ی درد دل
من به این نتیجه رسیدم خداایش واقعا بچه بتونه غذای درشت بخوره کیک و بیسکوییت میوه اینا دستش بگیره بخوره مخصوصا تو مهنونی و عروسی اینا بچه داری همه سختیاش تو نوزادیه دیگه بعد یکسالکی بنظرم بچه اذیتی نداره.شکمش سیر بشه کافیه دیگه خودش سرگرم میشه یا جایی بریم مهمونی مسافرت اینا توجهش ب اطرافش جلب میشه اذیتی نداره واس پدر مادر
انقد غصه میخورم پسرم نوزاد ک بود میگفتم کاش راحت شیر میخورد میرفتیم‌ مهمونی عید دیدنی اینا نمیبردمش میزاشتم خونه پدرم. چون از گشنگی فقط گریه میکرد مجبور میشدم یا با قطره چکان شیر بدم یا تو خواب بدم.همش میگفتم بزرگ بشه جبران این همه سختی کشیدنم بکنه سراز خونه بیرون نمیبردم بجز مهمونیای مهم ک اونم شوهرم اصرار داشت بریم
الانم ک بزرگ شده مهمونی پارک اینا بریم مجبورم تو خونه سیرش کنم ک اونجا اگ گشنه شد شیر بخوره فقط اونم همش میگن پس چرا نمیخوره چرا بهش نمیدی چرا دستش نمیگیره😭😭😭عصابم خورد میشه میگم کاش میتونست ی چیزی دستش بگیره ذره ذره بخوره خداشاهده ارزوم شده اینکه پسر مثل خودمون غذا بخوره کم جداگونه درست کنم براش کم ابکی و له شده بخوره الان میگم اگ بعد عمری عروسی دعوت بشیم چکار کنم باز میگن پسرشو نبرد مسخره میکنن یا چی میگن پیش خودشون😭😭😭😭
بخدا شیرم بهش میدم باید با گوشی و سرگرمی بخوره ک جدیدا دیگ شیرم نمیخوره شصت تا بیشتر نمیخوره
یعنی میشه بچه منم بتونه غذای درشت بخوره
اینم بگم ک مشکلی نداره دکتر اینام بردم من فقط درد دل نکردم خواهشا نصیحت نکنید ک بدتر دل ادم بشکنه

۱۵ پاسخ

بعضیا دایه مهربان‌تر از مادرن

درکت میکنم پسر من از دوماهگی شیر نمیخورد از ترس شیر نخوردنش تا نه ده ماهگی هیجا نمیرفتم تا خونه مامانم میرفتم اونجام تو اتاق بودم خوابش میکردم شیرش میدادم یا بعدش دیگه با کارتن واقعا سخت بود ولی بعد یکسال خودش خوب شد

دختر منم همینه فقط غذای میکس میخوره بجز پاستا و ماکارونی میوه هارم میجوا ریز میکنه تف میکنه بیرون دکترم بردم میگن هیچ مشکلی نیست بزرگتر بشه درست میشه گور بابای حرف مردم منکه بجز دخترم حرف بقیه پشیزی برام ارزش نداره

چیزای نرم بده دستش بزار کم کم عادت
هر روز غذاشو یکم سفتر بده بهش
اوایل سخته اوق میزنه یا میپره گلوش ولی عادت میکنه کم کم

عزیز شیر خودتو نمیخوره؟ شیر خشکیه؟

دقیقا مشخصات دختر منو گفتی با گوشی شیر میخوره غذای درشت نمیخوره هر جا بریم باید با خودم غذای جداگانه ببرم و هزار و یک داستان کاش درست بشن و ما هم یه کم خیالمون راحت بشه

عزیزم همه چیز درست میشه مطمعن باش

کیک نرمه .بده دستش .میوه له بده دستش .بيسکوئيت و تو چایی بزن نرم شه بخوره .کم کم خوب میشه

عزیزم چققققدرررررر شما منییییییی تموم حرفات حرف دل منه فقط کسی ک بچش اینجوری باشه با جون و دل میتونه حرفاتو درک کنه🥺

دختر منم هنوز غذای له و ابکی میخوره هرروز سه وعده غذا براش میپزم جدا
جایی ام میرم باید غذاش حاضر باشه یا بدم بخوره بریم یا ببرم مهمونی بیرونی بدم بخوره

چکار حرف بقیه داری پسر منم هیچی نمیخورد میگفتن بودجه ندارن براش گوشت بخرن اینقدر لاغره در صورتی که بهترین گوشت و برنج رو براش میخریدیم تو هر کاری کنی بقیه حرف خودشونو میزنن

پسر من برعکس برا شماس غذای درشت و میخوره از غذای آبکی بدش میاد از سوپ و هرچی نرم و ابکیه چندشش میشه🤦🤦

خوب میشه فکرش نکن یکم بزار گرسنه بمونه شیرم نده چیزی که دوست داره بزار جلودستش تا تلاش کنه برداره بزاره دهنش

