۵ پاسخ

یه مادر با درد زایمان باید قیافه گرفتن پرستارارو هم تحمل کنه چرا درک ندارن ترسیدی😑

آه متنفرم وقتی شب میری مث طلب کارا برخورد میکنن
خو وظیفشونه دیگه ینی چی ک چرا الان اومدی زودتر نیومدی یا اصن چرا اومدی
انتظار دارن شب هیچ کس در بیمارستان و نزنه ک خواب اینا خراب نشه

کدوم بیمارستان ؟

خواهر بالاخره طبیعی شد یا نه؟ 😅

یک سوال مگه بچتون آخرین بار تو چند هفتگی سونو دادید که چرخیده بود؟اهرین بار کی بریچ بود؟اللن ترسیدم من۳۸هفته و دو روز بریچ بود و نامه سزارین دادن بهم

سوال های مرتبط

مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۱ ماهگی
پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی
مامان دایانا مامان دایانا ۱ ماهگی
پارت دو
دقیقا تو ۳۹ هفته و تو شب قبلی که برای معاینه تحرکی مجدد باید میرفتم حس کردم یکم درد پریودی دارم و تو شکمم خفیف درد حس کردم.
به همسرم گفتم اگه تا صبح دردش ادامه داشت بریم بیمارستان. دردش مثل پریودی بود ، (البته من چون طبعم سرده کلا تو پریودی هام درد زیاد می‌کشیدم و خیلی به خودم میپیچیدم). اون شبم از درد خوابم نبرد و ادامه داشت همچنان.

صبح ساک و کریر رو با همسرم برداشتیم و رفتیم بیمارستان. رفتم بخش زایشگاه که اگه وقت زایمانه که بستری بشم و اگه نه دوباره معاینه تحریکی بشم. بیمارستان پیامبران هم رفته بودیم.

تو بیمارستان درد من کمتر شده بود ولی چون دیگه واقعا خسته بوده الکی آی و اوی کردم که بستریم کنن، اونجا نوار قلب گرفتن و دیدن تو نوار قلب کلی انقباض دیده شده و تو معاینه هم دیدن سر بچه خیلی پایینه، دیگه بستریم کردن.

تو اتاق زایمان که بردنم دردم تقریبا قطع شده بود و من استرس گرفتم که چرا زود اومدم و نکنه نتونم زایمان کنم. اونجا همسرم پیشم بود و خوراکی اینا بهم میداد و ماما همراه خودم فقط کنارم بود و همش ورزش میداد. آمپول فشار هم بهم زدن، سه چهار ساعت ورزش کردم ولی هربار معاینه میشدم کلا یه سانت بودم، دیگه واقعا استرس داشتم چون دوست داشتم طبیعی بتونم بیارم و اصلا نمی‌خواستم سزارین بشم. دیگه اینبار که دکترم اومد و معاینه کرد کیسه آبم رو پاره کردو اونجا بود که دردا شدت گرفتن. و تقریبا هر یه ساعت دو سانت دوسانت بیشتر باز میشدم.
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان من پارت یک

سلام سلام بلاخره بعد ۲۶ روز از زایمانم تونستم بیام از زایمانم براتون بگم
دقیقا ۳۶هفته و ۶ روز بودم که رفته بودم پیش دکترم برای نامه سزارین و کنترل ماهانه ام
اینو از اول بگم که من انتخابم از قبل بارداری هم سزارین بوده و هیچ وقت به طبیعی فکر نکردم...
چند روز بود که حس میکردم لباس زیرم خیس میشد نمیدنم ترشح بود یا کیسه اب
اینو پیش دکترم گفتم گفت خیلی خطرناکه و باید معاینه بشی متاسفانه من حتی از معاینه هم چندشم میشه و بشدت میترسم اجازه ندادم
گفت برو سونو چون ساعت ۸ شب شده بود جایی نبود برم سونو گفت برو الزهرا
من یه ده دقیقه ایی رسیدم بیمارستان بسم الله گفتن برو تریاژ بعدم زایشگاه
مصیبت اینجا شرو شد بعد ساعتها معطلی که باید معاینه بشی فلانه بهمانه میمیری عفونت میکنی گفتم عمرا نمیزارم کسی دست به من بزنه ان اس تی گرفتن شد ساعت ۱۲شب و من هنوز سونوگرافی نرفتم روی یه تخت کثیف که همسرمم پیشمه دراز کشیدم و نمیدونم منتظر چیم پاشدم رفتم پیش دکتر همونجا زایشگاه
گفتم دکترم سونو نوشته برم کی میرم گفت خانوم اون هیچیه دکترت کیه من باید بنویسم گفتم باش بنویس خانوم بی سواد
نوشتن و من بلاخره رفتم سونو بعد دقیقا ۱۲رو گذشته بود من رفتم داخل یه خانوم سرپا وایساده منو سونو کرد گفت چرا اومدی گفتم مشکوک ب آبریزشم ولی نمیدونم ترشح بوده یا کیسه آب
مامان علی جان🐣🦋 مامان علی جان🐣🦋 ۲ ماهگی
*تجربه زایمان پارت دوم *

خلاصه فرداش شد یعنی ۲۰ خرداد اون تایمی که من بستری شدم بیمارستان مامانم پشت در مونده بود و اذیتامو میدید تو اون تایم چندبار همسرم اومد دیدنم و خانواده شوهرم بهم دلگرمی میدادن ، ساعت ۱۰ صبح شد مامانم به ماماها گفت به دکتر بگین یا مرخص کنه ببریمش خونه دردش گرفت بیایم یا سزارین کنه بیشتر از این اذیت نشه، دکترم گفته بود لگنش خوبه حیفه بره سزارین، دکترم ساعت ۱۲ اومد بالاسرم معاینه کرد گفت بازشده کانال زایمانت یکم مونده تا ۳ سانت بعدش یه معاینه تحریکی کردش چشتون روز بد نبینه گریمو دراورد🥲، بعد تایم تعویض شیف شد ماماها اومدن بالاسرم یکیشون اومد معاینه کنه گفتم توروخدا بسه دیگه گفتن نمیشه باید ببینم چندسانتی🥹 معاینه کرد گفت انگار کیسه آبت پاره شده حالا نفهمیدم اون پاره کرده یا دکترم 😐، خلاصه بعد اون دردام شروع شد به طور وحشتناکی زار زار گریه میکردم ذکر میگفتم دعا میکردم ورزش میکردم تا کامل بازششششه برم زایمان کنم اخه دوروز اونجا بودم خسته شده بودم، درداااام خیلی بیشترشد کارم شده بود همش دستشویی رفتن و اب گرم گرفتن رو خودم، اروم میشدم یکم دوباره میومدم بیرون درد شدید منو میگرفت،🫠اخرسر رفتم ایستگاه پرستاری گفتم توروخدا زنگ بزنین دکترم منو ببره سزارین دیگه تحمل ندارم 😔گفتن نه مبینا حیفه لگنت خوبه تو میتونی زایمان خوبی داشته باشی،
من اون لحظه 😐 گفتم حداقل بزارین مامانم بیاد یکم پیشم ارومم کنه ، مامانم اومد پیشم ولی هیچ تاثیری نداشت تا ماماها دوباره اومدن معاینه گفتم دردم زیاده یه مسکن برام بزنین گفتن صبرکن معاینت کنیم اگر ۴ ۵ سانت شده بودی میری تو فاز فعال اتاقت عوض میشه بهت گاز بی دردی میدیم

ادامه پارت بعدی
مامان آیلین و دلوین مامان آیلین و دلوین روزهای ابتدایی تولد