بعضیا چقدر سوسولن،خودم تا از درد نمیرم چیزی نمیگم و صبر میکنم،امروز ان اس تی بودم،یهو یه خانم اومد تخت روبه رو من،
همین که رسید اینقدر ناله کرد که وای غلط کردم،حاملگی دیگه چی بود،فلان بهمان.....
خلاصه گفتم مگه ویار و تهوع های شدید داشتی؟گفت نه اصلا نداشتم،همه چی هم میخورم،
گفتم استراحت مطلق و سرکلاژ و پساری اینا بودی؟گفت نهههه
گفتم جنسیت بچتو شاید دوست نداری،گفت من عاشق پسرم بچمم پسره.
گفتم خب پس چرا اینقدر ناله میکنی؟میگفت چون باید یواش کارامو انجام بدم،و شکمم جا باز می‌کنه درد می‌کنه!همینشکمش هم کوچولو بودا ولی وزن بچش عالی بود،یه ترک هم نخورده بود.

چقدر بعضیا ناشکر هستن و الکی ناله میکنن.
گفتم من هشت ماه تمام استراحت مطلق و شیاف و امپولم،حتی تو ماشین نمیتونم بشینم،فقط میرم دکتر به سختی،قبل حاملگی هم مشکل روده و معده عصبی داشتم،تو حاملگی درمو دارود،خلاصع که دوقلو دارم شکم اول،خیلی خیلی دردها و استرس های شدیدی رو تجربه میکنم........
یهو گفت اشکال نداره،خیلی سختت هم نشده🫩🫩🫩🫩🫩

۱۵ پاسخ

مگ تخت روبروت نبود؟؟؟
باید با کفشات پرتش میکردی😐💔🤣🤣چ حرفیه اخهههه اییینن خیلی سختت هم نشده بهش بگو اره تو سختیمو کشیدی ک من سختم نیس

منم همه چیزم مثل شما یعنی تا پنج ماهگی هم ویاااار بشدت بدی داشتم
معده عصبی استراحت مطلق چندین بار خونریزی و لکه

ناشکری نمیکنن ناز میکنن بچشم پسره نازش بیشتره

مردم چه اداها درمیارن والا
من زن داییم بچه چهارمه شه، هرچی آورد پسر بشه باز دختر شد، چون داییم پسر خیلی دوست داشت... حالا هر ماه فکر کنم میره آتلیه بارداری😐 که عکس داشته باشه، یکسرهههه هم هوس های عجیب و غریب میکنه
یعنی هوس بستنی میکنه با مقدار پروتئین کم و یک مارک مخصوص، هوس آش نپخته میکنه😑😑.... بعد از تمام ازمایشات اش هم میره رستوران کباب برگ میخوره چون خون از دست داده😐
حالا من بچه اولمه این ادا هارو ندارم

بخدا ک من دارم جر میخورم تو این حاملگی ،چقدر ناشکر بوده خانمه ،همه سوالایی ک ازش کردی بلا استثنا همشو داشتم و دارم

وایییی انقدر بدم از آدم های ناز ونوز دار میاه که هی نق نق میکنن

من سر پسرم اصلا انقد استرس نکشیدم ک سر دخترم دارم میکشم سرکلاژو تجربه کردم
استراحت مطلقی بودم
انقباض زایمانی داشتم
دهانه رحم باز شد
هر غذاییو نتونستم بخورم
معده درد خیلی شدید دارم
بی حالم هستم ی‌سره

با دمپایی دنبالش میکردی قل بخوره تا اونور خیابون🤣🤣

من تا امروز
تا اینجای حاملگی ۱۶۰ تا آمپول زدم
آمپولای دردناک :))
دونه دونه شو‌ نگه داشتم
هیچ وقت اینطوری کولی بازی در نیاوردم 🥲

من که همه جام مثل الک سوراخ سوراخ شد از امپول. سرم 😂😂هنوزم تحمل میکنم

😂😂😂😂با کفش میکوبیدی تو سرش

فقط آخرش🤣🤣🤣
اگه جای من بود چی میگفت تو شهر غریب چهار ماه اول حتی شوهرمم شهر دیگه ای سرکار بود
سرکلاژ و استراحت اونم دست تنها🥺بازم میگم خداروشکر حاملگیم خوب بوده ایشالله تا آخرش به خیر و خوشی بگذره راضیم با اینهمه سختی همش فدای یه تارموی دخترم😍

