پارت ۳ ساعت ۸ شب کیسه آبم پاره شد و ۸ و ربع رسیدم بیمارستان بستری شدم و ماما همراه گرفتم ماما همراهم ساعت ۹ اومد بالاسرم معاینه ام کرد گفت از الان به بعد یه جوری معاینه ات میکنم که درد بگیره کمکت کنم زودتر باز بشی یعنی در اصل میخواست پاره ام کنه آنقدر درد داشت دستش رو می‌برد تا آرنج تو میچرخوند خیلی بد بود بهش فکر میکنم چهارستون بدنم میلرزه🫠
خلاصه ساعت ۱۲ یکم دردام زیاد شد اومدن معاینه ام کردن گفتن ۳ سانتی گفتم خب پس اینجوری پیش بره ۴ صبح زایمان کردم ماما هم گفت فعلا استراحت کن ساعت ۲ میام ورزشا دو شروع کنیم باید ۴ سانت بشی این رفت خوابید من موندم و دردهایی که هر لحظه بیشتر میشد تا ساعت ۳ نیومد من ۳ دردام خیلی زیاد شده بود ماما شیفت اومد بالاسرم معاینه کرد گفت چهارسانتی دیگه خیلی خوشحال شده بودم چون شنیده بودم از ۴ سانت تا ۱۰ سانت زود میگذره ماما همراهم زحمت کشید از خواب پاشد اومد بالا سرم معاینه کرد گفت نه هنوز ۳ سانتی ولی خوبه پیشرفت میکنی ولی من چون امیدوار شده بودم و دردام زیاد بود این رو که شنیدم گفت هنوز ۳ سانتی خالی کردم زدم زیر گریه گفتم تروخدا من نمیتونم من رو ببرید سزارین مامانم اومد یه لحظه پیشم گفتم مامان تروخدا برو بگو شوهرم بیاد رضایت بده من برم سزارین ولی ماما همراهم گفت نه داری خوب پیش میری کم نیار (خب تو چرا من رو سرد میکنی 😐)
بعد جالب اینجا بود ماما شیفت ازش پرسیده بود بنظرت ساعت چند زایمان میکنه این برگشت گفت میره پایین منظورش این بود که کارم به سزارین میکشه دوباره باز یکم امیدوار شده بودم این رو شنیدم دوباره حالم بد شد التماس کردم گفتم من رو ببر سزارین نزار دوتا درد بکشم به من می‌گفت نه خوب داری میری نا امید نشو نمیدونم چرا دو رو حرف میزد

۱ پاسخ

پس ماماهمراه به چه دردت خوردبیشترازهرکاری میگن واسه معاینه خودش باشه ونذاره یکی دبگه معابنه ات کنه

سوال های مرتبط

مامان حلیا وهیراد مامان حلیا وهیراد ۲ ماهگی
#تجربه زایمان قسمت دوم
واما صبح یکشنبه ۲۳شهریور از خواب پاشدم یه لخته گنده ازمن دفع شد ترسیدم به همسرم گفتم گفت بریم بیمارستان گفتم بزار از ماما همراهم کمک بگیرم تماس گرفتم گفت برو دوش بگیر اگه ادامه داشت لک بینی برو بیمارستان و ادامه داشت و رفتم بیمارستان معاینه شدم گفت ۳ الی ۴ سانتی میخوای بستری بشی گفتم آره (حقیقتا خودم خسته از رفت امدا بودم ) رفت همسرم کارای بستری کرد و منم تعویض لباس کردم تماس گرفتم مامای مهربونم گفت خودمو میرسونم تا روتخت دراز کشیدم دانشجو ها اومدن و یکی ان اس تی گذاشت رو شکمم یکی آنژیوکت برام زد و شد ساعت ۶ ماما همراهم اومد شرح حالمو گرفت گفتن ف سانته ولی انقباظ نداره اومد پیشم و گفت خب بیا ورزشا شروع کنیم تا دردا شروع شه و تو همین حین معاینه های خشنی میکردن تا دردا شروع شه اما جالب این بود من با اون معاینه ها فقط ۶ سانت شدم و همچنان بدون دردبودم ... دکتر هم اعتقاد داشت فیزیولوژیک پیش بریم و کیسه ابم رو پاره کردن تا انقباظ ها شروع بشه و ماما همراهم ورزشا رو شروع کرد نیم ساعت گذشت بازم شروع نشد امپول فشار تزریق شد و ساعت ۷ شب بود من ۷ سانت شده بودم ماما همراهم گفت عالی پیش میری و تو ساعت ۸ زایمان میکنی دردام به اوج خودش رسید و ماما بخش گفت بریم بزائونیمت و با درد زیاد رفتم رو تخت زایمان با چندتا زور که واقعا اسون در نوشتار هست واقعا نفس گیر بود بچم گذاشتن رو سینم 🥲 باورم نمیشد انقد زود تموم شد فک میکردم قراره تا ۱۲ شب درد بکشم ....برش پرینه داشتم و ازاین قسمت زایمان متنفرم و با آموزش استادیار به دانشجو هاش سر من بدبخت داشتن بخیه میزدن هلاک شدم ولی ماما همراه گفت خیلی عالی برات ترمیم کردن ...
مامان مهرسا مامان مهرسا ۱ ماهگی
زایمان من…

