خانوما واقعا عجیبه که من خیلی جاها بچه هامو نمیبرم ؟؟؟دیروز مجلس ختم پسرداییم بود پسرم همراهم بود ولی دخترمو گذاشته بودم پیش مادرشوهرم چون واقعا هم گرم بود هم نمیتونستم تنهایی دوتاشونو کنترل کنم ،هرکی میدید میگفت عهههه دخترتو یعنی گزاشتی خونه بمونه؟؟؟؟ پسرمم خیلی جاها نمیبرم میزارم یا پیش مامانم یا مادرشوهرم

ن کارخوبی میکنی اعصاب و مغز و روانت ارومه .
حرف بقیه مهم نیست

نه عجیب نیس
فثط بعضیا عادت دارن فک میکنن مادری کردن فقط چسبوندن بچه به خودتع
دیگه نمیدونن بعضی جاها اصلا مناسب بچه نیس نیاوردنش بهتره
بعضی جاها مادر نیاز به آرامش داره نباید بچه پیشش باشه
قدیمیا اینا رو نمیفهمن

ختم که مناسب بچه نیست ولی مهمونی عروسی اینا میبرم و کنترل میکنم که خراب کاری نکنه چون بچه به روابط اجتماعی احتیاج داره و گاهی وقت هااا هم به خودم استراحت میدم میزارم پیش مامانم

من کلا هیچ جا نمیبرم چون شوهرم حساسه اگ ببرمش همه تعجب میکنن

منم همینم ۸۵ درصد باخودم توی عروسیا
ختم ها
و مهمونیها نمیبرم

نولا منش بم بو سره خوشی نایبم یانی اگه کسیش نبی بوم راگره حاضرم نچم ولی مندالکم نبم بو نیو سره خوشی و ژنانوه لیم نخوش دکوی . دوای اوه اوانه چکولن دبی وقتی خویان نان بخون و بخه ون دنا اذیت دبن و توش اذیت دکن .
جوابی کس مدوه به کس ربطی نیه بوچو دیانبی یا نا ‌ . اوخلکه کاریان بهموشتکه 😑

ببین بعضی جاها واقعا جای بچه نیست ولی تفریحات حتما ببرش تا بچه هم لذت ببره ما دوستی داریم حتی زمانی که بیرون تفریح می ریم بچه رو نمیاره تا راحت باشه بچه ها هم گناه دارن نیاز به تفریح دارن

لیلی جیان بهترین کار دکی.. امن ده کل دا کچکم بو. هیچ چو ندبرد کلا لکن دایکم بو
ل الان را تنگانی او. مندالمه لماله بابم دور بومتوه اوان ل مهاباد امن ل پیرانشار هیچ چو. نابه لی دانم

من خیلی جاها مثل بازار خرید دکتر و ...نمیبرم فقط مهمونی و عروسی بردم چون کمکی دارم میبرم

برعکس کار خوبی می‌کنی اینجور جاها همون بچه آدم نبره بهتره من شوهر دخترخالم مرد مراسم گرفتن بچمونبردم هرچی بهت حرفی زد بیخیال باش نظر شخصی خودت ازهمه مهم تره

ولاهی کاری چاک دکی کچه ای من هین وابسته منه دبیت بو دسشویی بیبم هین سیره

من از خدامه بچه هام رو بذارم پیش کسی برم تنهایی جایی.اما نه کسی نزدیکم هست نه اینا میمونن

ن بابا کار خوبی کردی هم مریض نمیشه هم از خوابش نمیشه کلی خستگی داره من دخترم جایی نمیمونه مجبوری میبرم خوابش میگذره اونروز و بکوب جیغ و گریه هم خودم روانی میشم هم خودش