پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی

۱ پاسخ

😘🤗مرسی مینویسی

سوال های مرتبط

مامان علیسام مامان علیسام روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱
سلام رفقا قرار بود بیام تجربه زایمان بگم

من قبل زایمان دو بار بستری شدم بیمارستان بخاطر انقباض و اینا
و تو هفته ۳۳ یک سانت دهانه رحمم باز بود
تا ۳۵ استراحت کردم بعد ۳۵ ادامه کلاس ورزش های ماما رو رفتم و تو خونه ورزش میکردم هر روزم میرفتم بازار پیاده روی و خوشگذرونی 😂
تا ۳۸هفته و ۵ روز که چند روزی بود حرکتاش کم شده بود بعد از ظهرش ک بازار بودن برای پیاده روی گفتم تا بیمارستان هم برم برا ان سی تی
رفتم ان اس تی گرفتن و گفتن خوبه قلبش اینا و تو دستگاه انقباض هم نشون میداد

ی زنه بود اونجا گفت بیا تا معاینه هم کنیم ببینیم چند سانتی دیگه معاینه کرد و گفت دوسانتی
میخواستم برگردم خونه ک احساس خیسی کردم رفتم سرویس دیدم خون میاد ازم رفتم بهشون گفتم گفت بیا تا معاینه کنم دوباره معاینه کرد و سه سانت شدی برو ی ساعت راه برو یا بیرون بشین بعد بیا ببینیم ویکم راه رفتم ک کمر اینا خیلی درد میکرد دیگ نشستم تا ی ساعتش تموم شد رفتم گفت نزدیک چهاری اگه هنو تحمل داری بستری نشی بهتره برو ی دو ساعت دیگ بیا دیگه منم رفتم خونه شام اینا خوردم لوازمم رو جمع کردم باز برگشتم بیمارستان که دوباره معاینه کرد گفت چهار ونیمه تقریبا و کارای بستریمو کردن و فرستادنم بخش زایمان رفتم بالا اونجا باز خودشون معاینه میکنن
و گفت تو هنو سه سانتی چرا پایین گفته چهارو خورده ای و..
باید منتظر بمونی صبح شه تا دکتر بیاد بگه چه کنیم
مامان 🩷ال آی🩷 مامان 🩷ال آی🩷 ۴ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱

