۵ پاسخ

اینقد مردا ادعا دارن شوهرمنم همینه بخدا انگار بهش سم میدم میگه من خودم قوی ام اینا رو میخورم مریض میشم🙄

منم خودم میخوردم فقط خندم گرفت ب حرف همسرت😂

من خودم میخوردم ولی به شوهرم نمیدادم

خوب قرص اسید فولیک ماله خانماس مگه مشکلی داره که میدید همسرتون
بجاش چیزای مقوی بدین هم خودتون بخورید هم ایشون .

چرابه شوهرت دادی؟خودت بایدبخوری

سوال های مرتبط

مامان عمرم مامان عمرم ۵ سالگی
خانما دستم به دامنتون کمکککککک
امروز دخترم جلو داداشم شلوارشو در اورد
بعد هم اون یکی داداشم رفت دسشویی هی میرفت درو باز میکرد چون قفل نداست ببنده اولش انقد بابت این دو تا موضوع عصبی بودم بخدا میخواستم بزنمش ولی خودمو کنترل کردم بردمش تو اتاق باهاش حرف زدم
بعد هم که مهمونا رفتن دوباره کلی باهاش حرف زدم
اصلا نمیدونم رفتار درست چیه؟
یه اتفاق دیگه هم تو کلاسش افتاده امروز با یکی از پسرا با هم رفتن دسشویی البته دسشویی جدا ولی دخترم میگه من میترسیدم در دسشویی رو ببندم گفتم خوب دوستت بدون شلوار تو رو دید گفت نه اول پوشیدم بعد اومدم بیرون
تا حدودی میفهمم حالت دروغ گفتتشو اصلا به نظر نمیومد که دروغ بگه
رفتار درست چیه ؟؟؟کسی تجربه ای داره تو این مورد؟؟
اینم بگم من دور از خانوادم زندگی میکردم تو شهر دیگه الان حدود یکماهه نجبور شدم برگزدم شهر خودمون انگار حس میکنم این مدت اینجام دخترم رفتارش عوص شده
تروخدا هر تجربه ای درباره هر کدوم از این موارد داربن بهم بگین خواهش میکنم
تب فرزندپروری استامنیفون
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
خانما اومدم درد و دل کنم ، اگه راه کار درستی داشتین بگین
اینکه شوهرم پدر و مادرش از حج اومدن من هنوز ولیمه نگرفتیم،هرکسی ام میاد خونه مادر شوهرم یا ناهار میاد یا شام فامیلا ۴ تا گوسفند بریده بودن از گوشتشون به درجه یک ها میدیم، موقع ای هنوز آتش بس نشد اکثر اطرافیان گفتن ولیمه نگیر ، اینم بگم که مصطفی دو سال پیش گاو خرید به قسمت مکه رفتن و ولیمه دادنشون،الان گاو رو نکشتن و فامیلا میگفتن یا گاو رو بفروش پولشو بده به بهزیستی یا گوشتشو بده ولی الان آتش بس شده به مصطفی میگم هرجور شده ولیمه بده فکرا همین آدم ها که میگن نگیر میگن خسیس بازی در آوردن و ولیمه که رسمه رو ندادن ، بعدشم تیکه تیکه میان اعصاب خوردی دارن همش در حال تمیز کاری و پذیرایی هستیم همشونم برای ناهار یا شام میان از پا افتادیم آخرشم این میشه که ولیمه ندادیم،مادر شوهرم میگه الان همه شهرستانن و نمیتونن بیان ولی وقتی ما دعوت کنیم وظیفشونه بیان بقیش به خودشون ربط داره پدر شوهرمم یه آدم بی زبون و لال
همه کارا و وظیفه ها به دوش مصطفی هست
خواهر شوهرامم رفتن سر خونه زندگیشون، رسما تمام کارا گردن منه تا میام بالا مادر شوهرم زنگ میزنه بیا فلانی بیا شام بزار یا خونه جارو کن
الان به مصطفی گفتم هرجور شده ولیمه بگیر تمام بشه بره اونم عصبی شد گفت الان دیگه نمیتونم چند روز گذشته و کارام رو سرم ریخته چک هام مونده و این حرفا ولیمه نمیگیرم انقدر گیر نده ،گاو رو میفروشم پولشو میدم بهزیستی و گور بابای حرف مردم
ولی کارش خیلی اشتباهه،الان نمیفهمه ولی خب ولیمه یه رسمه دیگه