۳ پاسخ

سریع دور شو برو پیش همسرت اگه تو پارکه یا اگه نیست برو نزدیک نگهبان. شاید هم دخترت شبیه بچه اش یا نوه اش باشه نیتی نداشته باشه ولی احتیاط کنی بهتره

یا زنگ بزن شوهرت بیاد پیشتون یا خودت بچه رو بردار برو پیش شوهرت

به نظرم مواظب باش و جای بشین که شلوغ باشه اینقدر زمونه بدیی شده که اصلا دیگه نمیشه حتی بدون بچه جای خلوتی نشست چه برسه بچه هم باشه

سوال های مرتبط

مامان 🍒حلما🍒 مامان 🍒حلما🍒 ۲ سالگی
بیاین یک ترفند فوق العاده برای جلوگیری از رقابت و حسادت بین فرزندان بهتون یاد بدم که زندگیتونو دگرگون میکنه!!!
[اسمش هست بچه رو مقصر ندون]
چقدر همه ما اینطور جملات روگفتیم...
《نه الان نمیتونم باهات بازی کنم،دارم به بچه شیر میدم》
《پسرم،ساکت باش،سروصدا نکن،بچه خوابه》
《نه،الان نمیتونیم بریم پارک،خواهرت خیلی بی قراری میکنه》
حالا از نگاه فرزند کوچکتون به این موضوع نگاه کنید...
از وقتی این موجود کوچولو که همیشه گریه میکنه وارد زندگیش شده...
یکدفعه ای،نمیتونه طوری که دلش میخواد سروصدا کنه،مامانش به اندازه قبل باهاش بازی نمیکنه و نمیتونه بره پارک
یکدفعه ای،زندگی دیگه مثل قبل خوش نمیگذره و میخوای دلیلش رو بدونی؟
بخاطر وجود خواهر یا برادر کوچکترم!
برای جایگزین،میتونی دقیقا همون جملات رو بگی،میتونی《نه》بگی،فقط《 بچه رو مقصر ندون》
《حتما،خیلی دوست دارم که باهات بازی کنم،فقط ۶ دقیقه بهم وقت بده،بعدش باهم بازی میکنیم》
《همین الان نمیتونیم بریم پارک،ولی بعد از اینکه چرت زدیم،میتونیم بریم،باشه؟》
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خانما یه چیزی مینویسم اما نیاین بگین تو چقدر حسودی چشمت به بچه های مردم هست و این حرفا دیروز رفته بودم خونه خواهرشوهرم روضه دوستش بچش همسن پسر منه بعد اتمام روضه یه بشقاب میوه خوری حلوا عربی با نون خورد به علاوه سه تا خرمای آغشته به ارده که داخلش هم گردو بود به همراه نون حلوا عربی کلا سنگینه من یه قاشقم بشه دوتا سردرد میگیرم به همراه یه کیک یزدی بچه خواهرشوهرم ۶سالشه یه عالمه حلوا با نون خورد با سه تا کیک یزدی با یه بشقاب پلو خورش شام خورد آره هر چی شما میگین واقعا من شمردم اصلا ناخودآگاه به جایی رسیدم همش خوردن بچه ها مردم رو نگاه میکنم مشکلی هم ندارم فقط دلم میخاد بدونم پسر من چرا هیچی دلش نمیخاد به هیچی علاقه نداره سمت هیچی نمیره حتما باید به زور بش بدم غیر زور رو هم امتحان کردم تو این دهه اینهمه بیرون بودیم گشنه و تشنه بود کلی نذری میدادن هیچوقت طلب چیزی نکرد بعد اینا رو به شوهرم میگم میگه اونا مشکل دارن منم میگم بچه ما مشکل داره نه اونا وگرنه همین حلوا رو تمام بچه ها له له میزنن براش خیلی حرص میخورم مطمئنم ام اس میگیرم