چند روز پیش رفتیم خونه مادر شوهرم بعد اومد بچمو بغل کرد بوسید بچم خیلی محل نزاشت البته اینم بگم که پدرشوهرم اینا اصلا خونمون نمیان یعنی از عید تا الان فقط دوبار اومدن که یکبار مریض بودیم اومدن عیادت کمتر از ۱۰ دقیقه نشستن و رفتن (کار واسشون پیش اومد) یکبار هم تولدم بود اومدن با کیک و فقط همون کیک رو خوردن و رفتن و واسه شام نموندن ما هم تقریبا ماهی یکی دوبار میریم خونشون البته بچم اصلا غریبیش نمیکنه و با همه دوست میشه
خلاصه که چون بچم بهش محل نذاشت مادر شوهرم گفت شیر گاو خوردی که بی معرفتی، حالا من کلا دو ماه به عنوان کمکی با شیر خودم بهش شیر پاستوریزه دادم اونم چون میرفتم سر کار و بعد یکسالگی دیگه کلا شیرم خشک شد منم شیرخشک بهش دادم
انقد حرف رو توی دهنم مزه مزه کردم که بحث عوض شد منم دیگه چیزی نگفتم
واقعا چرا باید روی شیر بچه انقد حساس باشن؟ یعنی یکسالی که من دهنم سرویس شد و شیر دادم رو نمیبینن؟

میگفتی نه اتفاقا با همه خوبه نمی‌دونم‌ چرا با شما حال نمیکنه

ببین یاد بگیر تا طرف مستقیم اسمت رو نگفته و تو چشمات نگاه نکرده
ب خودت نگیری
وگرنه اذیت میشی
من خودمم دارم تمرین میکنم
عادت کردیم هرکی هرچی گفت ناراحت شیم
ب چپت باشه
بزار فکر کنه اون زرنگه هست
واقعا آدم یه وقتایی باید نفهم باشه

فقط خداروشکرکن‌ نزدیکشون‌ نیستی‌ چون‌ تیکه‌ انداخت به تو

ببخشیدا عزیزم منظورش باتو بوده بلانسبت
البته سعور و شخصیت ندارن باید تیکه بندازنو ناراخت کنن
خدا نگذره ازشون عین نیش عقربه زبونشون منک حلالشون نکردم مناظرم سر دختر عزیز گرامیش یکی بدتر از خودش بیاد انتقام منو بگیره

عزیزم منظورش این بوده بلا نسبت شما گاوید بچتونم شیر شمارو خورده بی معرفته

باید میگفتی نه سر مادربزرگ بابابزرگش رفته که دیر به دیر بهمون سر میزنن

چ ربطیییییی داره
مادرشوهرا همه دیوونه شدنا

خوشبختانه کمتر می بینشون زیاد اهمیت نده

یک سال دادی بسشه
بعدم بیخیال به چی پرونده