منم دیگه بلاخره وقت کردم بیام تجربه ام رو درباره زایمان طبیعی بنویسم
من از ۲۲هفته میرفتم کلاسای زایمان که بهداشت میفرسته و خیلی خوب بودن برام و تقریبا از ۳۰هفته ورزش های سبک گفته بود انجام بدیم و من هفته ۳۴که رفتم پیش دکترم و اون بهم گفت چون قدت بلنده برو طبیعی و کلی تشویقم کرد و منم جرعت پیدا کردم و گفتم میرم طبیعی خلاصه دیگه افتادم دنبال ماما همراه و بعد کلی پرس و جو فرناز محمدی رو انتخاب کردم چون هم تو فامیل های ما زایمان انجام داده بود هم تو کلاس کلی تعریفشو میکردن ۳۶هفته رفتم پیشش معاینه و بعد معاینه لگن بهم گفت که خیلی خوبم برای زایمان طبیعی و دهانه رحمم هم یک سانت باز هست و منم خوشحال از اینکه دیگه دهانه رحمم بازه و زود زایمان میکنم بهم هم گل مغربی داد و به همراه کلی ورزش و از ۳۶هفته دیگه من جدی ورزش ها رو شروع کردم و پیاده روی و پله نوردی هم کلی داشتم هر روز میگذشت و من هیچ دردی نداشتم….
مامان صدرا کسرا 😍♥️ مامان صدرا کسرا 😍♥️ ۱ ماهگی
بجربم از زایمان طبعیی ۱
من سرکلاژ بودم ۳۷هفته رفتم سرکلاژمو باز کردم دکتر شیاف گل مغربی داد و گفت تو تاریخایک شیفتم بیا بیمارستان من و شیافارو با خودت بیار برات بزنم من ۴مهر رفتم ماما معاینم کرد گفت دهانه رحمت کیپه مگ‌پیاده روی نمیکنی گفتم اره گفت بیشتر پیاده روی کن و رابطه داشته باش و همونجا ۵تا شیاف گل مغربی برام‌گزاشت اومدم خونه باید ۸میرفتم‌منم درد نداشتم با یه بچه کوچیک سختم بود نرفتم و هر روز کلی پیاده روی میکردم زیر دوش بشین پاشو میکردم و نزدیکیم داشتم تا ۱۴مهر بدون هیچ دردی دکترم شیفت بود زنگم زد ک بیا منم رفتم چون درد نداشتم تاریخ زایمانمم ۲۷بود هیچی با خودم نبرده بودم تا رفتم ماما معاینم کرد گفت بازم‌کیپه دکتر گفت مگ‌پیاده روی نمیکنی گفتم اره خیلی ولی نمیدونم چرا باز نشدم خودش اومد معاینم کرد گفت وای خدا رحم کرده رحمت پاره نشده یکی نخا سرکلاژت مونده فوری بردنم اتاق زایمان منم از استرس میلرزیدم و کلی اذیتم کردن تا نخو کشیدن تا نخو کشیدن سه سانت باز شدم گفت باید بستری بشی منم هیچ دردی نداشتم گفت سوزن فشار میزنیمت منم از ترس سوزن فشار گریه میکردم😅
خلاصه از قبل ب دکترم‌گفته بودم اپیدورالم کنه
دکترم‌رفت ب مامانم گفت
مامان سانی کوچولو مامان سانی کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
جمعه شب همش دستشویی داشتم یه پام تو دستشویی بود یکی تو خونه یکمی احساس دل درد داشتم ولی گفتم شاید درد کاذب باشه زیاد اهمیت ندادم ساعت ۶ صبح رفتم دستشویی دیدم ترشح خونی ازم خارج شد سریع اومدم رفتم حموم شیو کردم دیگه همش راه میرفتم تو خونه ورزش میکردم تا ساعت ۴ بعدازظهر
ساعت ۴ رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن و معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو یه ان اس تی هم بده
رفتن ان اس تی بدم یه زنی داشت زایمان می‌کرد منم رو به رو اتاق زایمان بودم قشنگ دیدم چطور زایمان کرد و شر شر براش اشک می‌ریختم ان اس تی که تموم شد رفتم پیش دکتر گفت یک ساعت راه برو
یک ساعت پیاده رویی کردم و دوباره معاینه شدم گفت از دوسانت یه کمی بیشتر باز شدی ولی سه سانت نشده برو بگو همراهت برات پک بیمارستان بگیره بستری بشی دیگه بستری شدم دکتر اومد بهم ورزش داد و توپ داد دیگه ورزش میکردم و رو توپ حرکاتی رو که میگفت انجام میدادم تا سر بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ شب با درد طبیعی خودم ۵ سانت باز شدم
مامان دلاناکوچولو🤱🩷 مامان دلاناکوچولو🤱🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان
ساعت شیش صبح بود رسیدم بیمارستان درب زایشگاه بسته بود آیفون زدیم باز کردن رفتم داخل ازم توضیح خواستن گفتن باید اول نوار قلب بدی خوابیدم رو تخت بچه به زور چند تا تکون خورد گفت نوار قلبت خوبه اومد گفت می‌خوام معاینه کنم خیلی ترسیدم چون معاینه لگن هم هنوز نرفته بودم هیچ تجربه ای نداشتم التماسش کردم آروم معاینه کنه به روم خندید گفت مطمئن باش هیچی نمی‌فهمی دستش رو قشنگ ژل زد معاینه کرد خدایی نفهمیدم گفت کاملا بسته ای ختی بچه تو لگنت نیست و شک می‌دونم کیسه ابت باشه ولی برا اطمینان آمنیو شور میزنم برات ... امنیو شور رو انجام داد مثبت شدم همونجا شروع کردم گریه کردن من نمی‌دونستم قرار چی بشه پرستار گفت من ماما همراهم اگر اوکی هستی ماما همراهت بشم قبول کردم گفت خیالت راحت با اپیدورال زایمانت رو آسون از سر میگذرونی خیالم راحت شد
قرار داد بسته شد من ساعت هفت رو تخت زایشگاه بودم اولین قرص زیر زبونی رو گذاشتن من تا دو ظهر شدم یک سانت چهار عصر ماما همراهم اومد قرص زیر زبونی بعدی رو گذاشتن شدم یک سانت و نیم شروع کردم ورزش با توپ ، راه رفتن پنگوئنی محکم ، راستی دو عصر دیگ کیسه آبم می‌ریخت رو ران پام ، معاینه کرد شدم دو سانت درد اومد سراغم می‌تونستم با نفس عمیق ردش کنم ۴۰ ثانیه درد می‌کشیدم ۱۵ ثانیه استراحت میداد ...چهار بار میون درد ها آوردم ماما همراه نقطه های دردم رو فشار میداد یکم بهتر میشدم ساعت شیش عصر شدم سه سانت ماما بخش اومد معاینه گفت سر بچه اصلا تو لگن نیست کیسه اب رو کاملا باید پاره کنیم کیسه اب رو زدن ی آب یخی ازم خارج شد اصلا گرم نبود حتی بو هم نمی‌داد ... سه سانت که شدم زنگ زدم دکتر بیهوشی برا اپیدورال بیاد پنج دقیقه بعد اومد معاینه کرد داد زد گفت کنسل کنید
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
#پارت5
ماما هر چند دقیقه میومدم و ازم سر میزد. صب ساعت 7صبحانه اوردن من درد داشتم نمیتونستم صبحانه بخورم ماما اومد گفت چرا صبحانه نمیخوری گفتم درد دارم نمیتونم بخورم میگفت صبحانتو بخور تو هنوز میخای زایمان کنی باید انرژی داشته باشی به پرستار گفت برام یه لیوان چایی بیاره. هر طور شد چند لقمه غذا خوردم به زور
بعد صبحانه اومد و معاینم کرد گفت دهانه رحمت خیلی نرمه خوبه منم که از وقتی بستری شدم همش روی تخت دراز بودم و نمیتونستم هیچ کاری انجام بدم
کم کم دردام بیشتر بیشتر شد جوری که وقتی رفتم دستشویی درد گرفتم نمیتونستم راست بشینم وقتی از دستشویی اومدم بیرون وقتی درد گرفتم کمرمو خم کردم نمیتونستم راست کنم انگار کمرم شکسته بود
بچه هم هی زور میزد و به مقعدم فشار میومد جوری که همش فکر میکردم مدفوع دارم اصلا دست خودم نبود. ماماعه گفت بیا کمکت کنم تا بتونی ده دقیقه دیکه بری اتاق زایمان من میگفتم نمیتونم دیگه تحمل درد ندارم و اون میگفت بیا کمک کنم. من قبول کردم با دستش دهانه رحمم رو باز کردو گفت هر وقت دردت گرفت زور بزن چندتا زور که زدم دیدم یه چبزی اومد بیرون سر بچه بود گفتم اومد اومد😂😂 ساعت 11صبح رفتم اتاق زایمان
من از ساعت3صبح که بستری شدم تا ساعت 11طول کشید تا فول بشم
خلاصه رفتم اتاق زایمان و روز صندلی دراز کشیدم
مامان علیسام مامان علیسام روزهای ابتدایی تولد
پارت۲

