بود عوارض زایمان طبیعی برام زیاد بود و هنوزم همراهمه بچم رفلاکس و کولیک داشت اما الهی شکر ک سالمه و داره بزرگ میشه کاش تونسته باشم با تمام مشکلاتم براش مادر لایقی بوده باشم درسته عصبیم اما واقعا سعی کردم کنترل رفتار داشته باشم خداهمه بچه ها رو حفظ کنه بچه منم برام حفظ کنه 😍❤️

من هیچ حسی ندارم فقط حس جنون دارم ازدستشون

منم کاش دیگ حامله نشمممممم نمیخوام دیگ مادری کنم دوسندارم مادری کردنووودوووو

سوال های مرتبط