۶ پاسخ

عزیز رفتارت خیلی درسته من بچم با اینکه پسر هم هست از این رفتار خیلی بدم میاد

بهترین کارو شما انجام می‌دین

ب شدت کار درسیته
جای دیگه برای بوسیدن نبود آخه
بچه باید یاد بگیره ک اون نقاط خصوصیه بعد این بزرگوار میاد میبوسه؟

دقیقا منم بدم میاد. جاری منم سینه های دخترمو دست میزنه یا با دست میکوبه پشت باسنش از روی پوشک. بدم میاد هرچی هم تذکر میدم بیفایده. یواشکی من انجام میده. حالا چند وقته نمیاد منزل ما خداروشکر ولی خوب ببینم این بار بدجور برخورد خواهم کرد

منم مادر شوهرم همچی میگه نه بابا تو حساسی

خیلی کار درستی می‌کنی منم با اینکه بچم پسره خودم و مادرم و همسرم فقط عوضش میکنیم و موقع عوض کردنش میرم جایی که کسی نباشه

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۹ ماهگی
خانما دخترم وقتی دنیا اومد 2450گرم بود دوماه اول شیر خودمو می دادم دخترم و با شیر خودم ماهی 800گرم اضافه می کرد متاسفانه بعد یه مدتی شیر خودم کم شد طوری که از هر سینه در حد یکی دوبار میتونم شیر بدم هر راهی رفتم برا زیاد شدنش از کپسول لاکتاول و پودر شیر افزا گرفته تا خوردن ماهی دلیل کم شدن شیرم نمی‌دونم مریضی بود یا زجر‌ و استرس هایی که این مدت کشیدم کم شده یا چیز دیگه خلاصه تو چهارماهگی دکتر گفت شیر خشک بده بهش وزنش اون موقع سه روز مونده به چهارماهگی چهار و صد بود متاسفانه از بخت کج و شانس بد ما خودم و دخترم مریض شدیم و رستا وزن کم کرده روز یکم عید پنج کیلو و نیم بودش خیلی کم وزن اضافه می کنه الان گمون نکنم شیش کیلو هم باشه تازه اگر هم باشه چون امروز رفته تو پنج ماه به نظر من کمه می‌خوام شروع کنم بهش کمکی و غذا بدم از چی شروع کنم خواهر شوهرم دیشب می گفت سرلاک من بچه اولمه نمی‌دونم روزی چقدر بدم تو رو خدا هرکسی تجربه ای داره می‌دونه چی بچه رو چاق تر می کنه به من بگه شاید یه مادر دیگه هم دید بدردش خورد با شیر خشک وزن اضافه می کرد ولی یه مدته نمی‌دونم به چه دلیل کم شیر میخوره
مامان ال آی کوچلو🫀 مامان ال آی کوچلو🫀 ۵ ماهگی
چند روز پیش مادرشوهر خواهرشوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم
بعد به من میگه شیر خشک میدی به بچت
شیر خشک مغز بچه رو کند میکنه
منم گفتم شیر خشک ویتامین هایی داره که شیر مادرنداره برگشته میگه نه شیر مادر خوبه (انگار من خودم خواستم شیر خشک بدم 😐)
بعد ساعت ۹شب بود پخترم تازه بیدار شده بود مادرشوهرم هم داشت تکونش میداد بخوابونه منم گفتم تکونش نده مامان میخوابه شب خوابش نمیاد
از اون طرف مادرشوهر خواهرشوم میگه تو این ادم بزرگ کردی بچه هر وقت خواست بیدار میشه هر وقت خواست ‌پامیشه (خب دخترم تازه بیدار شده بود 😐)
منم گفتم شب اذیت میکنه گفت وااا مادر شدی برا چی شب بیداری باید بکشی
وظیفته منم گفتم وظیفه من تنظیم کردن خواب بچمه بعد رفتم اتاق نیومدم بیرون تا رفت
مادرشوهر خودم هم زود از اون حمایت میکرد
کی میخوان تو کار و تربیت فرزاندانمون دخالت نکنن
جاریم هم میگه ول کن اینا بچه منم خراب کردن نزاشتن خوب تربیت کنم

والا من نمیزارم اون جوری بشه من به عنوان یه مادر تربیت بچمو خراب نمیکنم
م
بعضی وقتا یه جوری رفتار میکنه مادرشوهرم انگار اون دخترمو زاییده

پیش همه میگه انقدر میترسم معصومه حواسش نباشه بچه رو خفه کنه یعنی چیییی نکنه دخترم بچه اونه خبر ندارم

خودشم به بچه سه ماهه همش میگه مامان نمیاره من تورو ببینم چرا نمیزاره
درحالی سه روز یبار میرم
شبا که میریم خونمون به شوهرم میگه چرا میری نرو


خودشم میگه به هیچ کس ربط نداره من دوس دارم نوه هام بی ادب باشه
همشونو بی ادب تربیت میکنم
اخه جاری بزرگم میگه چرا بچه منو خراب کردی برا همین این رو گفت😂
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۷ ماهگی
امروز عصر وقتی همه چی خوب به نظر میومد و همسرم از حمام اومده بود داشت موهاش رو سشوار می‌کشید یهو دخترم که دراز کشیده بود جهشی استفراغ کرد. بلافاصله بلندش کردم. اول همه چی عادی به نظر میومد. چون رفلاکس داره و این بالااوردن طبیعی بود. چند دقیقه بعد همونطور که دخترم بغلم بود و من داشتم جواب پیام دوستم که گفته بود برای شب می‌ریم مراسم یا نه رو می‌دادم که یهو دخترم دوباره استفراغ کرد. اینقدر زیاد استفراغ کرد که از نگرانی نزدیک بود پس بیوفتم. همسرم یکم قبل‌ترش رفت بیرون یه کار کوچیک داشت. تو همون حین که رنگم پریده بود و میون گریه های دخترم، دل منم داشت له و لورده می‌شد، خواهر همسرم اومد. پرستاره و وقتی شرایط دخترم رو گفتم گفت بپوش بریم بیمارستان. همون لحظه همسرم اومد و رفتیم همگی بیمارستان. چقدر غصه خوردم براش، چقدر اشک ریختم، چقدر هر ثانیه صورتش رو می‌بوسیدم. دکتر گفت ویروسه و...
بمیرم برای دلت رباب.... من امشب مُردم، تو چی کشیدید🥲