دیگه من همین طور انقباض داشتم تا ساعت ۶ اینا ک دکتر اومد دکتره هم ی پخمه ای بود ک نگو
تازه بینیشو عمل کرده بود و همه صورتش کبود😂
دیگه گفت ما تا ۳۹ هفته اجازه معاینه تحریکی و سرم فشار و.. نداریم باید صبر کنی بری تو ۳۹ هفته
به خاطر ی روز گفت ما کاری نمیتونیم کنیم
اینا هم هعی منو معاینه میکردن میگفتن هنو همون ۳ سانتی

دیگه تا چند ساعت بعد ک شیفت تغییر کرد و دکتر جدید اومد گفت این بنده خدا رو چرا از دیشب این طور نگه داشتید و اینلم گفتم دکتر فلانی گفته کاری باهاش نداشته باشید تا ۳۹ بشه
دیگه دکتره اعصبانی گفت دستکش بده خودش معاینه کرد گفت این الان ۴ سانته نه س سانت بهش تو دقیقه چهار قطره سرم بدید به ماماشم زنگ بزنید
دیگه اینا سرم وصل کردن یک ساعت بعد هم مامام اومد اون اومد دیگه دردام غیر تحمل داشت میشد رفتم دوش اب گرم و زیر اب ورزش بعدش معاینه شدم گفتن ۷ سانتی سرم و قطع کرد
بعد اون باز ورزش کردیم بعد ی ساعت معاینه کردن گفتن ۹ سانتی
دیگه یکم ب ورزش ادامه دادیم که مامام گفت رو تخت مثل سرویس میری بشیم ولی چون درد زیاد داشتم نتونستم گفت زانو هاتو بزار رو تخت باشه بعد زور بزن حدود ۱۰ دقیقه داشتم زور میزدم ک دیگه سرش اومد و سرشو دیدن رفتیم اتاق زایمان ۵ دقیقه هم اونجا در حال زور زدن بودم ک بچه ب دنیا اومد🥺
مامان گردالی^-^🩷 مامان گردالی^-^🩷 ۶ ماهگی
از بس مک زد این بچه اعصابم خورد شده گفتم بیام بعد از ۱۹ روز تجربه زایمانم رو بنویسم😑😂
اخرشم همه رو بالا میاره از بس میخوره 😫


