پارت ۲
خلاصه بعد از سوزن به شدت گیج و خواب آلود شدم درد هامم کم شده بود تا صبح همش خواب و بیدار بودم و بیحال بودم انگار تو این دنیا نبودم خیلی حس بدی بود
از صبح دیگه پاشدم باز ورزش و راه رفتن و دوش آب گرم و اینا و مرتب معاینه میشدم و نوار قلب میگرفتن ولی هیچ پیشرفتی نداشتم
همین منو عصبی و نا امید کرده بود و همش بعض داشتم و عصبی بودم
نا گفته نمونه من اتاق زایمانم خصوصی بود و همسر و مادرم میومدن کنارم و تنها نبودم
ولی صدای بقیه خانمها رو میشنیدم که از شدت درد جیغ میزدن یا یکی دو نفر که زایمان کردن صدای بچه هاشون میومد و هر لحظه تا امید تر میشدم
با دکترم تماس گرفتن التماس میکردم سوزن فشار رو واسم شروع کنه چون درد و انقباض داشتم و منظم نمیشد و پیشرفت نمیکرد
ولی حرف دکترم یکی بود! چون هنوز وقت داری پس باید با درد های خودت پیش بری
پارت ۱
من پنج شنبه ۳۸ هفته و ۵ روز بودم با شکایت کاهش حرکت رفتم نوار قلب گرفتم ده دقیقه اولش خوب نبود بعد خود شده بود چند تا انقباض کم هم داشتم معاینه هم شدم باز همون به فینگر بودم
دکتر گفت برم سونو بیوفیزیکال بچه چک بشه ولی چون پنج شنبه عصر بود همه جا تعطیل بود جایی رو پیدا نکردم منم رفتم تو پارک یه ساعت پیاده روی تند کردم و برگشتم بیمارستان
باز نوار قلب گرفت ضربان قلب بچه خوب شده بود ولی من انقباض هام زیاد شده بود و درد داشتم
دیگه ساعت ۹ شب بستری شدم بیمارستان درد داشتم تا آخر شب موقع خواب اومدن یه آمپول بهم زدن گفتن اگه با این آمپول دردهات کم شد یعنی درد کاذب بوده و زایمان نمیکنی
آخه دکترم گفته بود چون هنوز به ۴۰ هفته نرسیدم به هیچ عنوان سوزن فشار رو واسم شروع نمیکنه و درد های خودم باید پیش برم
عزیزم از بیمارستان مجیبیان راضی بودی؟
پارت ۴
همه ماما ها و پرستار ها میومدن میگفتن اپی دورال بگیر
منم چون اپی دورال تو کمر تزریق میشه به شدت وحشت داشتم و مینرسبدم و قبول نمیکردم تا ساعت ۸ شب که دیگه از شدت درد داشتم جون میدادم راضی شدم اپی دورال بزنم
همسرم فوری اومد واسه رضایت و دکتر بیهوشی اومد و اپیدورال تزریق شد
سوزنش خیلی درد نداشت ترسش بیشتر بود فقط
ولی میتونم بگم معجزه کرد درد هام نصف شد
باز درد ها رو با تنفس رد میکردم و نوار قلبم هم انقباض های شدید و منظم ثبت میکرد
تا ساعت ۹.۳۰ ماما اومد معاینه کرد گفت دوست داری چند سانت باشی؟ گفتم کاش بگی ۸ سانتم
ماما خنده کرد گفت آره ۸ سانتی
باورم نمیشد یهویی پیشرفت کردم
مرتب معاینه میکرد و میگفت هر وقت درد داری زور بده
منم همین کارو میکردم
یهو قشنگ حس کردم سر بچه تو واژنه و فقط بدنش تو رحممه
فوری صداش زدم اومد معاینه و گفت تا ده دقیقه دیگه بیارینش رو تخت زایمان
خلاصه چند نفر اومدن بهم کمک کردن رو تخت دراز کشیدم و بردنم اتاق زایمان
ماما گفت اگه به حرفام گوش بدی ده دقیقه ای بچت تو بغلته فقط همکاری کن
منم که خیلی خسته شده بودم هرکاری میگفت انجام دادم
خودش میگفت کی زور بدم کی فوت کنم
خلاصه ساعت ۱۰ شب رفتم اتاق زایمان ساعت ۱۰:۱۰ پسرم دنیا اومد
برش زیاد نخوردم ولی فکر کنم پارگی زیاد داشتمون بخیه زیاد خوردم
حالا هم فقط بخیه ها خیلی اذیتم میکنه و میسوزه
ولی اگه بازم برگردم عقب با تمام سختی هاش ولی انتخابم طبیعیه
مخصوصا با اپیدورال
پارت ۳
خلاصه ساعت ۶ عصر روز جمعه بود که وقتی معاینه شدم کیسه آبم پاره شد
و چون دیگه نمیشد صبر کرد سوزن فشار رو شروع کردن به تزریق کردن
بعد از پنج دقیقه درد هام به شدت وحشتناک میگرفت جوری که قدرت نفس کشیدن نداشتم چه برسه به ورزش یا تنفس شکمی و ...
من درد های خودمم زیاد بود با ورزش و تنفس شکمی و دوش آب گرم رد میکردم ولی درد های آمپول فشار خیلی یهویی و با شدت زیاد شروع شد
خیلی سعی میکردم جیغ و داد نکنم و همین کمکم میکرد فقط نا خودآگاه ناله میکردم و اشک میریختم
مامانمم همراه من گریه میکرد
بسلامتی مبارک باشه عزیزم انشالاه قدمش برا زندگیتون پراز خیر برکت باشه
به سلامتی عزیزم
مبارکه حتما از تجربه تون بگین
مبارکه
عزیزم مبارکه قدم نورسیده
طبیعی بودی یا سز
مبارکت باشه عزیزم
خداروشکر انشالله منم بتونم بیام امروز بگم زایمان کردم و راحت شدم التماس دعا خیلی درد دارم
ب سلامتي عزيزم سزارين بودي
سزارین؟
عزیزممممممم بسلامتی و دلخوش مبارک باشه خدایی راحت بود
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.