فقط اخرش🤣🤣خیلی سختت هم نشده

😂😂😂😂برا اون سخته

بچه شما دختره؟؟انقدر سختی کشیدی؟من سر دخترم اینجور بودم

سوال های مرتبط

مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۳ ماهگی
شوهر من کلا خیلی ادم بیخیالیه از اول بارداری هرموقع گفتم درد دارم گفت طبیعیه نگران نباش 😐 انگاری مثلا ده تا شکم زاییده ، خلاصه من یه روز حالم بد بود انقباض کاذب هم گرفته بودم ، بهش گفتم بریم اول فشارمو بگیرم بعدش برم نوار قلب بگیرم گفت بابا طبیعیه گفتم باشه تو منو ببر ، منم دیدم هی داره میگه طبیعیه و نگران نباش و اینا حسابی کفری شدم ، شروع کردم به آخ و اوخ، گفتم نفس تنگی دارم ، وای زیر شکمم درد میکنه انگاری بچه داره میاد پایین ، گفت به خودت تلقین نکن تا بدتر نشی ، یعنی خدایی اینقدر حرصم گرفت خواستم حالشو بگیرم از این حرفش گفتم بچه اومده پایین تو واژنمه گفت ینی چی گفتم انگاری داره میاد یه نگاه بهم کرد ترسیده بود گفتم وای داره میاد گفت چی میگیییی گفتم ای وای بچه داره میاد اقا اصلا از این ادم انتظارشو نداشتم ولی چنان ترسیده بود بخدا میخواست پشت فرمون غش کنه 😂😂 که خودم ترسیدم گفتم تصادف میکنیم ، فورا بهش گفتم شوخی کردم 😂😂 ولی خدایی یه طوری بود میترسم دفعه بعد کیسه ابمم پاره شد باور نکنه وقتشه باید بریم بیمارستان 😂😂😂😂
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۲ ماهگی
و بالاخره رسیدیم به ۳۶ هفتگی...خدافظ استراحت مطلق، شیاف،خونه نشینی،استرس،افسردگی....خدایاشکرت شکرت شکرت😍😍😍
میخوام از تجربه کم بودن طول سرویکسم بگم واستون:
تا پنج ماهگی همه چی خوب بود من خیلی عادی زندگی خودمو داشتم همه فعالیتی میکردم خونه تکونی خرید سیسمونی پله رابطه همه چی...دیگه تو ۲۵ هفته بودم که کم کم کمردرد و دردای واژن اومد سراغم رفتم سونو گفت طول سرویکس شده ۲۷...خلاصه از ۲۵ هفتگی زندگی من تغییر کرد شد همش و همش استراحت مطلق خیییلی بهم سخت گذشت هر روزش اندازه هزار روز واسم میگذشت هر روز کم میاوردم گریه میکردم افسرده شده بودم از خونه نشینی تموم بدنم درد میکرد از بس خوابیده بودم همش پشیمون بودم از بارداری ولی خب چاره ای جز تحمل نداشتم خدا کمکم کرد و با استراحت و شیاف رسیدم به هفته امن ولی از من به شما نصیحت توروخدا از اولش رعایت کنید که مثل من نشید استراحت مطلق و خونه نشینی خیلی طاقت فرساست من که خیلی سختی کشیدم تا رسیدم به اینجا🥲🥲🥲
مامان نخودچی مامان نخودچی هفته سی‌وهشتم بارداری
ادامه ی تاپیک قبل…
بعدش گفت بزار خونرسانی ایناشو چک کنم که چک کرد و گفت خونرسانی و.. اش مشکلی نداره خداروشکر،بعد که دوباره رفتم تو بخش تا دکتر بیاد و بگه چی به چیه واقعا استرس داشتم و حالم خیلی بد بود حتی فکر میکردم بخاطر وزن نگرفتن بهم ختم بارداری بده،بعد که دکتر اومد خیلی ریلکس گفت خب کیسه ابتم که سالم بود مرخصی امروز با نگرانی گفتم دکتر وزنش چی و توضیح دادم ،دکترم با خونسردی گفت خب خودت با این جسته توقع داری چی بزایی (من خیلی خیلی کوچولو و ریزه میزه ام خودم)گفتم ینی هیچ مشکلی نیست؟گفت نه فقط غذاتو خوب بخور کافیه

ولی من خیلی نگرانم و حس میکنم شاید دستگاه سونو مشگل داشته یا کسی ک سونو میگرده وگرنه تو دوهفته صد گرم وزن گرفتن بنظرتون واقعا نگران کننده نیست؟دکتر چرا انقد خونسرد بود اخه😐کسی بوده اینطوری شده باشه؟بچش وزن نگیره؟یا با وزن خیلی پایین تر از وزن نرمال به دنیا بیاد؟
حالا میخوام تو چن روز آینده ی سونو دیگه برم ولی خب خیلی نگرانم☹️☹️
مامان علی مامان علی هفته سی‌وششم بارداری
سلام مامانای عزیز ترو خدا بیاین جوابم بدین 😭😭😭
قبلا تروئید داشتم خوب ولی قبل اقدام بارداری دوباره ازمایش چکاپ کامل انجام دادم به دکترم نشون دادم گفت تروئیدت برطرف شده دیگه نداری الان تو بارداریم دوباره برگشته و قتی ازمایش دادم فهمیدم
تازه رفتم دکتر داخلی برام دارو نوشت
وقتی تو داروحانه داشتم میگرفتم خود دکتر امد پایین بهشون گفت چکار کنید براش یه زنه حرف دکتره رو شنید که اصلا نمیشناسمش گفت واااا تروئید داری گفتم بله گفت خیلی بده مواطب باش بهش گفتم چطور مگه چرا گفت اگه دارو استفاده نکنی و اگه ترویید داشته باشی بچت مونگول میشه بهش گفتم مگه میشه همه چی انجام دادم سالم بود گفت اره میشه حرفشو زد داروشو گرفت رفت اقا من همون جا تو داروخانه زار زار گریه کردم
بعدش رفتم پیش دکترم برا ان اس تی مونشیش منو دید که گریه کردم گفت چته تازه خوب بودی
گفتم همچین چیزی شد تازه یه زنی اینو گفت
گفت اصلا باورش نکن دروغه و.....
خود دکتر هم خیلی بهام حرف زد که ازمایش ژنتیک و سنو انو مالی وهمه ی سنو هات سالمن این همه رسیدگی کردی چطور میشه مگه علکیه و.... خلاصه خیلی بام حرف زد یکم اروم شدم
ولی از غروب تاالان دلم اتیشه فقط گریه میکنم خیلی نگرانم
خیلی دعا کردم نذر کردم که فقط سالم به دنیا بیاد
الان سوالم اینه که واقعا حقیقت داره همچین چیزی؟؟؟😭😭😭