۱۰ پاسخ

عزيزم دختر ٤ ساله اصلا درست نيست با پدرش بره سرويس يا حمام
درسته شما حامله اى ولى حوصله به خرج بده برو بهش ياد بده كم كم خودش ياد ميگيره

ولى اصلا تنبيهش نكن بخاطر دسشويي رفتن
بچه با شما راحته خب

براش برچسب بگير
بگو هربار كه پي پي كردى يه دونه ازينا ميتونى بردارى ببرى اتاقت بچسبونى

براش دستشویی رفتن و جذاب کن مثلا بهش بگو برو دستشویی نگاه پی پیت کن ببین شبیه چی شده خودت هی اسم خیوون بگو مثلا گاو مورچه سنگ جوجه ....یه مدت همین روال و برو باور کن دیگه خودش تنهایی و مشتاقانه میره

بهش یاد بده کم کم خودش بشوره...دختر من الان خودش میره و کاملا یاد گرفته...تو مهد هم میره خودش میره سرویس...دیگه ۴ سالشه میتونه یاد بگیره...هرجا بگی بدتر لجبازتر میشه برعکسش و انجام میده....من دخترم هنوزم بعضی وقتا قاطی میکنه و میگه باید بغل بگیری منو

سلام دختره یا پسر اگر هر کدوم هستن. کی از خانواده تون. بچه هم سن بجه شما داره. با اون بره دستشویی من دخترم. 3سالش بود دستشویی بزرک بلد نبود بره دستشویی ادرار میرفت اما دستشویی بزرک میکرد مای بی بی میکرد. تا اینکه رفته بودیم خونه. برادر م. با برادر زاده ام که دختر 12سالش بود میرفت دستشویی بهش گفت که چکار کنه که دستشویی بزرک ش بیاد. دیگه مای بی بی هم نکردم. بچه نگاه بچه میکنه یاد میگیره از خودمون یاد نمیگیرن.

شما از الان دارید این بچه را اذیت میکنید من بچه اولم ۲سالش بود باردار شدم و تا۸ماهگی هم کاراشو انجام میدادم حتی ی وقتایی مجبورم میکرد بغلش کنم البته جفت بچه هام بزرگ شدن دیگه
ولی بااین دعوا و کمبودا بدترش میکنید

تا زایمان کردم چیکار کنم یا اون روز وشبی که میرم بیمارستان بزام چی فکر اونروزم

یه صندلی کوچولو بزار توسرویس دستشویی بشین روش که اذیت نشی من این کارو کردم منم بچه کوچیک 1سالونیمه دارم تا حالا باباش نشسته دستشوییشو خودم میبرم راحته

۴سالشه

چند وقتشه؟

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق هفته بیست‌ودوم بارداری
سلام خانما من دیشب با شوهرم بحث کردم البته خودشم مقصر بود دو تا سیلی هم به من زد و وایساد داد و بیداد کردن منم خیلی گریه کردم یه بارم اومد تو اتاق بغلم کرد بوسم کرد گفت بیا بریم تو سالن گریه نکن ولی من محلش نزاشتم سرش داد زدم گفتم برو بیرون و ای حرفا اونم رفت خوابید تو سالن من خوابم نمیبرد تا ساعت ۳ داشتم گریه میکردم البته بیصدا در اتاقم بسته بود صدا بیرون نمیرفت تا شوهرمم نخوابیده بوده اومد تو اتاق دید من بیدارم گریه میکنم اومد بغلم کرد بوسم کرد گفت بیا بریم بخواب پیشم گفتم نمیام ولم کن خوشم ازت نمیاد دیگ اون بغلم کرد آورد تو سالن بوسم کرد گفت ببخشید عصبانی شدم و ای حرفا دیگ من خیلیم گریه کردم اون هی میگفت گریه نکن دیگ بسه ببخشید نباید گریه کنی خوب نیس فشار به خودت نیار دیگ منو گرفت تو بغلش خوابم برد صبم من خواب بودم رفته سرکار به نظرتون باهاش آشتی کنم یا ن خودم ک میگم نکنم شما نظرتون چیه البته تاپیک های قبلیمم بخونید دلیل بحث رو گفتم