۱۴ پاسخ

وای من این مشکل رو هم با مامانم دارم هم با مادرشوهرم، اون دفعه دیگه عصبی شدم گفتم هر کی بهش میوه بده خودش شب باید این بچه رو بخوابونه. گناه دارن طفلی ها چرا واقعا اینقد عجله دارن بچه های ما رو غذا خور و میوه خور کنن؟! انگار مسابقه دارن 😕

میری اونجا اول بچتو تنها نذار دوم هر چیزی ک دادن به بچه ات با اخم بچه رو بلند کن ب بهانه صورت شستن دورش کن ازشون همشم بگیر بغل خودت ،ناراحتم شدن بشن ب درک مهم نیست ،تو مادری وظیفه ات نگهداری و مراقبت از بچه ات هستش

وای یک هفته اومده خونه من اوارشده نمیگه با بچه کوچیک چقدر سخته عذاب کشیدم

ساعت ۴ صبح ب باباش میگفتی زنگ بزن ب مادرت بگو بهش ک دارم مثل سیرو سرکه میجوشم

ای خدا
باید شوهرت بشون بکه انجام ندن

واااای میفهمم من مریض شدم از دست مادر شوهرم فاصله گرفتم دیگه رو نمیدم خسته م کردن اصلا درک و شعور ندارن کمک که نمیکنن هیچ فقط مایه دردسرن

منم دارم 😊😊🤚🤚

عزیزم فک کنم هممون این مشکلو داریم

فقط راه حلش اینه ک اول شوهرت بعد خودت جدی برخورد کنین
هیچی جز سلامتی و آرامش بچه ت مهم نیس

ولی من تا حالا ب کسی اجازه ندادم ب دخترم چیزی بدن بخوره البته اطرافیانم هم خودشون تا حدودی رعایت میکنن

وای منم همینطور 🤦‍♀️
واسه همین کمتر میرم باز بعد گله میکنن که نوه مونو نمیاری ما رو نمیشناسه اصلا

من وقتی میرم خونه مامانم اینا اینجوره مامانم همه چی به دخترم میده بهش میگم نده ضرر داره میگه بعد بدغذا میشه نمیخوره از الان باید بهش بدی هیچ دیگ چکار کنم سکوت کردم🫠😬

وای واقعا چرا اینجورین منم جاریم هرچی میخوره ب بچم میده هرچقدم میگم نده دل درد میشه میگه ن این یزره چیزی نمیشه واقعا خستم کردن

واااای من فکر کردم فقط خودم این مشکلات دارم

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۸ ماهگی
مامانا بیاین بگین وقتی فهمیدین حامله اید چه حسی داشتین ؟؟
شوهرتون چه حسی داشت ؟
چطور ب خانواده ها گفتین ؟؟
من ۷ ماه اقدام کردم ناامید شدم دیگ باید دوم عید پریود میشدم ک نشدم تا ۱۳ فروردین میگفتم نه بابا این همه اقدام کردم نشد شاید هورمون بهم خورده شبش رفتیم با همسرم بیرون گفتم حالا دوتا بیبی چک بخرم دیگ ساعت ۱۱ شب بود رفتم دستشویی گفتم ی تستی بزنم
واااااایییی تست زدم دیدم مثبت قلبم ریخت کلی گریه کردم تو دستشویی شوهر دیده بود دیر اومدم نگران شد اومد دستشویی دید گریه میکنم بغلم کرد به ده دقیقه تو دستشویی گریه میکردیم 🤣🤣🤣🤣
تا صب خوابمون نبرد شک داشتم ساعت ۷ رفتم آزمایشگاه فوری آزمایش اورژانسی گرفتم ی ساعت بعد جواب مثبت اومد😍😍 از ازمایشگاه رفتم سیسمونی فروشی دوتا جوراب کوچیک گرفتم رفتم مشهد سمت خانواده ها
اول رفتم خونه مامانم گفتم مامان واست ی کادو گرفتم جعبه ک باز کرد جوراب دید از خوشحالی از حال رفت دیگ چند دقیقه طول کشید تا حالش خوب شد این‌قدر گریه کرد شکم بوس کرد 😍😍
بعدش رفتم خونه مادر شوهرم گفتم مامان کادو تولدت ۲۰ روز زودتر گرفتم وقتی جوراب دید با خواهر شوهرم همو بغل کردن گریه کردن بجایی ک منو بغل کنن🤣🤣عکس العمل قشنگی بود 😍😍