۱۹ پاسخ

جدای نابودی خودت روان و حتی جسم بچت رو هم نابود میکنی با این وسواس،خواهرانه ازت میخوام که بری و خودت رو درمان کنی، ❤️

به نطرم به جای بارداری مجدد ،درمان کن خودتو چون به بچه داری اسیب میزنی

شما باید دارو درمانی رو شروع کنید.اسیبی ک ب خودتون میزنید ب کنار اسیبی ک ب بچتون میزنید جبران ناپذیره

بنظرم همینم نباید میاوردی چون بچه رو داری نابود میکنه خواهرانه گفتم

عزیزم یه کاری نکن همسرت ازت خسته بشه بره
برای خودت میگم

مامانت حق داره

اره بنظرم وسواس فکری داری خیلی

عزیزم یکی از دوستام بدتر از شما بود خانوادش کلی مشاور بردنش اصلا تاثیری نداشت زمانی که دومی ناخواسته باردار شد انقد این زن آروم شد همه تعجب کردن من برعکس نظر همه خانوما و مادرتون میگم یکی دیگه بیار حساسیتت کم تر میشه خب تو تجربه اول مادرشدنت بود اینهمه نگرانی تو همه مادرا هست ولی برای شما بیشتر سعی کن آروم باشی ذکر بگی چهار قل بخونی خدا حواسش به همه بنده هاش هست اگه خدایی نکرده بخواد اتفاقی بیفته میفته پس به خدا اعتماد کن

عزیزممم خب به خاطر خودت گفته
که بیشتر اذیت نشی
مادرها گاهی دلواپس و نگران میشن این عادیه ولی اینکه از زندگی بیفتی گریه زاری کنی زیاده روی هست
بنظرم با ی مشاور صحبت کن
هر موقع این مشکل رفع شد اون موقع اقدام کن

ب نظرم مادرتون درست میگه چون اینجوری هم خودتون اذیت میشیدهم بچه تون .ب همین ی دونه اکتفا کنیدوسخت نگیرید

چرا اینقدر حساسی😐😐😐

اول خودتو درمان کن بعد بچه بیار
حتی بچه نیار اما درمان کن ،میدونی چندسال دیگ مشکلات پسرت بزرگتر میشه و چقدر داغون میشی

وای من وسواس فکری شدید دارم دوباره باردارشدم بیچاره شدم هرروز گریه میکردم آنقدر بیماری های مختلفومیخوندم باز به دنیا اومد همینطور واقعا عذاب آور بود الآنم وسواس فکری داشتم عملیم گرفتم وازهمه بدتر بدبینی شدید گرفتم زندگیم مختل شده چندین دکتر رفتم فایده ندارد

اول برو مشاور خودتو درمان کن

خودت رودرمان گلم حتماحتما،،حتی این پسرت روهم خیلی اذیت کردی بااین وسواس بیمارگونه ات،،درمان ک شدی حتمااقدام کن تابچه ات تک فرزندنباشه چون تک فرزندی بزرگترین ظلم درحق بچه هاس

مامانت حق داره چون خیلی خودتو اذیت میکنی من سر دخترم پیر شدم اما ب خیر گذشت اون موقع حاضر بودم دنیا رو بدم دخترم حوب باشه شب و روزم بود گریه دختر ۲۰روزم بغلم بود هم برا دخترم‌گریه میکردم هم برا دخترخاله جوونم ک زود رفت از پیشمون افسرده شام همش میگفتم دخترم اگه مغزش آسیب دیده باشه اگه نتونه راه بره اگه حرف نزنه هنوز اتفاق نیوفتاده من گریه میکردم وقتی ب خودم اومدم ک هر شب پنیک عصبی شدم هیچی ارزش حرص خوردم نداره تو گریه کنی نکنی پسرت موهاش سکه ای ریخته خودتم بکشی این اتفاق افتاده آنقدر شاد باش و روحیه داشته باش فردا پسرت بابت این‌کارهات اعتماد ب نفسشو از دست نده

خب این مشکلی که شما داری همین یدونه رو دیوونه میکنی.
اول برو خودت رو درمان کن با کمک مشاور. بعدش برای بچه اقدام کن

ناراحت نشیا ولی کلا وسواس داری سر اون لباس مجلسیتم چقد درگیر بودی

من خودمم یه ورژن دبگه از خودتم و اینکه پسرم جدا بچه راحتی نیست پدرمو دراورده هر روز التماس میکنم بشین توذوخدا یه دیقه ساکت باش اخرشم گریه میکنم از دستش
دیگه قصد ندارم به بچه فکر کنم

سوال های مرتبط