۱۴ پاسخ

منم بچم ۷ماهشه الان ۵ هفتمه

عزیز برو تایید کن رفتم گفتگو گفت باید مامان لوبیا تایید کنه دوستی رو

اگربازدیدی فشارمیاد سعی کن یه شال زیرشکمت ببندی بعد بری بشوریش که جفت وبچه پایین نرن من شال مخصوص جلودرب سرویس اویزون داشتم باهمین راه حل خواهرم بارداربودپیاده رفت کربلاامد

اول با دستمال پاک میکردم که کثیف نباشه فقط تو دستشورباصابون میشستمش که بچه تمیزباشه اب برسه بهش که پوستش زخم نشه بعدترکه راه افتاد دیگه توالت فرنگی بچگانه گرفتم جیش میکردبادستمال پاک میکردم بعددیگه میگفتم بلندبشه بازباشلنگ توالت راحت میشستمش اینقدرزودیادگرفت دوسالش کامل شدخودش خودشومیشست ۳ سالگی باز داداششم یادمیدادمیگفتم میری داداش ببر ببینه یادبگیره

عزیز من حقیقت بچمو توحموم نمیتونستم بشورم توی سنگ دستشور میشتم چون واقعا خیلی کوچیک بود ۴ الی ۵ ماهه بود دیگه بازدارشدم شوهرمم نبود شهرزاهدان کامیکرداون زمان دیگه تک وتنهابودم وضوتواشپزخونه میگرفتم پوشک بازمیکردم توی دستشور سرپابودم بچم میشستم

سلام ممنونم عزیز خدااززبونت بشنوه انشالله

عزیزم قربونت که من به اسم مامان دل آرام صدا زدی نمیدونی چه ذوقی کردم گفتم میشه واقعا بچه توراهیم دختربشه ومن واقعا مامان دلآرام بشم عزیز خداانشالله به همین لحظه که خوشحالم کردی چنان بچه ی صبور وآرومی بده که خودت نفهمی چجوربزرگ شد من تجربه مادرم وخودم واطرافیام شنیدم همیشه یکی صبورومظلوم میشه کارخداست وخداهم دقیقه حساب کتابش وگرنه نمیدادتاخدانخادمانمیتونیم بگیم خاستیم باردارشدیم هزارباراقدام باشکست مواجه میشه پسخداست که رقم زده عزیز هرموقع دلت استرس گرفت بیا بگم برات ازخودم اروم بشی

اشکال نداره عزیزم منم ۱۰ هفته اس باردارم با بچه کوچیک خدا خاسته باید شکر کنیم خدارو من اولش گریه کردم الان خوشحالم و خدا میخام کمکم کنه که بتونم به بچهام برسم

نگران نباش دخترعموی من بچه ۶ماهه داره تودلیش ۵ماهه.زن داداشم بچه یک ساله تودلیش ۵ماهه.وخودمم بچه ۲ساله تودلیم ۱۴هفته

الان پسربعدیمو دوساله شدباردارشدم سه سال تفاوت دارن ولی باهم مثل خروس جنگی هستن ولی دوتا نیم شیر نه باهم بچه بودم همبازی بودم دیگه نمیفهمیدن که مقایسه کنن که بابامن بغل کرداونونه حس حسادت ندارن چون هنوزهردوبچه ان باهم بازی میکنن ولی تفاوت زیادمن دیدم میگم کاش اونم فاصله اش کم بود

سلام گلم نگران نباش مثل منی من بچم ۴ ماهه بود تست بارداریم مثبت شده بود واقعا حالم بدبودبفکرایه بدافتادم اما مادرم میگفت مگه توخواهرت نیم شیرنبودین خدابزرگه اخرخدایه بچه صبوری بهم داد که بخدا بزرگ شد نفهمیدم نه شب بیداری نه اذیت برعکس اولی که من پیرکردازبس گریه میکردهنوززودهم دنیاامده بود حالاتوکل کن باهم بزرگ میشن بعدخودت لذت میبری همه میپرسن دوقلوهستن

اشکال نداره گلم باهم بزرگ میشن اگ بچه دومته

تودلی از دست رفته اشکال ندارد😂😦

ناخواسته شده؟

سوال های مرتبط