من شنبه ۱۹ مهر رفتم پیش دکترم ، ( هفته پیش رفته بودم بیمارستان از درد گفته بود ۲ سانتی ) گفتم دکتر من موقع خواب قفسه سینم میگیره درد های نا منظم دارم ، معاینه کرد گفت باز ۲ سانتی ، گفتم دکتر من شرایطم اینجوری تا کی باید بمونم گفت پس تو دوشنبه (۲۱ مهر ) برو بیمارستان بگو درد دارم منم میگم بستریت کنن گفتم با دو سانت اشکال نداره گفت نه کمکت میکنن گفتم من خودم ماما همراه دارم ، گفت باشه رسید دو شنبه ساعت ۱۱ صبح رفتم بیمارستان گفتم درد دارم معاینه کرد گفت باز دو سانتی ولی دکترت گفته بستری بشی ، من بستری شدم امپول رو تزریق کردن تو سرم تا ساعت ۴ الی ۵ راه رفتم (ماما همراهم گفته بود تا ۴ سانت نشی من نمیتونم بیام) ساعت ۵ عصر امپول و بیشتر کردن درد داشتم ولی قابل تحمل هر سریع میرفتن میومدن معاینه میکردن میگفتن همون ۲ سانت ، ساعت ۷:۵ دیقه کیسه ابم ترکید اولش گفتن خوبه زودتر باز میشی من تا ساعت ۹ با درد وحشتناک تحمل کردم ، یکم گذشت دیدن رنگ کیسه اب عوض شده گفتن بچه مدفوع کرد، طی ۱۰ دیقه بردنم اتاق عمل برا سزارین🥲🥲و منم یهههه عااالمه گریه ڪ چند ماهه ورزش میکنم و همه کار کردم چرا دهانه رحمم باز نشد، یه عااالمه گریه که من سزارین نمیخوام، خلاصه نی نی من ساعت ۲۱:۵۶ به دنیا اومد ولی باز میگم سزارین خیلی مزخرفه
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۵ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۷ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان کارن 🩵 مامان کارن 🩵 ۷ ماهگی
مامانا بلاخره می‌خوام تجربه زایمانم و بزارم
زایمان طبیعی
من چهل هفته تمام کردم که بخاطر اینکه حرکات بچه کم شده بود احتمال داشت مدفوع کنه منو بستری کردن ساعت ۱۰ شب من بستری شدم آن موقع ۳ سانت بودم من چون ماما خصوصی گرفته بودم اجازه میدادن همسرم هم بیاد پیشم همسرم آمد ماما برامون آهنگ گذاشت شمع و عود روشن کرد برق خاموش کردم از اتاق رفت بیرون آنقدر بوی خوبی گرفته بود اتاق اصلا دردا یادم نمی آمد 😂😂
تا ساعت ۳ شب همسرم پیشم بود بعد ماما گفت باید بره موقع که میخواست بره دلم میخواست گریه کنم 😂
ماما دوباره منو معاینه کرد گفت پنج سانتی و کیسه ابم و پاره کرد
من دردام شروع شد دردای غیر قابل تحمل آنقدر فکر می کردم الان میمیرم از درد ساعت پنج صبح معاینه کرد ۷ سانت بود که تو اون لحظه‌ دردام خیلی زیاد بود و حالت تهوع هم گرفته بودم که ظربان قلب بچه رفت رو ۹۰ آمدن بهم گاز بی دردی و اکسیژن وصل کردن و تا ساعت یه ربع۶ که شدم ۱۰ سانت و از ساعت یه ربع۶ تا یه ربع هفت همش زور میزدم و آخرش دیگه اصلا انرژی نداشتم که زور بزنم تا رفتن دستگاه بیارن ماما آنقدر شکم منو فشار داد که کارن من ساعت به ربع هفت به دنیا آمد چون پسر بجای اینکه با سر بیاد با صورت آمده بود سرش حالت گرفته بود یکم ترسناک شده بود که دکتر اون خودش خوب میشه و تا دو روز خوب شد
اینم از تجربه من همه رو یه جا نوشتم دیگه اگه سوالی داشتید بپرسید ؟