دقیقا عین سلین هستش .
منم از بس جوش سلین زدم دیگه بیخیالشم هرچی گشنه بشه کاریش ندارم یه بشقاب غذا پر میکنم میزارم وسط خونه دیگه کاری بهش ندارم هی دور میزنع هی دور میزنع گرسنه ی بهش فشار میاره میاد میشینه خودش یکم میخوره دیگه می‌ره

این بچه های خودمون لج کارن هرچی پیگیرشون بشیم بدتر میشن باید بزاری ب حال خودشون گرسنه بمونن تا بخورن

عزیزم چرا اینجوریه؟ چرا نمیتونه چیزی دستش بگیره؟

سوال های مرتبط

مامان نَــــواز🐥💞 مامان نَــــواز🐥💞 ۲ سالگی
سلام مامانا من واقعا استرس میگیرم میام گهواره تا نگاه میکنی همه مامانا یا بچه هاشونو از شیر و پوسک گرفتن یا در شرفشن بعضیاشون میگن بچه ما مث بلبل صحبت میکنه و..... من چی بگم ک هیچکدوم ازینکارارو ک نکردم هیچ بچم جویدنم بلد نیس بشدت بدغذا ینی یا باید براش میکس کنم یا نمیتونه بخوره و نمیخوره از قصد غذاهای خشک و درشت و لقمه ای ک کلا هیچی یا باید میوه رو پوره کنم یا نمیتونه بخوره جدیدا هم میبینی چیزی رو میزاره دهنش کامل میجوعه و ریزش میکنه اخر سر همشو تف میکنه چون یا بلد نیس یا میترسه قورت بده از طرفیم همون سه وعده غذای میکسیم ک میدم با بدبختی و گریه زاری دخترم شاید ۲ ساعت تمام طول بکشه ک با کلی اب هر لقمشو قورت بده بخدا دیگه خسته شدم هرجا میرم بتید گوشکوب برقیمو ببرم مدام باید دغدغه ی اینکه الان نواز چی بخوره داشته باشم در صورتی ک بچه های همسنش اصلا اینطور نیستن همه چی از سفره میخورن دستشون چیزی میدن میخورن بخدا دیگه بعضی وقتا بحدی اذیتم میکنه و مقاومت و گریه میکنه برا غذا خوردن ک دیگه گریه میکنم نفرینش میکنم بعد پشیمون میشم خیلی سختمه خیلی خستم اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کنم غذا خوردنو یاد بگیره تا حالا یکی دوبار امتحان کردم براش بلایی ب روزم اورده ک بعد دوساعت مجبور شدم براش میکسش کنم ک بخوره بخدا اصلا نمیدونم باید چیکار کنم خیلی ناراحتم و غصه میخورم با دیدن بچه های بقیه🥲😭
مامان دوقلوهام🌿❤️ مامان دوقلوهام🌿❤️ ۱ سالگی
دیگه خسته شدم نمیدونم از کجا چجوریشو تعریف کنم اما دگ نمیکشم خسته ام بد غذایی پسرم از ۳ماهگیش ک اعتصاب شیر کرد با گوشی و توخاب خورد تا الانشم همینه با این تفاوت ک الان ن تو خواب میخوره ن با گوشی ب زور ب خاسته خودش فقط ۹۰ تا میخوره شایدم ۶۰ غذاشم ک اصلا نمیخوره دکتر نموند ک نبرده باشم غذارو عوق میزد اوایل ک از رفلاکسش بود غذارو تو دهنش نگه میداشت قورتونمیداد بلد نبود اصلا بردم بلع درمانی گف سالمه بچت فقط بدعداس بعضی اوفات ک خوب میخورد مثلا شاید هر ماه ۳روزشو غذا بخوره زودی قورت میداد غذاهم هدچی بگید ک میپزم براش اتقد زیاده نمیدونم چجوری تعریف کنم اما الان دیگه نمیکشم خسته ام دگ مخم گوزیده ک هی التماس جیغو داد یا با ارامش گولش بزنم ک بخوره اما نمیخوره الان بلزم دهنش نگه میدارع قورت نمیده شده دوساعت نگه میداره یا وقتیم خاب بره نگه میداره الانم صبح ۵ پاشد شیر خودد تا الان گرسنس بیحاله اما چیزی نمیخاد بخوره منم دیگه عمرا بهش التماس کنم هرموقع گشنه شد همون شیر ۶۰تاشو درست میکنم میدم دستش خورد خورد نخوردم ب جهنم تا کی اخه تا کی دیونه شدم انفدم کتکش زدم از عداب وجدان مردم اخه خدایا از شیر خریدن خسته ایم با این حقوقای کم دوتا بچه شیر خشک مای بی بی هزارتا کوفتو زهرمازشون من هروز شیشه شیشه میریزم بیرون شیرشو هفته ای ۵تا شیرخشک استفاده میکنم ک یکیش ۱۴۰ از یکسالگی تا الان وزن اضافه نکرده ثابت رو ۱۲ مونده شاید بخایید بگید خوبه وزنش اما من واس اون خودمو رسما کشته بودم تا ۱۳ ماهگیش ک تو خواب میخورد انقدر شبا بیدار میموندم ک اون ذره ذره شیرشو بخوره دگ اما تموم شد خدایا ب من ی قدرتی بده ک سرحرفم بمونم
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا