۱۱ پاسخ

اشتباهتون همین بوده ک هرچی خواسته نازشو کشیدین

دقیقا پسرمن ازاینی ک تعریف کردی بدتره روانی شدیم ازدستش

دقیقا مثل من من باز خیلی عصبی و پرخاشگر شدم خیلی وحشتناک سرش داد میزنم وقتی یه کار اشتباهی میکنه منن خیلی میترسم یادش بمونه روش تاثیر بزاره شبا همش کارم شده خود خوری خودمو لعنت میکنم اصلا یه ذره اعصاب برام نمونه نمیدونم چرت اینجوری شدم سگ شدم

انگار دختر من و توصیف کردی اونم تو پنج ساله .... دقیقا میفهمم چی میگی من که دیگه رد دادم

دقیقا چون نازش خریدار داره ناز میکنه یکم محکم باشید خوب میشه

انقد بدم میاد از بچه لوس
هیچ وقت اینجور مواقع زیاد نازشو نکشیدم
ولی بعدا براش توضیح میدم به چه دلیلی اون کارو کردم
نه اینکه بی تفاوت به رفتارش باشم ولی خب قربون صدقش هم نمی‌رم موقع لج کردنش

ولی دختر من اینجوری نیست آخه نازشو نکشیدم شیش سالشه
بیچاره همیشه کوتاه میاد قربونش برم
زیاد رو نده همه چی رو براش محیا نکن هر چی خواست انجام نده که بفهمه همیشه طبق خواسته اون همه چی پیش نمیره اونم کوتاه میاد

دلیلش حسودی یا جلب توجه بخاطر داداشش نیست؟ بنظرم با مشاور مشورت کنی بهتره

حتما از ی مشاوره کمک بگیر
به بچه ی کوچیک حسودی میکنه و اینکه خودتونم مقصر هستین که هرچی خواسته بهش دادین

از ی مشاوره کمک بگیر

واییییییی دقیقا مث دخترمنه اونم میشه ۵سالشش

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