ریرا و پریِ خوابِ قشنگ
(موضوع: سخت خوابیدن شبها / نظم در خواب)
ریرا شبها دیر میخوابید. توی تختش غلت میزد، هی میگفت:
«مامان، آب میخوام! مامان، چراغ روشنه! مامان، خوابم نمیبره!»
مامانش میگفت:
«عزیزم، بدنت باید استراحت کنه تا فردا بازی کنی.»
یه شب که حسابی بیخوابی بهش فشار آورده بود، از زیر بالشش یه صدای زنگمانند شنید:
«ریرا! من اومدم!»
ریرا چشمهاشو باز کرد، یه دختر کوچولوی نورانی دید. با موهای طلایی و پیژامهی ستارهای.
«من پریِ خواب قشنگم. اومدم برات قصهی خواب بخونم، اما فقط اگه خودت بخوای بخوابی!»
پری هر شب براش یه قصهی کوتاه میخوند و بهش آموزش میداد که چطور نفس بکشه، چشمهاشو ببنده و فکرای قشنگ کنه.
بعد از چند روز، ریرا شبها خودش زودتر میرفت تو تخت. مامانش گفت:
«چه دختر نازی دارم من!»
و پریِ خواب قشنگ، شبها بالای بالش ریرا لبخند میزد…
آفرین ب شما،ی قصه هم واسه دسشویی رفتن بگو عزیزم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.