۵ پاسخ

الهی به هر چی میخای برسی. برامنم دعا کن. ممنون

بسلامتی عزیزم 😍😍 تاریخ زایمانت کیه ؟

الهی امین عزیزم.آفرین که به چیزای خوب ومثبت فکر میکنی

بسلامتی و دل خوش
بازم خوشبحالت ک پشت سر گذاشتی من موندم بااین همه افکار و حال بدی و استرس چطوری بگذرونم و ی سری مسائل ک نمیشه بابتش بیخیال باشی
خوشبخت بشید💋❤️

الهی آمین
💙

سوال های مرتبط

مامان گل خوشبو ریحانه مامان گل خوشبو ریحانه روزهای ابتدایی تولد
سزارین سوم
پارت دوم
تقریبا ساعت ۵ وارد بیمارستان شدیم پذیرش به مامانم گفت شما داخل اورژانس منتظر بمونید و به من و همسرم اجازه دادند که با مدارک وارد بلوک زایمان بشیم . توی بلوک زایمان همسرم رو پشت در اتاق انتظار نگه داشتند و من به همراه مدارکم وارد اونجا شدم . پرستار شیفت برام لباس اتاق عمل رو آورد و لباس و کفش خودم رو تحویل همسر داد . آخرین سونو و آخرین آزمایش و سونو و آزمایش ان تی رو ازم گرفت و بررسی کرد نوار قلب جنین رو گرفت و یکسری سئوال در مورد وضعیت سلامت و دوران بارداری و حساسیت و ....ازم پرسید و بعد آنژیوکت رو به دستم وصل کرد و سرم رو به دستم وصل کرد و داروهای لازم برای قبل عمل رو داخل سرم تزریق کرد .حدود ساعت ۷ آماده بودم برای انتقال به اتاق عمل . که توی مسیر همسرم رو صدا کردند تا با همدیگه رو قبل از اتاق عمل ببینیم و همسر جان با اون خنده ی مهربون و دستای همیشه گرمش با چشمایی که نگرانی داخلش موج میزد ولی سعی می‌کرد به من حس خوب منتقل کنه با بوسه ی گرمش منو راهی اتاق عمل کرد
مامان لیلی کوچولو🤱🏻 مامان لیلی کوچولو🤱🏻 ۱ ماهگی
قسمت چهارم
رها

شب که خوابید رفتم سراغ موبایلش و فهمیدم از مدارک پزشکیم بدون اطلاع من عکس گرفته و یکی از برگه ها مربوط به قبل از عمل کیستم بود که دکتر نوشته بود احتمال از بین رفتن تخمدان و اون هم بی هیچ سوالی علت باردار نشدنم رو نداشتن تخمدان میدونست.
انگار که من احمق بودم که این همه دارو مصرف کنم و اقدام کنم در حالی که تخمدانی وجود نداشت! اصلا کیست ها کجا ساخته میشدن اگر تخمدان نداشتم؟
بگذریم از دلم که در نیاورد خودم خودمو آروم کردم و به مسیرم ادامه دادم ..
وقتی قرص ها تموم شدن سونو دادم که فهمیدم که نه تنها کیست ها خوب نشدن بلکه اینبار یه پک ۳ تایی کیست اندومتربوز ساخته بودم که باعث چسبندگی شده بود و …
انگار تمام ترس هایی که پشت سر گذاشته بودم اومدن جلوی چشمام !
و حالا پروسه‌ی سنگینی پیش رو داشتم، قطعا مجدد باید عمل میکردم، درد میکشیدم، اولین باری ک باید راه میرفتم و …
وقتی اومدم خونه دیر وقت بود و به همسرم چیزی نگفتم اینقدر حالم بد بود که مستقیم رفتم توی اتاق و شروع کردم به نماز شب خوندن و چله برداشتم.
گقتم شاید معجزه شد و با کیست باردار شدم.
اینقدر گریه کردم سر نماز که همسرم بدون اینکه بدونه تو دل من چه ترسی به جونم افتاده با من نشست به گریه .
اون شب رو یادم نمیره .. مثل روزی بود که تو مطب دکتر به من گفتن ممکنه تخمدانت رو برداریم و بارداریت پر ریسک بشه . من از عمق وجودم گریه میکردم از عمیق ترین مکان قلب شکستم …