تجربه زایمان ۱
۱۲ اردیبهشت من رفتم که از ماما همراهم ورزش هارو بگیرم و وضعیتم رو چک کنه . چون دکترم گفته بود لگنم زیاد خوب نیست اما چون خودم دوست داشتم طبیعی بیارم گفت دو هفته دیگه وقت میدیم تا ببینیم اون موقع وضعیت لگن تغییر میکنه یا نه... خلاصه ماما ورزش هارو گفت و منم اخرش گفتم چند روز پیش یکم ورم کردم اما تا قبلش نبود (فکر میکردم چون ماه ۹ هست طبیعیه) ولی از دو سه روز قبلش خیلی بیشتر شده بود و یه پام بیشتر از اون یکی بود و یه سردرد خیلی کم و گذرا هم داشتم. اینارو بهش گفتم و گفت بیا فشارت رو بگیرم ضرر نداره، گرفت روی ۱۴ بود گفت بالاست یکم و ازمایش دفع پروتئین اورژانسی نوشت تا مثانه م هم خالی بعد دوباره فشارم رو بگیره...
جواب ازمایش مثبت بود اما کم... یعنی فقط یکم دفع داشتم که گفت احتمالا اولاش بوده اما دوباره که فشارم رو گرفت روی ۱۶ بود... سریع به دکترم اطلاع داد گفت همین امشب بستری شه ۲۴ ساعت تحت نظر باشه...
اونم منی که تا اون موقع پام به بیمارستان باز نشده بود 🥴
(اینم بگم که در طول بارداری همیشه فشارم عادی بوده و هیچ گونه سابقه ای هم نداشتیم)
مامان دلوین مامان دلوین ۳ ماهگی
پارت ۴
کم کم دردام شروع شد و زود تموم میشه با تکنیک تنفس تحمل کردم ماما رفت و ی قوطی ادرار اورد گفت اینم باید انجام بدی سرم قطع کرد گفت با سرم برو بیا تا دوباره nst بهت وصل کنم رفتم انحام دادم اومدم دراز کشیدم دوباره دستگاهه وصل کرد هی دردام زیاد شد ولی با تنفس تحمل کرد ی نیم ساعت یکساعتی بود ک ماما رفت کسی پیشم نبود شوهرم پیامم دادگفت چطوری گفتم نمیتونم تحمل کنم برو رضایت بده ک سزارینم کنن گفت ن چند سالی هست ک ممنوع شده نمیزارن قربون صدقم میرفت من فقط اشکم میومد مامانم زنگ زد گفت چجوری گفتم خوبم نفهمید ک سرم فشار بهم وصله شوهرم زنگ زد گفت مگه سرم فشار بهت وصل نی گفتم چرا گفت مامان نفهمیده گفت ن درد دارم دعام کن ساعت ۳ نیم بود ی مانا دیگه اومد بالا سرم nstخورده بود بهم دوباره ژل زد درستش کرد گفت تکون نخور تا درست کار کنه گفت بزار معاینه کنم ببینم چجوری معاینه گرد گفت ۲ سانتی گفتم یا خدا انقد درد کشیدم تازه دوسانتم گفت تکون نخور تا برم نمازم بخونم بیام گفتم باش تا اومد من سوره انشقاق و ۷ بار دعای ناد علی خوندم و حضرت فاطمه قسم میدادم و موقع دردارم امام صدا میزدم نمازش خوند اومد گفت دستشویی نداری نگفتم اره گفت خو برو بیا رفتم اومدم دردام زیاد میشد ولی وقتی میدید دارم تا تنفس تحمل میکنم تشویقم میکرد گفت عالیع کلاس رفتی گفتم ن گفت دردات ک شروع شد همینجوری ادامه بده دکتره اومد واسه معاینه گفت اصلا رحمت پیدا نمیکنم جلل خالق و گفت حال ندارم پیداش کنم ماما اومد گفت بزار یچیزی بهت بدم بخوری یکم ابمیوه خرما بهم داد ک خودم گفتم دیگه نمیخورم
هیی nst نگا میکرد میگفت تکون نخور درست ثبت نمیکنه نگوو ک ضربان قلب بچه بالا بود یعنی تا موقعی ک زایدم این ب من وصل بود