من شیر روزو تدریجا کم و قطع کردم،واسه خاب ظهرشم نمیدادم تا اینکه تو مرداد ماه از دوچرخه میخوره زمینو لبش پاره نیشه و بخیه و ...دوباره دوسه روز واسه خاب روزش شیر میخورد،بازم تلاش کردم شیر روزو حذف کردم مونده بود فقط شبا، ساعت پنج تا پنجو نیم صبح 29مرداد پسرم زیر سینه بود،و کلافه بود یهو ازونجا به سرم زد ندم دیگه،درموردش به همسرمم چیزی نگفتم،چون دو سه بار تلاش کردمو جلو گریش تسلیم میشدم اینبارم همسرم برگشت بهم گفت تصمیمت جدیه،اذیتش نکن بده بهش کفتم نه بذار بچم راحت بشه،خابیدنش بی سروتهه، خلاصه اینکه تا صبح که بیدار بودم با دوستام چت کردم کفتن شک به دلت راه نده،تا اینجا کلی راهو اومدی نذار تلاشتونو سختی کشیدنتون هدر بره که بهم قوت قلب دادنو گفتن اینام طبیعیه،الان واقعا خداروشکر میکنم ،ترک شیر برام از هرچی که تو زندگیم تا الان گذروندم سختتر بوده،ما خیلی قوی هستیم،تواناییامون زیاده خصوصا از وقتی که مادر شدیم...
و اینکه من خیلی کم بستنی میدادم بهش،گوشی هم اصن نمیدادم ببینه،اما این مدت یکم شل کردم،بهش رشوه بستنی میدادم روزی یه دونه یا لج می اومد بهش گوشی نشون میدادن،اما برا اینکه عادت خابش شکل بگیره دیگه گفتم گوشی ممنوع،بغلش میکنم قصه میگم با عروسکاش دراز میکشیم میخابه،اما گاهی مثه دیشب تا چشاش بسته میشد مقاومت میکرد یهو لج میاومد جی جیییی،همسرم بغلش کرد بخاب بابا صبح ببرمت بیرون خوراکی بخریم گفت باشه و درجا هابید،امشبم کنار خاهرم خابید،جالبه ما روتین با شیر خابیدنمون عالی بود ساعت نه ونیم تا ده خاب بود،این چن روز تایم خاب شبش رفت رو دوازده یک ،امشب اما ساعت ده و نیم خابید،ایشالا که براتون اسون بگذره،
شب سوم بازم همون ساعت همیشگیش بیدار شدبازم خاهرم بغلش کرد پنج دقیقه طول کشید تا بخابه،همونم شد دیگه میخابید تا 8صبح
عزیزم
خدا گل پسرتو حفظش کنه.
منم ازالان خیلی ناراحتم واسه دخترم .
طول شب اصلا خوابش عمیق نیست ساعت ب ساعت شیر میخوره .
بخاطر شیر خیلی کم غذامیخوره .
تصمیم گرفتم ان شاالله به امید خدا نیمه دوم آبان ازشیر بگیرم ..همش فکر میکنم نمیتونم چون واقعا وابسته س ب شیرم و شب وروز یکسره شیرمو میخواد .
ان شاالله امشب ب راحتی برای هردوتاتون بگذره گلم
انشاالله به راحتی بگذره عزیزم
یاد خودم افتادم قلبم گرفت،بدترین روزای زندگیم بود از شیر گرفتن پسرم،همه ش کارم گریه بود
شب چهارم یه وقفه بیدار شد وول ول خود همسرم خابوندتش باز چهل دقیقه بعد گریه میکرد بازم هاهرم بغلش کردو خابید...همون اخرین بیداریه شبونش شد،الان چن شبه بدون بیدار شدن میخابه،هوس جیجی نیکنه،یهو میاد جیجیمو دست میزنه،میگم مامان جی جی الان خابیده،بیدارش نکنیااا،شب اول رفتم تو حموم سینه هام سنگ شده بود دوشیدمشو زار زار گریه کردم،شبایه دو و سومم همینطور،دیگه کم شد خیلی،امروز که دوش گرفتم دیپم خععععیلی کم میاد خودبخود داره خشک میشه شیرم
روزش خسته بود بچه هایه خاهرم بودن حسابی سرگرم بود اسم خاب می اومد میکفت نه نه،یهو پنج غروب وسط هال بیهوش شدو خودبخود رو بالشت خابید،واسه شب استرس داشتم یعنی قراره چی بشه،چیکار کنممم،ساعت 1شب خابید ساعت سه و نیم بیدار شد،اینبار خاهرم بغلش کردو بردتش پیش خودش با گوشی اهنگ بچگونه گذاشت چهل دقیقه طول کشید تا هابید دیگه بیدار نشد تا 7نیم صبح
قلبممممم،خیلی سخته،برا منم خیلی سخت گذشت و هنوزم میگذرههه،خیلی دلتنگم،حتی دلم برا بچم تنگ میشه ،شاید بعضیا درک نکنن این حسو اما من با همه وجودم میفهممت،نمیدونم چطوری از شیر گرفتی اگه سوالی داشتی یا کمکی خاستی بگو
حداقل یک هفته تا ۱۰ روز زمان میبره
صبوری کن عزیزم و تا جای ممکن با بچه بازی کن که خسته بشه
تدریجی بگیر
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.