بعضی‌وقتا انقد پرم سر هر چیز کوچیکی گریه میکنم
امروز از صبح فاز بیرون رفتن داشتم از بس بدبختم تا بیدار شم تن تن کارامو میکنم که ساعت یک‌ک برق کوفتی میره کاری نداشته باشم شوهرم دونیم اومد نهار
نهار خوردیم ماهک کل هیکلشو با غذا یکی کرد مجبور شدم ببرمش حموم بردم حموم اوردم خشکش کردم لباس پوشوندم دسشویی کرد دوباره عوضش کردم هرکاری کردم بخوابه نخوابید
ساعت چهار اینا بود تا اومد بخوابه زنگ خونمونو پسر جاریم چهار بار پشت هم زد کلا خواب از کلش پریذ رف تو اتاق سراغ اسباب بازیا
تازه الان خوابش برد
ک دیگه ساعت پنجه
حداقل دوساعتم میخوابه دیگه ساعت هفت غروب ب بد نه میشه خونه کسی سر بزنم نه جای برم بازم باید بمونم خونه ب‌حمالیام برسم
از خودم بدم میاد ازینکه صبح چای دم کردم بخورم یادم رفته کهنه شده ازینکه همیشه سینکم پر ظرفه ازینکه همش درحال اشپزی ام
ازینکه ی بیرون ساده رو باید کلی برنامه ریزی کنم اخرم نشه دوس دارم انقد گریه کنم ک بمیرم اصلا

۱۶ پاسخ

همه وضعیتمون همینه عزیزم اونایی که گله نمیکنن مطمئن باش کمکی دارن مایی که فقط خودمون هستیم قطعا کم میاریم گریه میکنیم و گاهی افسرده میشیم
اما ما خیلی قدرتمندیم خیلییییی

عزیزم همه اونایی که بچه کوچیک دارن همینن دوسال اول اینجوری بعد همه چی به روال قبل برمیگرده میتونی به بیرون رفتن هم برسی منم همینم تا میام که برم بیرون میبینم دیگه موقعش نیس میشینم☹️☹️☹️☹️

وای عزیزم دقیقا منم تادوسالگی همینه بچه تازه راحت شده بودم باردارشدم خدااین یکی روداد
بعضی وقتا که نه بیشتر وقتا گریه میکنم
دوتاشون همزمان گریه میکنن نمیدونم کدومو ساکت کنم
حموم رفتن شده حسرت الانم نگم خونم بمب ترکیده
خواستم بگم‌تنها نیستی

منم همینم در حالی که بچه ندارم

همه همینیم باید صبور باشیم عشقم تموم میشه بالاخره💪💪💪💙💙💙💙

تاپیک قبلی منم همین موضوعه
کلا فقط بشور بسابم
با بچه کوچیک خیلی طبیعیه

وضعیت همه همینه عزیزم
منم از ظهر تا عصر دستم ب خونه بنده یک روز در میون کل خونه رو میکنم عین دست گل هر روز سینکم پر ظرفه
هرشب باید شام بپزم
ب بچه برسم
دیروز بردمش حمام امروز باز بردمش کلا با بچه کوچیک زندگی همینه

عزیزم چقدر درکت میکنم شرایطمون همه مشابهه چون هندل کردن همه چیز با وجود بچه توی این سن خیلی سخته خصوصا که اطرافیان درک متقابل نداشته باشن
من همونم که بتونم برنامه ریزی کنم برم قطعا موقع برگشت عصبانی ترم چون پسرم غیر قابل کنترله و فوقالعاده اذیتم میکنه دائم باید بدوام دنبالش

همونموقع که خواب از سرش پرید میرفتین بیرون
کلا با بچه ادم محدوده ولی هرچقدر بیشتر خودتو حبس کنی خونه بدتر میشه. من شده ۸ شب هم با کالسکه رفتم بیرون. درگیر بچه باشی یا پی پی میکنه یا خوابش میاد. وسایلشو بردار بزن بیرون از خونه.

وای بخدامنم همینم،من ب شوهرمم ک میگم ب عنوان درددل میگ غرمیزنی و بدتر حالمو تر میزنه توش ، من دیروز ی دل سیر گریه کردم،خسته شدم از این حجم کارای تکراری و بی دوست بودن🫠🥲

سختگیات داره کم کم تموم میشه با این فک کن ک اون به تو نیار داره وتورو مایه ارامشش میدونه بیخود بهشت زیر پاهات نیست مادر مهربونم به خدا ک این روزا زودتموم میشه ودلت تنگ همبن روزا میشه درکت میکنم میفهممت چون تموم این روزا رومنم میگذرونم منم دلم تنگه گرفتس گریه میکنم ناراحت میشم اما به صورت معصومش ک نگاه میکنم همه چی یادم میره

منم همینم گلم تازه گهگاهی داد میزنم شدید رو پسرم

عزیزم حالتو قشنگ میفهمم ولی گلم خداروشکر کن.این رورا مث برق وباد میگذره ومیشه خاطره عزیزم‌من جایی ام نمیتونم برم بخوابم دخترم مریضه تشنج میکنه دیشب انقد گریه کردم امشب مهمونی پسردایی شوهرمه همه هستن ولی من نمیتونم برم شوهدم میره ومن تک وتنها با یه بچه مریض باید بمونم خونه چون سروصدا هیجان استرس براش بده

این هم میگذره زیاد فشار نیار خب الان هممون عین تو هستم من خودم پنج روز بود حموم نرفته بودم از خودم بدم میومد نه برق هست

الهی بگردم منم امروز اعصابم خیلی خط خطی بود نشستم یه دل سیر گریه کردم بعدم حاضر شدم اومدم خونه مامانم اینا تونستم ۱۲صبحانه بخورم !

😭😭چقد شرایط هممون مثل همه من امروز زجه زدم بهتره بگم هر روز زجه میزنم فقط بدو بدو دارم به همه چی برسم دیگه ن روحی ن جسمی کشش ندارم

سوال های مرتبط