۳ پاسخ

نه تو بیمارستان گروه خونی بچه رو نمیکنم
مکه اینکه بچه خدایی نکرده مشکلی داشته باشه
دفعه بعد که خواستین آزمایش بدین به دکتر بگو آزمایش تشخیص گروه خونی رو بنویسه که آزمایشگاه انجام بده
منم از همین طریق فهمیدم گروه خونیش چیه

منم نمیدونم

عزیزم مگه بیمارستان بهتون دفترچه بهداشت نداده؟
من خودم سوال کردم تو بیمارستان ولی توی اونم نوشته

سوال های مرتبط

مامان مهوا مامان مهوا ۵ ماهگی
پارت آخر
روزی ک زایمان کردم بچم رو تو بخش دیدم بهشون گفتم دکتر گفته بخاطر گروه خونی بچه زردی میگیره بهشون گفتم توجه نکرد.تااینکه موقع ترخیص دکتر اطفال اومد گفت زردی روی۱۲نمیشع بچه رو ببرید..ماهم بچه رو دادیم دستگاه بعد گفتن خودتم باید بیای ک ب بچت شیر بدی..تااومد خونه لباس تعویض کنم زنگ زدن بیا بچت شیر میخواد.سریع رفتم دیدم یا خدا بچم چقد گریه کرده این نامردا هم اهمیت ندادن..دیگ موندم بچم خیلی گریه میکرد همش بغلم بود شیر میخواست دستگاه هم نمی‌رفت..روز بعد ب همسرم گفتم بیا بچه رو ترخیص کنیم اینا ک سرم و دارو چیزی نمیدن بچمم تو دستگاه نیست همش بغل..خب چه فایده از بیمارستان موندن..هم‌بچم یکم گریه میکرد سریع میگفتن بغل کن.همسرم گفت ما بچمون رو می‌بریم گفتن نمیشع باید نامه از دادستانی بگیری...بعد دعوا شد و...روی بچم اسم گذاشته بودن میگفتن سلیطه... اصلا به نوزادان اهمیت نمیدن خیلی گریه میکردن صورتشان ناخن کشیده بودن باهمسریم رفتیم از بخش شکایت کردیم..روز بعد بچمو‌ دکتر گفت نگه دار من ب پرستار میگم رسیدگی کنه..بعد روز بعدش بچمو ترخیص کردیم آوردیم خونه توی دستگاه گذاشتیم..اومدم خونه بقدری تو بخش نوزادان منو بشین و پاشو داده بودن بخیه هام جاشون ورم کرده بود
مامان 💙Kaya💙 مامان 💙Kaya💙 ۴ ماهگی
دلم می‌خواد یه اتفاق قشنگ و باحال از بارداریم براتون تعریف کنم 😊
از همون اول که عضو گروه "گهواره" شدم، یه مامان دقیقا هم‌هفته خودم همیشه جواب سوالامو می‌داد. فقط هیچ‌وقت عکسی از هم ندیده بودیم و همدیگه رو نمی‌شناختیم.

رسید به روز زایمان… من بیمارستان بستری شدم، اونم تو گروه نوشت دو روزه داره درد می‌کشه. خلاصه من شب سزارین شدم، وقتی بردنم اتاق ریکاوری دیدم کنارم یه مامانه که تازه زایمان کرده. شروع کردیم حرف زدن و یهو فهمیدم همون مامانه‌ست که از اول بارداری باهم تو گروه چت می‌کردیم! 😅

جالب‌تر اینکه بچه‌هامون هر دو تو یه روز و تو یه بیمارستان دنیا اومدن، فقط با نیم ساعت اختلاف 😍 و هر دوتامونم پسر داریم 💙و مامان اولیم، اسم پسر اون مامان تارازه و اسم پسر من کایا.

از اون روز به بعد انگار سرنوشت ما رو به هم گره زده، چون هم خونه‌هامون نزدیکه، هم هی تو بازار و بیرون می‌بینیم همو. واقعا حس خاصیه وقتی می‌بینی یکی دقیقا هم‌قدم با تو مامان شده.