مامان هلنا مامان هلنا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۱ شدت درد هام زیاد بود و داد میزدم که توروخدا منو سزارین کنید تحمل ندارم بعد اومدن معاینه کردن گفتن ۵ سانت شدی و اصلا سزارین نمی‌کنیم. ساعت نزدیک ۲ بود که دیگه تحمل درد نداشتم و همش میخواستم از بیمارستان و آمپول فشار فرار کنم. نمیذاشتن از تخت حتی بیام پایین ورزش کنم. من ماما همراه نگرفتم و مادرم پیشم بود ‌
اصلا هم پشیمون نیستم که ماما همراه نداشتم. ساعت ۲ اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانت شدی و گفتم گاز انتونکس رو میخوام گفتن باشه ولی زیاد استفاده نکنی. موقع درد فقط ازش استفاده می‌کردم. برای من تاثیر خوبی داشت.
ساعت ۳ بود که مادرم رو بیرون کردن و گفتن نزدیک زایمان هست.
درد اصلی اون موقع شروع شد و همش داد میزدم و درجه آمپول فشار رو برام زیاد کردن ولی بچه چون درشت بود به دنیا نمیومد. تا ساعت ۴ من زور کردم و گریه کردم و داد زدم
دیدن بچه به دنیا نمیاد یه ماما صدا زدن اومد روی تختم و گفت من میشمارم بعد زور بزن و همزمان شکمم رو فشار می‌داد.
یک ربع طول کشید و ساعت ۴ و ربع دقیق هلنا رو دادن بغلم .
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۴ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۸ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان عباس مامان عباس ۲ ماهگی
پارت۳
ساعت۱۱شب رفتم بیمارستان بستری شدم دوتا خانم آخرای دردهاشون بودن وجیغ میکشیدن و باهر جیبشون استرس به جونم می‌افتاد که قراره چی بشه فقط براشون سوره انشقاق میخوندم و از خدا میخواستم زایمانشون راحت شه و خدا به من کمک کنه از قبل داخل گوگل زده بودم ادعیه برای زایمان راحت و روی کاغذ نوشتمشون و اونا رو میخوندم که خدا کمک کنه یکیشون خیلی خوب زایمان کردی ولی بعدی نه همکاری با ماما و دکتر ها نداشت و خوب زور نمیزد من منتظر بودم که صدای کوچولوش رو بشنوم ولی مثل قبلی صدایی نیومد که بفهمم زایمان کرده تا اینکه صبح متوجه شدم خدا نیاره واسه کسی بچشو از دست داده بود درد طبیعی وتا آخر کشیده بود و اورژانسی سزارین شده بود ولی بچه نموند ...پند خواهشا با ماما و دخترتون همکاری کنین
ساعت ۲ شب پروسه زایمان القایی من شروع شد اول یه شیاف گذاشتن تا ساعت ۴ که یه قرص و دادن و گذاشتم زیر زبون ساعت ۵ رفتم نمازمو خوندم وساعت۶ ماما اومد گفت درد داری گفتم نه من موقع بستری فقط یه سانت بودم وهمون موقع ماما برام یه دوز خفیف سوزن فشار و با سرم بهم تزریق کردن ساعت ۸ مجدد ماما اومدو گفت چی شد درد مداری گفتم نه هیچ دردی ندارم که دوز بیشتری ساعت ۹ تزریق کردن با انجام معاینه های مداوم ماما ها تازه شده بودم دوسانت ساعت ۱۰ ونیم بود که حس کردم سرویس بهداشتی لازمم و داد زدم که ماما بیاد و گلاب به روتون حس کردم ادرار شدید دارم تا ماما اومد گفتم اینقدر دیر اومدین که من خرابکاری کردم ماما گفت اجازه بده معاینه کنم همین که معاینه کرد گفت خانم کیسه آبت پاره شده و بعد معاینه ریزش بدتر شد