موقت
از شنبه حالم بد بود و حالت تهوع داشتم و شکم درد عجیب بود دردام و مطمئن بودم باردار نیستم رفتم دکتر گفت عفونت روزده داری و دوهفته دارو مصرف باید بکنم.
حالا داروها تداخل پیدا کرده با داروهای تقویتی که دکتر دیگه برام نوشته و باعث شدن یبوست شدید بشم.
دیشب تا ساعت ۱۲ مشغول کارام بودم و خود همسرم ساعت ۱۰ و دخترمم ساعت ۱۱ خوابید. بعد من بیدار بودم چون یکم هم حالم بد بود هم دوست داشتم یکمی خلوت کنم با خودم ساعت ۱ همسرمحترم بیدار شده رفته سرویس بعد اومده بیرون میگه میخوای همونجا رو مبل بشینی(خودش تو اتاق خوابیده بود)؟
گفتم نه یکم حالم خوب نیس نشستم. ناراحت شد رفت تو اتاق. ازون جایی که خاک توسرم بشه طاقت ناراحتی عزیزامو ندارم دودیقه بعد اومدم کنارش دراز بکشم طبق عادت برای خواب دستشو باز کردم که بخوابم یدفه کشید منم فهمیدم چو.س کن زده به برق گفتم بعد ۹ سال یادت افتاده اینجوری رفتار کنی باشه بچه بازی درار در نهایت آرامش پشتم بهش کردم خوابیدم😅🤣
صبح که آوین برای شیر بیدار شد بیدارش کردم که شیشه آوین نگهداره که بخوره خودمم برم ساک غذاشو آماده کنم.
بعد کارم تموم شد اومدم اتاق شیشه دو گرفتم میگم چیه چو.سی میای برام😅میگه عادت کردی شب دیر بخوابی انقدر کلت تو گوشیه😐وقتی شوهرت تو خونس بیا کنار شوهرت خلوت و تنهایی معنا نداره😑
ادامه کامنت

تصویر
۱۲ پاسخ

حالا من کل روز در حال سرو کله زدن با بچم نهایت بتونم یه ساعت فیلم ببینم دیداری وگرنه بیشتر فیلم دیدنم شنیداری🙄
ینی میخوام بگم که یه ساعتم نمیتونم برای خودم باشم و همش باید یا بچه بهم بچسبه یا شوهر.
بعد بهش میگم چسب تایم دارید جفتتون یه ساعتایی فقط باید بمن بچسبید میخنده.
به معنای واقعی گاهی حس میکنم دوتا بچه دارم که یکی دارم خودم تربیت میکنم یکی دیگم دارم تربیتش درست میکنم🤣🤭

وای یه لحظه شوهرم اومد جلو چشمم فکر کردم داری خصوصیات شوهرمو میگی🤣🤣🤣
دقیقا شوهر منم این رفتار میکنه
یعنی من حق ندارم یکساعت مال خودم باشم

شوهر من ک صلح تا عصر سرکاره شبا هم باشگاه کلاس خصوصی و عمومی داره ساعت 2،3 نصف شب میاد خونه هم ک هست یکی دوساعت خوابه از خستگی یادمون رفته زن و شوهر بودیم یه روزی 😬حالا کاش کار شوهرم در آمد خوبی داشت دلم نمیاد بهش بگم اینهمه خستگیت کاش نتیجه داشت گناه داره

عزیزم چطور اون تابو پشتشو خوابوندی

عزیزم خوشبحالت شوهر من از مغازه میاد یکم با بچه بازی و شام مگر اینکه من ازش سوالی بپرسم یا صحبتی کنم اون خیلی کوتاه میلش باشه جواب میده نباشه ن بعدشم بچه دیگه ۱۱شد نشد خوابه خاموشی رو میزنم و ریلکس کلش تو گوشیه و بازی می‌کنه ۱ونیم بخوابه ۲بیاد ۳بیاد ی وقت هوایی هم میبینی هوا روشن شد اومد بخوابه منم تو رختخواب عین خنگ ها یکم بیدارم بعدش میخوابم بعد جالبه سه۴میاد بخوابه انتظار داره باهاش گرم بگیرم و. کارشون کنه و راحت بخوابه بخدا خسته شدم ن خانواده آیی ن دوستی و ن آشنای کنار نیست ک یکم بگم برم پیش فلانی دلم باز شه ولی اصلا اهمیت نمیده اینقدر دعوا کردیم سر بازی تا صبح با گوشی چه فایده بهش گفتم کسی تا این موقع بیداره غلط کنه سحر بیاد منو از خوابم بیدار کنه

