۲۳ پاسخ

من حس میکنم از تمام دنیا جداافتادم و فقط دارم بچه داری میکنم خیلی حس بدیه که انگار نمیشه هیچ کاری برا خودم بکنم انقد خرید نرفتم دیگه دلم نمیخوادبرم برمم انقد فکر اینم زودبرگردم اصلا مزه نمیده دوست دارم بی دغدغه برم برا خودم چندساعت بچرخم راه برم به هیچی فک نکنم همش فکر اینکه چی بپزم که بخوره ایا بخوره یا تف کنه و نخوره دخترم خیلی صورتش ریزه غصه ی اینم بیشتر انرژی میگیره ازم.چقد حرف زدم🙃

منم خیلی خستم واقعا مادر شدن سخت ترین کار دنیا هس بدون مرخصی مخصوصا برا کسایی ک شوهرشون بچه نگه نمیدارن
ب هیچ عنوان هم ب دومی فک نمیکنم فقط منتظرم گل دخترم بزرگ بشه بتونیم باهم وقت بگذرونیم

منم همینطور

اینستا داری گلم

هممون همینیم زندگی خیلی سخت شده کاش همیشه بچه میموندیم و بزرگ نمیشدیم😔

راستی مامان ایسل مراقبت ۱۵ماهکی دورس گل دخترت چندبود؟

بخدا منم همین طور سنشون خیلی سن حساس و سختیه کمکی هم مخصوصا نداشته باشیم اما گلم همینکه بازی میکنند پر انرژی شاد باش تا دو سالگی باید صبر خیلی داشته باشیم واقعا درست گفتی من گاهی یادم می‌ره خودمو جلو آینه ببینم مخصوصا بچه ای که صبح زود هم بیدار میشه ساعت شش و شب هم دیر موقع می‌خوابه

دقیقا منم همینم🫠🥲

حرفات درسته منم خسته شدم خیلی ، اما اخر شب که میشه وقتی بچم میخابه نگاهش که میکنم قند تو دلم اب میشه ، اونقدر امیدم بیشتر میشه برای فردا ، صب پا میشم شرو که میشه زندگی هی مینالم میگم این چه زندگیه اخه🤨😂 شب باز همین داستان 🫠♥️

من پرم امکانش هست دخواست بدید

دقیقا
منم گاهی نه گاهی ننیشه گفت بیستراوقات خسته میشم ولی باز فکر میکنم میگم خداروشکر ک صحیح ویالم هست۱سال ک رد شدان شاالله زودتربگذره وبزرگتربشه وکمترب من آویزون
این روزای خسته کننده هم میگذره نوبت خودمون هم میشه

حالا چاره چیه؟درمون چی چیه؟میون این همه دردسر باید شکر کنیم خدارو...خواهر چیکار میشه کرد؟من خودم ی وقتایی کم میارم ولی چون سر رایان زیاد سختی کشیدم خودمو رایان معجزه بود زنده موندیم میبینم خدا بهم فرصت داده ک مادر بشم و مادری کنم🙂من تو این هفته ۵بار رایانو بردم شهر بازی خیلی تو روحیم تاثیر گذاشت خودش بازی میکرد یا شوهرم میرفت باهاش بازی منم با مامانا حرف میزدم خدایش تو روحیم تاثیر گذاشت امتحان کن حتما

یه جمعه قرار بود بعد مدتهاااااا برم استخر. زنگ زدم پرسیدم گفتن بچه زیر 3 سال راه نمیدن
به شوهرم گفتم یه ساعت نگهش دار تا من برم و بیام
یه ننه من غریبم بازی درآورد
خیلی دلم شکست
نه برا استخر نرفتن. برا اینکه یک ساعت حق خودم بودن نداشتم
بچه ک بچه اس خودم خواستم. ولی پدر میتونه اینجور مواقع خیلی کمک باشه ک متاسفانه نیستن فقط تا مرحله ی ساخت بچه حضور دارن

عمیقأ میفهممت

آخی بیا ومنو بگو که دوماهه اصلا نرفتم چون وقت نکردم امشب شوهرم میگه مسابقه گذاشتی سیبیلاتو بروخم بکشی هرکیم می‌پرسه بهونه محرمو میارم حوصله توضیع هم ندارم بدم آنقدر اعصابم خورده که یاخدا

آره واقعا،اصلا وقت نمیکنم به خودم برسم آخر شب یه کم وقت میشه،صبح هم زود پا میشم تا ساعت ۲،۳ بیدارم🥲

عزیزم بازم خداروشکر کن مثل پسر من نیس که شیرو ترک کرده باشه الان یک هفتس بچم شیشه رو کلا گذاشته کنار به هرروشی بگی امتحان کردم نمیخوره دق کردم دیگه دلم براش میسوزه😭

من گاهی دلم میخواد نا پدید بشم افسوس که نمیشه

من نابودم تاپیک منو بخون هر روز سختر

چقد منو توصیف کردی💔

عزیزم هممون همینجوریم تک تک حرفات خوده منه دلم میخاد دو سه ساعت واسه خودم باشم کاری ک دوس دارمو انجام بدم

خداحفظش کنه گلم. میفهمم چی میگی البته به جز بچه

اخخخخخ گل گفتی 🥲🥲🥲🥲

سوال های مرتبط