۱۳ پاسخ

اینا وسواس الکیه
خودت رو خیلی درگیر اینجور چیرا نکن
اینا هیچ کدوم بد نیست

سر بچه اولت بیشتر از حد حساس بودی الان داری کار خوبی میکنی، منم اگر دوباره باردار بشم اصلا هیچی رو رعایت نمیکنم شاید حالا چیز سنگین بلند نکنم به زندگی عادی ادامه میدم

عزیزم قطعا شرایط فرق میکنه
اون موقع خودت تنها بودی کاری نبود انجام بدی هروفت دوست داشتی بیدار میشدی
ولی الان ی فسقلی دیگه هم داری باید ب اون هم برسی با زمین خوابیدن و هله هوله و ارایش هیچ اتفاقی نمیوفته
من حتی رفتم زایمان کنم صبح بیدار شوم قشنگ ارایش کردم موهامم بافتم خوشگل
رفتم اتاق عمل
همیشه لاک داشتم
اگه از الان بخوای فکر کنی ک فرق قائل شدی و... واقعا زندگی برای خودت سخت میشه

بنظر من نباید انقد پشت هم سریع بچه دار شد هردو ضرر میکنن

منم مثل شما بودم دوقلو باردارشدم
نمیخام بنرسونمت اماشرایط هرروزبدترمیشه فشارابیشتر میشه سنگینترمیشی کلا ادم سابق نمیشی دیگه
پس خودت واماده کن که ارامش خودتو حفظ کنی درهرصورت توبهترین مادری وبهترین تصمیم وبرابچه هات میگیری

سر اولی حساس بودی الانم بالاخره دلسا جون هست هیچی مثل سابق نیست که رعایت کردنت مثل سابق باشه

این چیزا مهم نیست
شرایط بچه اول و دوم...خیلی متفاوته

کلا دیدی بچه اولیا سر حساسیت زیاد سخت تره مدلشون
راحت بگیر راحت بگذره

اینقدحساس نباش عزیزم

خدا عمرت بده.من همش مجبوزم پسرمو بغل کنم.پیاده ببرمش پارک.پوشکش کنم‌کارا خونه و....اصلا نمیتونم یک دقیقع بشینم

ععع مگه بارداری ؟ ب سلامتی عزیزم ولی سختههه

الان برا دلسا عذاب وجدان داری دیگه چون عادی نبوده رفتارت؟

عیب نداره گلم ولی مراقبم باش من کل حاملگی همینجوری بودم دائم بچم بغلم بود

چون برا دلسا بچه نداشتی الان دلسا رو داری و بارداری‌
اشکال نداره یکم مواظبت کن فقط

سوال های مرتبط

مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا
من از نظر روحی خیلی بهم ریختم نمیتونم خشم خودمو کنترل کنم امروز از صبح سرم درد می کرد خیلی دووم آوردم تا ساعت دو
دخترم را بردم بیرون آوردم بهش میوه دادم دوباره بردم حموم، بهش ناهار دادم البته با هم خوردیم دیگه خواستیم بخوابیم
خیلی خسته بودم هرکاری کردم نخوابید من یه لحظه خوابم برد
کیفم ته رخت خوابا بود از اونجا در اورده چند تا پوشک بود همشون رو پاره کرده
دستمال مرطوب رو همشو پاره کرده ریخته بیرون تا حدی که ملافه هاش خیس شدن
آرایش پاک کن رو هم ریخته رو فرش خلاصه هرچی لازمی تو کیف بود از بین رفته
بعد اومد منو بیدار کرد منم دیدم حسابی عصبانی شدم چند تا زدم و بعد خوابش برد.
حالا میدونم هیچی ارزش ندارد میدونم کارم اشتباه
من میدونم حال روحیم خوب نیست چون خیلی سختی رو گذروندم
اما خیلی عذاب وجدان میگیرم الان سرم از درد منفجر میشه.
از اول افسردگی داشتم ولی این حادثات اخیر خیلی تاثیر بد رو زندگیم گذاشت چند بار به شوهرم گفتم که حال روحیم خوب نیست حتی دست به خودکشی زدم اما عین خیالش هم نیست 😭😭
من دنبال راه حلم میخواهم وضع روحیم بهتر بشه
میخم منم مادر خوب باشم خودمم از عصبانیتم خسته شدم خودم هم اذیت میشم همه دندونام درد میگیره
لطفا بگید من چی کار کنم روانشناسی، مشاوری هرچی بلدین بهم بگید
من تا بی نهایت تلاش میکنم دخترم را خوب نگهدارم اما بعضی اوقات از کنترل خارج میشم