ای خدا شبیه دخمل منه

وقت شده شوهر من تا ۴صبح تو گوشی بوده بعد من میرم توگوشی با اعصانیت میگه بسه بخواب نبینم بیدار باشیا

عزیزم شایید دلش میخواد تو اون تایم خلوت کنید و یعدم یکم رمانتیک بازی و بعدم ....... شاید یه همچین انتظاری داره

منم تا یه شب دیرترازشوهرم برم واسه خواب،سریع صداش درمیاد،اصلا دلشون نمیخواد یه ثانیه واسه خودت باشی

دقیقا شوهر منم همینه خیلی گیر میده به گوشیم

سلام ماهم خیلی رابطه نداریم دوماه اول به دنیا اومدن پسرم جدامیخوابیدکه خودم بهش گفتم دیگه نمیخواد بیای کنارم بخوابی پسرم هست مواظب من هست البته بگم شوهر من یک هفته شب کار یه هفته روز کار.اونم دوست نداره شب دیر بخوابم یاباگوشی وربرم حالا بهش بگو من خوابم نمیاد یاد کار دارم باگوشی اصلا قبول نمیکنه

چ جالب حالا منو شوهرم از بعد زایمانم و چن ماه اخر بارداری جدا میخابیم
یجوری سرد شدم انگار، یوقتایی رابطه اینا ک داریم ولی خب بنظرمدرکنار هم بودن خوبه، حالا شوهر من یسره توگوشیه، من میگم چرا ن حرف میزنی ن چیزی
برعکس شما

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱۰ ماهگی
سلام
اومدم تجربه م رو راجع به خواب دخترم بگم . امیدوارم بتونم در رفع قسمتی از چالش مامانای مثل خودم مفید باشم ؛
( البته در ۷ ماهگی و چند وقت اخیر )
چند وقتی بود که دخترم تو خوابش به مشکل خورده بود و شب ها هر یک ربع ، نیم ساعت ، تا حداکثر یک ساعت از خواب بیدار می شد و تقاضای شیر می کرد .
اومدم از زمان بیداریش رو چک کردم . تایم بیداریش ثبات نداشت و هر زمان که می خواست از خواب بیدار می شد .
در روز ۳ تا چرت داشت که تایم مشخصی نداشت گاهی.
شب ها هم از ساعت ۹/۵ تا ۱۰/۵ می خوابید .
اول اومدم تایم بیداری صبحش رو درست کردم . ساعت ۹ بیداری زمان بیداری شد .
مرحله ی بعدی ۳ تا چرت روزش رو کردم ۲ تا . با تایم های بیشتر
و در آخر دختر من از بدو تولد تخت کنار مادر داشت . من هر بار شیرش میدادم و میذاشتمش تو تخت . همین انتقالش به تخت خودش و تکون دادنش باعث می شد که از خواب عمیق خارج بشه ؛ چون نسبت به قبل هوشیارتر شده .
تخت کنار مادر رو چند شبی از اتاقمون خارج کردم (و بعد که جواب گرفتم تخت رو فروختم) و دخترم رو روی زمین کنار تخت خودمون خوابوندم (با حفاظت و مراقبت)
شب ها بیدار که می شد می رفتم کنارش دراز می کشیدم ، بدون اینکه زیاد تکونش بدم بهش شیر می دادم و بعد می رفت سر جای خودم می خوابیدم .
به شکل معجزه آسایی خواب شبش بهتر شد .
این کارها به من جواب داد . (البته به لطف و نگاه و هدایت خدا و فقط برای امروز و این لحظه )
شما هم اگه تجربه ای دارید بگید که به همه مون کمک بشه 😊🙏