سوال های مرتبط

مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
میگفتم من تپش قلب دارم . تواون حال گلاب به روتون یهو دستشوییم گرفت و رفتم دستشویی دیدم اسهال شدم و میدونستم اسهال توی ماه آخر نشونه زایمانه زودرس این اتفاق که افتاد دیگه نرسیدم و به شوهرم گفتم بریم بیمارستان دیگه ساکمو برداشتم و زنگ زدم مامانم اینا رفتیم بیمارستان .وقتی رسیدم بیمارستان دیگه خودمو سپردم به امام حسین .تا دستگاه گذاشتن ضربان قلب ۱۷۰ روی ۲۰۰ بود .دیگه سریع سرم و دستگاه اینا وصل کردن و گفتن آب و هیچی نباید بخوری امکان زایمان داری .ولی من خیلی گلو و گوشم درد میکرد و یواشکی آب می‌خوردم . صبح دکتر اومد پیشم و می‌گفت هرچی بچه بمونه توی شکم بهتره امن تریم جاهستش براش ‌بخاطر حال بدم میترسید زایمان کنم چون حال عمومیم خوب نبود دیگه خیلی تلاش کرد برام و زنگ زد به چندتا دکتر مرد و پروفسور و اینا که توی این شرایط کرونا که شایدم من مشکوک به کرونا بودم زایمان خوبه یانه دیگه نمی‌دونم اونا چی گفتن که من نفهمیدم یهویی بهم نگفته بود و آمپول فشار بهم زده بود یهو دیدم شکمم درد گرفت و انقباض داشتم جیغ می‌کشیدم نمیتونم درد دارم یهو ضربان قلب بچه رفت پایین و دکتر گفت دخترم میخواستم ببینم طبیعی میتونی .گفت سریع اتاق عمل رو آماده کنند و منو بردن اتاق عمل از یه دری سریع که هیچکسو ندیدم
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
وقتی اوردن منو ببرن توی بخش شوهرم و مادرشوهرم پشت در بودن شوهرم رنگش پریده بود با چشای پر اشک نگاه من میکرد مادرشوهرم باهام اومد بالا و چون آسم داشت حساس بود به بو بیمارستان رفت و مامانم اومد پیشم من دچار نفس تنگی شده بودم ک هنوز نمی‌دونم بخاطر سرماخوردگی بود یا به چیزی حساس بودن توی اتاق عمل به بیحسی یا بیهوشی و بهم اکسیژن وصل بود بدون اکسیژن نمی‌تونستم نفس بکشم شوهرم زنگ زد تا گفتم بابا شدنت مبارک گریه میکرد فقط گریه میکرد و می‌گفت حالت خوبه . چون گفته بودن من مشکوک به کروناهستم شوهرم خیلی ترسیده بود همه جا گفته بود حمدشفا بخونین برای خانوم و بچه م توی پیجش همه جا 😆دیگه مامانمم چون خودش ۵ تا طبیعی آورده بود یکسره برای من سلام صلوات و دعا و الهی چیکارشم و اینا میگفتم خودت ک اینهمه آوردی می‌گفت دختر من طبیعی بودم اینطوری نبودم 🤣پرستار ها میگفتن تا تست کرونا ندی و حالت بهتر نشه بچه رو نمیتونی ببینی و نمیتونی شیر بدی منم اونقدر شیر داشتم یکسره شیرام می‌ریخت لباسم خیس میشد همش به مامانم میگفتم برو از بچه خبربگیر و مامانم می‌گفت خوبه دیگه دکترم اومد از حالم باخبر شد و من مرخص شدم رفتم خونه و برام تست کرونا نوشتن قبل اینکه برم خونه به شوهرم گفتم کپسول اکسیژن بگیره شوهرم کپسول اکسیژن گرفت و من با اون نفس می‌کشیدم وگرنه اصلا نفسم بالا نمیومد دیگه به هر سختی بود رفتم تست کرونا دادم و با نذر و نیاز خداروشکر منفی شد وقتی تست منفی شد من رفتم بچه رو دیدم باورم نمیشد اصلا 😭رفتم صداش کردم بغلش کردم بوسش کردم و خداروشکر کردم بابت داشتنش من سینه هام نوکش اصلا خوب نبود و بچه نمی‌گرفت