سوال های مرتبط

مامان رستا🤰🏻💜 مامان رستا🤰🏻💜 ۵ ماهگی
یهو دلم خواست بنویسم بنویسم از حسی که الان دارم از فکری که یهو تو ذهنم گذر کرد
من یه دونه تجربه تلخ داشتم یعنی بارداری قبلی قبل از رستا وقتی ۸ هفته بودم رفتم سونای تشکیل قلب همینطور که داشتم فیلم می‌گرفتم از مانیتور دکتر بهم گفت خانوم فیلم نگیر قلب بچه‌ات از کار افتاده دنیا رو سرم خراب شد دست و پامو گم کردم نمی‌دونستم چطوری بلند شم لباسمو بپوشم خیلی حس بدی بود توصیف نشدنی امیدوارم این حسو هیچکس تجربه نکنه به خاطر همین از سونو می‌ترسیدم تک تک سونوهایی که برای رستا رفتم با ترس و لرز با دلهره سالن تشکیل قلب که رفتم خانم کرامتی یه عمل داشت و طول کشید کلی پشت در سونو منتظر موندم تا دکتر بیاد سونو داخلی بود شلوارمو عوض کرده بودم و یه دونه دستمال کاغذی دستم بود دستمال کاغذی تو دستم رو تیکه تیکه کردم از استرس چند نفر با من منتظر بودند که دکتر بیاد بهم می‌گفتم مشخصه کلی استرس داری اما من تمایلی به حرف زدن نداشتم تو دلم خدا خدا می‌کردم که برم و دکتر بهم بگه این قلب کوچولوته بالاخره دکتر اومد و به خاطر استرسی که داشتم منو اولین نفر فرستادم داخل سونو رو انجام داد و گفت قلب کوچولو خیلی خوشحال شدم با خنده از سونا بیرون اومدم همه می‌گفتن معلومه خیلی خوشحالی خوشحالیم جوری بود که از چهرم پیدا بود کامل ذوقی که داشتم یهو میون غذا پختن این صحنه یادم اومد خدا رو شکر می‌کنم بابت وجود دخترم خدایا شکرت بابت وجود دخترم بابت اینکه منو لایق دونستی که مادر امیدوارم بتونم مادر خوبی باشم خدایا مرسی مرسی که تو تک تک لحظات کنارم بودی 😍❤️
مامان وروجکم🤱(آرتام) مامان وروجکم🤱(آرتام) ۱۰ ماهگی