۸ پاسخ

عزیرم توکلت به خدا باشه همه توی زندگیشون مشکل دارن من اگه از زندگیم برات تعریف کنم از اولش گریه میکتی تا آخرش از بچگی زجر کشیدم و بدبختی ولی بازم نا امید نیستم همیشه میگم خدایا شکرت

واینکه بچت و بغل کن بوش کن نوازشش کن اروم میشی

عزیزم میدونم خیلی سخته ‌ماها العان صبرمون کم شده‌زود رنج‌شدیم فدات بشم هر کی تو زندگیش سختی داره زندگیه‌همه گل وبلبل نیست خدارو شکر کن و ناشکری نکن‌قسنگم همه میگذره از قدیم گفتن پشت هر سختی اسایشه پشت هر گریه لبخنده

گلم منم تو مجردی زندگی سختی داشتم بعد ازدواج شوهرم خوب بود پلیس بود ک سر ی سری مشکلات بیرونش کرد ولی مجبور بودم درسو ول کنم باهاش کشاورزی کنم دختری بودم ک شهر بزرگ شده و تو خونه مامان دست ب سیا سفید نزده بودم بعدشم ک باردار شدم بازم مجبور بودم کار کنم الان وضعمون یکم بهتر خداروشکر دیگه نمیرم بعد دنیا اومدن دخترم ایقد ازیتم کرد هر روز مریض ی هفته بیمارستان بستری بود میگفتن هپاتیته چی چی مردمو زنده شدم شما هم توکل کن ب خدا همچی درست میشه

سلام عزیزم هیچکس تو این دنیا بی مشکل نیست باااور کن ان شاءالله خدا سلامتی به دخترت بده عزیزم هر چیزی یه امتحانیه از خدا من پسر اولم فلج مغزه هنوز نوزاد بود که تشنج میکنه ورو مغزش اثر میزاره وفلج مغز میشه و تا الان که دوازده سالشه نه حرف میزنه نه راه میره اوایلش خیلی افسرده میشدم ناشکری میکردم ولی بعد چند سال درک کردم همه چیز امتحانه از سمت خدا

گلم یه ازمایش تست غذایی هست نمیدونم اسمش چیه بزاردکنر بنویسه تا ببینی به چی بدنش واکنش نشون میده و یبوست میشه ...من دخترم ۵سالشه. عین دخترت برامن بواسیرش دراومده ...به دخترم میوه خیلی میدم اوکی هست باید همش چیزای شیرین بدی

صبر داشته باش عزیزم توکل کن به خدا مگه بچت مریضیش چیه

كوچولوتون چه مريضي داره؟با همه ي جملاتت غم وجودموبرداشت

سوال های مرتبط

مامان مامان دختری مامان مامان دختری ۲ سالگی
به دخترم پونزده رچز پماد انتی فیشر باریج رو زدم هم داخل هم خارج مقعدش حالا نمیدونم باز باید استفاده کنم یا بسه مقعدش زخم شده بود ب خاطر مدفوع بزرگ و سفت کاش میشد کل عمرش پیدرولاکسو بخوره دیگه غصشو نخورم اصلا شاد نیستم دیگه بچه ها بیچاره بچم از پنج ماهگی یبوست میشد ک بعد قط شیر خیلی بهتر شد اوایل شکمش سه روز ی بارم کار نمیکرد جدیدا شده بود دوروز ی بار که یهو این اتفاق بد افتاد من راستی به بیرون مقعدش الفا هم میزنم ی جراح اطفال بردمش گف اگه یبوستش بهتر نشه ی چیز مث مداده میکنن تو عکس میگیرن اما چون باید دارو خاب بهش بدن میترسم گفتم وایسم بزرگتر بشه بدون دارو خواب براش انجام بدن نمیدونم چرا این بلا ها سر بچم اومد الان دیگه ازوقتی زخم برداش هرروژ بهش از ترسم پودر میدم خدا این دکترارو لعنت کنه که مشکل ادمو نمیفهمن و فقط بلدن بگن ملین بده 🙂‍↔️ خودمم دیگه مریض و دیوونه شدم دائم فکرم شده بچه فک نمیکنم دیگه بتونم بچه بیارم من ادم نا امید و ترسوییم هیچ کس درکم نمیکنه🙂‍↔️🙂‍↔️🙂‍↔️🙂‍↔️💔❤️💔
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امروز یکی از بدترین روزای زندگیم بود من واقعا هر روز با پسرم یه چالشی دارم دیگه از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسه نه برای من نه باباش تره هم خرد نمیکنه سر خوردنش داغون داغونم شوهرم امروز بهم گفت یه مشکلی داره وگرنه مگه میشه بچه هیچی دوس نداشته باشه انصافا مگه میشه بچه از شیر انبه غلیظ یا همون شیک انبه اونم خودم زحمت میکشم درس میکنم یا شیر موز یا معجون یا بستنی خوشش نیاد به خدا هیچ بچه ای رو ندیدم بستنی دوس نداشته باشه آنقدر شوهرم اصرار کرد بهش بخوره از صبح هیچی نخورده بود ساعت ۶غروب اومدیم بهش شیک انبه بدیم جفتمون رو رنگی کرد بسکه حرص خوردیم آخرم شوهرم کاسه رو کوبید تو دیوار حتی نمیخواد لب بزنه ببینه مزش چطوریه فقط ناهار خورده بود که اونم بلافاصله کلش رو بالا آورد روز به روزم داره بدتر و حرف گوش نکن تر میشه خیلی خستم خیلی روح و جسمم داغونه دلم میخاد یه کوله ببندم نصفه شب برای همیشه برم و دیگه هیچ کس رو نبینم حالا در کنار همه اینا بعد اون پروسه شکستن کاسه بردیمش پارک یه خانمه متولد ۷۸سه تا بچه داشت ۷ساله ۶ساله و۶ماهه یه طوری حرف میزد که میگفتی وای زندگی با بچه چه لذت بخشه با اینکه اون دوتا بزرگه مدام صداش میکردن و اون شش ماهه داشت گریه میکرد قشنگ داشت می‌خندید و سیگار می‌کشید نمیدونم من مشکل دارم یا اونا خوش به حال بچه هاش با همچین مادر آروم و ریلکسی بیچاره پسر من با این پدرو مادرش